* میخواستم از کسلبار بودن این روزها و شدت بیبرنامهگیهام بگم، اینکه از یه طرف باید خودم رو نگه دارم و از یه طرف بقیه چیزها رو، خلاصه تو این فکر بودم که چطور اینا رو بنویسم تا بعدها یادم باشه و در همین حال توی بینگ میگشتم برای تصویر پست که تصویر فوق رو پیدا کردم. این تصویر به بهترین نحو گویا هست، لزومی به نوشتن من نیست.
پ.ن ۱: بیرون نمنم برف در حال باریدنه. نمردیم و در این قسمت از دودآباد هم برف دیدیم.
پ.ن ۲: این روزها که دارم کارای حدودا پایانی کد زدن ِ سایت فارغالتحصیلان رو انجام میدم و در همون حال که کد میزنم با خودم به هزار چی فکر میکنم، بعضا به خودم میام و میبینم که اینجور کد زدن، یه روزی آرزوی من بوده. یادش به خیر! با ویژوالی که داخل ماکروسافت آفیس برای ماکرونویسی بود، شنگولبازی در میاوردم و حسرت اونایی رو میخوردم که کد واقعی مینویسن، حالا دارم کد واقعی مینویسم برای یک استفاده واقعی و فکرم مشغول چیزای دیگهست، خاصیت آدمیزاد اینه.
* تقریبا هیچ کسی را ندیدهام که از بچهی کوچک خوشش نیاید، حالا اینکه بروز بدهد یا ندهد، بحثش جداست، ولی تا آنجایی که من دیدهام، هر آدمیزادی از نینی خوشش میاد و با دیدن ژانگولربازیهای آن، دلش قیژی ویژی میرود.
* در این مورد که چرا همان بچه وقتی کمی بزرگتر میشود، دیگر مثل دوران نینی بودنش دوستداشتنی نیست۱، فکر کردم، ولی راستش را بخواهید، دلیل متقنی برای خودم پیدا نکردم.
* و یک سوال دیگر: «دوست داشتن تولهسگهای مینیاتوری و دوست داشتن بچهی آدمیزاد از یک جنس است؟». راستش را بخواهید این سوال را فقط کسی که پدر یا مادر شده باشد میتواند پاسخ دهد. حداقل من تصورم این است که با وجود شباهتها، احتمالا جنس این دوستداشتن یکی نیست!.
* همهی چیزایی که من برای یک زندگی خوب میخوام، اینان با یه چیز که روی میز جا نمیشد :)).
* این یلدای ما بود :دی، من و سعید و سجاد.
پ.ن ۱: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(+).
پ.ن ۲: امشب داشتم تو گالری گوشیم میچرخیدم، دلم گرفت، دلم گرفت، دلم گرفت؛ لعنت به دلتنگی، لعنت به یک دقیقه بیشتر بودن امشب.
* احتمالا شکل بالا رو همه از دورهی راهنمایی به یاد داریم، جز کاردستیهایی بود که یه جورایی صنایع دستی دوران ما هم محسوب میشد :دی. دیروز، یکی از دوستان فاضلم، شکلی مثل شکل بالا رو، در طی چند روز، با پینت ویندوز کشیده بود. جدا از اینکه حوصلهش واقعا قابل ستایش بوده، من گفتم که «بیکار شم ببینم میتونم کدی رو در متلب پیادهسازی کنم که این شکل رو ترسیم کنه؟» و یکی دیگه از دوستان زارت کدش رو نوشت! :دی. خب از اونجایی که منم باید خودم رو ثابت میکردم، منم کدش رو نوشتم ولی با یه حلقه :دی، به هر حال سرگرمی خوبی بود :).
* کد:N = 5;
step = .3;
figure;
axis square;
hold on;
for i = 0:step:N
line([i,0],[N,i]);
line([N,i],[i,0]);
end
box on;
* یک توصیف خوب! امیدوارم که ادامه داشته باشه این دست کارها. دانلود «مرگ بر آمریکا» اثر حامد زمانی، از اینجا، با تاکید بر این پست.
* یکشنبه، ۸ دی، میانترم حل عددی معادلات انتگرال دارم. دارم کم و بیش میخونم، ولی خوندنش به دلم نمیچسبه، بعضی چیزا هستن که نمیتونم اثباتشون کنم، خیلی چیزا یادم میرن، نمیتونم بین اونچه یاد میگیرم، رابطهی منطقی برقرار کنم و خلاصه در برزخی هستم که خودم برا خودم ساختم.
* تنها چیزی که امید ِ این درسم هست، اینه که معادلات انتگرال، به صورت مستقیم در پردازش تصویر کاربرد دارن و من اگه بتونم این چیزا رو درک کنم، یحتمل میتونم اون مقالهای که کنار گذاشتم رو بفهمم.