* میگیم من الان موندم که چیکار کنم، سه تا درس دارم به اسم جبرخطی، ریاضیات گسسته، آمار دارم، بعد همهشون هم موندن، هر کدوم رو بخونم اون یکی میمونه، اینه که واقعا من نمیدونم چیکار کنم!!!
* بعد میخواستم مطابق این کتاب قورباغه رو قورت بده برم جلو که دیدم همهشون هم قورباغههای گندهای هستن (:
* کاشکی یه نیرو مضاعف بود که بهم کمک میکرد که کمتر بخوابم، وقتم رو تلف نکنم و حداقل دلم برا خودم بسوزه، یه چیزی شبیه به اراده.
* میگم چطوره که هیچی نخونم تا به هیچکدوم ظلم نشه ((:
* جدی جدی این بلاگاسکای از موهای سفید من خجالت نمیکشه؟، نشستم یه پست دادم که ایها الناس اینطور و چطور و اینا، الان که زدم پرید.
* پست در مورد حس خوب بود و اینکه چقدر خوبه که آدم از گیجی در بیاد، چقدر خوبه که آدم دوستای خوب داشته باشه و اینکه چقدر خوبه که حس خوب باشه.
* البته به این تصویر هم تو متن به عنوان شاخص یه حس خوب لینک داده بودم که شاید به خاطر این پرید!!!
* انگار اون پستی که میخواد بپره اصن روزیش این بوده، چون من معمولا یه کنترلسی میزنم و ارسال رو میزنم، ولی پستهایی که باید بپره این یادم میره. اصلن شاید هم این جز قوانین مورفیه.