نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

۳۰۰ متر به پیچ

 * این روزها دارم به یه دوربرگردان فکر میکنم، دوربرگردانی که عاقبتش مشخص نیست، ولی خب جز گزینه‌هاست :).


 * ریسک، ریسک، ریسک، کلیدواژه‌ی ذهنی این روزهام، اینکه چی میشه رو نمیدونم، ولی امیدوارم خیر پیش بیاد.


 * میکشم آخرین کبریتم را در باد، هر چه بادا باد…

نظرات 15 + ارسال نظر
کوثرم دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:47 ب.ظ

سلام عمو دکتر
میدونی فک کنم منظور استادم یه چی دیگه بود
ولی من فک تلفیق هنر و ریاضی خیلی عالیه
یه جورایی حال و هوای ادمو عوض میکنه
تازه استادم میگف شاگردایی که ریاضی خوندن درک هنریشون یا شایدم هوش هنری--داریم؟--بالاتری نسبت به بقیه دارن.


دکتری چرا از امتحانا همچی سرحال نباشی که؟آدم غمش بگیره که وقتی بهت سر بزنه که



راجع به اون کبریتی که گفتی میدونی مامانم چی بگه که؟
میگه گاهی -گاهی- نباید فک کرد قراره چی بشه
کبریت رو بکش و توکل کن به خدا


یه ذره هم سرحال باش
من که غمم گرفته باشه که

سلام کوثرم که،
اون که صد البته که! هر کی ریاضی خونده یه چی بیشتر داره که :دی

خب نتیجه‌هاش خوب نبودن که :))

نمیدونم چی بگم!
روزهای شخمی‌ای رو میگذرونم،
مطمئنا خیر هست که :)

ایول کوثرم که :))
ناخوداگاه با تیکه‌ی آخرت خندیدم که :))

sajad دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:01 ب.ظ

لطفا با آخرین کبریتت سیگار من رو هم روشن کن ...

یه نخ هم بده من داداش :-{ :دی

ندا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:14 ب.ظ http://lore.blogsky.com

مخند جوان :دی

مهربون دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ب.ظ

سلام. خوبین؟
دکتر من هستما ولی حرفی واسه گفتن ندارم :)

کدوم دوربرگردون؟ انشاالله واسه هممون چیزای خوبی پیش بیاد

سلام! مرسی خوبم، شما خوبین؟ :)

بی‌معرفت یه سلام احوالپرسی رو هم دریغ میکنی؟ :دی

اجازه بدین در موردش حرف نزنم فعلا :)
ممنونم، ان‌شاءالله که اینطور هست :)

بهزاد سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ق.ظ

بیخیال دنیا دو روزه یه روزشم جمعه س

:))

مدیرمرکز سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:31 ب.ظ http://www.merry.blogsky.com/

در 300متری ما خیلی چیزا میتونه باشه. هدف، دور برگردون ، پرتگاه و ....
اما یقینا گزینه اول درسته!
ما آدما همیشه به موفقیت نزدیکیم. فقط کافیه 300متر دیگه صبر کنیم و جلو بریم.
(البته اندازه وشاخص اندازه گیریمون کاملا نسبی و متناسب با خود خود ما آدماس)

منم همین کار رو کردم رئیس! به جای دروبرگردون، ادامه میدم یه تیکه دیگه راه رو، حالا تا چی پیش بیاد و تا چی بشه!

مدیرمرکز سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:35 ب.ظ http://www.merry.blogsky.com/

نمیدونم تعریفت از ریسک چیه...
اگه
اگاهیمون به اندازه کافی باشه(در حد توان) اونوقت بحث جسارت پیش میاد. ..
قبل از دور برگردون هم باید آمادگیهای لازمو پیدا کرد. سرعتت زیاد نباشه کله ملق شی!

آره، اگه ریسک رو خطای احتمالی یا تصادفی فرض کنیم، حرفت درسته، ولی منظور من یه جورایی همین جسارت میشه، البته با یه سرچشمه‌ی تصادف!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 04:34 ب.ظ

دکتر؟
چجور خنده ای خندیده باشی که؟
از اون خنده هایی که از گریه غم انگیز تر باشه؟یا خنده ی ته دلی؟
کلا خوبه که خندیده باشی
نوعش مهم نی
بالاخره خنده از گریبان چاک کردن و نعره زده و بگریستن خیلی بهتر باشه که

از ته دل که! :دی

کوثرم اسمت رو یادت رفت که :دی

حسین سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ب.ظ

من یکی حاضرم بمیرم ولی اینطور تحقیر نشم http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921115001664

داری تحقیر میشی و از طرفی طبق گزاره‌ی خودت، اگر اینطور تحقیر شی، حاضری بمیری، حالا طبق قیاس استثنائی باید بمیری پس، اما تو زنده‌ای و این تناقض است :دی

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:31 ق.ظ

رو دور برگردون ماشین چپ نکنه
خیلی باحال میشه آخرین کبریت بشکنه !
در نهایت

حالا تویی که اعصاب نداری، چرا اسمت رو ننوشتی؟ :))

مهربون چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ق.ظ

منم خوبم.
انتظار به پایان رسید. یکشنبه ست.
التماس دعا

:)

دفاع؟
بح بح! کاش میشد میومدم یه شیرینی تپل میخوردم حداقل :دی

حسین چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ق.ظ

نه دقت نکردی.
من حاضرم بمیرم اما نمی میرم همونطور که حاضرم ازدواج کنم اما نمی کنم(یعنی میخوام اما موقعیتش پیش نمیاد تو هم که میدونی اگه موقعیت پیش نیاد منم پیش موقعیت نمیرم)

اگر خوشحال شدن من، با کشته شدن حسین جاوید می‌ماند، پس ای شمشیرها! حسین را دریابید :))

مهربون چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:20 ب.ظ

آره. بین ترم نشد.
خلاصه دعا کنید :)
مرسی

به سلامتی ان‌شاءالله،
چشم، حتما دعا میکنم،
منتظرم بیاید نمره‌ی بالای خودتون رو بگید اینجا :)

مهربون پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:05 ب.ظ

:)

:)

س.م دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:51 ق.ظ http://peacegalaxy.blogsky.com

ب.
س.

خوش به حالتون.تمام تلاشم رو میکنم بین منطق و احساسم یه رابطه ی مثبت پایدار ایجاد کنم نمیشه.احساسم همیشه غلبه میکنه.(برام محاسبه نکنید چون دیگه حوصله اش رو ندارم)

یادش به خیر یه زمانی انواع برنامه نویسی و ریاضیات و متلب و......هعی (نمیخوام امید بدین باز هم میشه شروع کرد)
به اندازه ی 4 سال فاصله گرفتم ازشون...

یه دور برگردون هم زدم از تراوشات ذهنی برگشتم ...

غبطه خوردم به شخصیتتون .نظر گذاشتم آفرین .

سلام دوست عزیز،

همین که برای من نظر گذاشیتن، برام خیلی ارزش داره، امیدوارم از این به بعد همراه من و بقیه‌ی دوستان باشید :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد