* دیروز، روز خوبی بود؛ با ۳ نفر در مورد ۳ موضوع مختلف صحبت کردم. سه مورد، سه نگاه به زندگی من بود با سه زاویه متفاوت، همهی نگاهها من بود، هر چند نگاهها همهی من نبود.
* مفید بود حرفها، هر چند در زمان خیلی کوتاه. اصولا حرفهای بلند تاثیری هم ندارند، حداقل برای حافظهی ۸ بیتی من :)).
* این روزها به زندگیم نگاه میکنم، به راهی که اومدم، به اونجاهایی که کم گذاشتم، به اونجاهایی که با علاقه خودکشی کردم براش. روی هم، راضیام، زندگیای کاملا غیرخطی داشتم، سخت و پرچلنج، حتی مشکلاتی که خودم برای خودم از سر حماقت ساختم، ولی باز راضیام.
* آینده رو نمیتونم پیشبینی کنم، ولی این روزها به حرفهای پیر سفر کردهمان، استیو جابز، فکر میکنم: «آدم وقتی آینده را نگاه میکند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد، ولی وقتی گذشته را نگاه میکند متوجه ارتباط این اتفاقها میشود.».
* این روزها دارم به یه دوربرگردان فکر میکنم، دوربرگردانی که عاقبتش مشخص نیست، ولی خب جز گزینههاست :).
* ریسک، ریسک، ریسک، کلیدواژهی ذهنی این روزهام، اینکه چی میشه رو نمیدونم، ولی امیدوارم خیر پیش بیاد.
* میکشم آخرین کبریتم را در باد، هر چه بادا باد…