نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

امروز ِ لا اله الا الله

 * امروز ساعت ۱۲ و نیم، من وارد تعطیلی بین دو ترم شدم. هر چند این شروع یه کم برام تلخ بود، آخه جبرخطی رو نتونستم در حد انتظارم برا خودم ظاهر شم، خیلی برام سخت بود، تازه ماه هم می‌گفت که خوب ننوشته و خیلی نگران بود. خدایی سوالا در حد لالیگا سخت بود.

 * وقتی اومد خونه، در اولین اقدام خودم مینت ۱۰ رو نصب کردم، بعدشم کارت گرافیک و بعدش آپاچی و پی‌اچ‌پی و مای‌اس‌کو‌ئل و الانم که در خدمت شما هستم :)

 * میدونی هیچ حس و حالی برام نمونده که بخوام برنامه‌ای برا این تعطیلی بچینم، خیلی سخته برام درسی رو که روش خیلی زحمت کشیدم تو طول ترم، نتونم موقع امتحان درست پس بدم.

 * راستش رو بخوام بگم امروز روز سختی برام بود، شاید دروغ میگم ولی خب دوست نداشتم اینطور باشه، اگه بخوام مثبت نگاه کنم چیزای خیلی خوبی هم برام داشت، ولی خب انگار نمیخوام اونا رو ببینم. نمیهشه گفت امروز ِ بد، چه میدونم همون امروز ِ لا اله الا الله.

 * ترجیح میدم الان برم فیس‌بوک یا آیدنتیکا، تا ببینم بعدا چه خبر میشه :)

خرمخ

 * اصلن حس خوبی ندارم، کارایی که میکنم شبیه کسی نیست که میخواد درس بخونه، من دیروز در مجموع ۲ ساعت هم پای کتاب نبودم.

 * میدونی بعضیا وقتی به جایی میرسن علاوه بر خواستن یه چیز دیگه هم دارن، واقعن خواستن، من میخوام ولی واقعا نمیخوام، اگه میخواستم اینجور نبودم.

 * دارم ساعات آخری رو سپری میکنم که تا امتحان مونده، اکثر بچه‌ها الان یه دور کتاب با تمرین‌ها رو تموم کردن و من هنوز دارم تو دوگان مضاعف سیر میکنم، تازه این تموم شه میره تو ترانهاده تبدیل خطی. بدون اینکه تمرینی حل کرده باشم.

 * فکر کنم همه چیز دوباره داره یه جوری میشه، دوباره داره از خودم بدم میاد، همیشه همینطور بوده، همیشه چوب کم‌کاری خودم رو خوردم، نمیخوام ایندفه هم بشه بار بعدی برا خاطراتم؛

چتر موفقیت

 * بعضی وقتا هست که دیگه میدونی راهی تا رسیدن نداری، ولی بدون دلیل نمیری جلو، بدون دلیل به راهت ادامه نمیدی، اینجور مواقع باید برگردی و به عقب نگاه کنی، نگاه کنی تا ببینی چه روزایی رو به امید امروز داشتی و اگه امروز تلاش نکنی فقط در حق خودت ظلم کردی.

 * امروز یکی از همون روزاست برا من، من فقط امروز و فردا رو برای اینکه یه نمره ۲۰ بگیرم وقت دارم، نمره‌ی ۲۰ی که احتمالا خیلی‌ها ازم انتظار دارن تو این درس و اگه من تلاش نکنم فقط خودم رو سنگ رو یخ کردم.

 * امروز اومدم تا روزشماری‌هایی که کردم رو بخونم، از این پست تا همین پست دیروز، حتی کاغذ باطله‌هایی رو که از اول ترم تا حال رو هم کردم رو یه نگاه انداختم. فکر کردن به این نکته هم که اگه امتحان آخری رو خوب بدم میتونم با خیال راحت مینت ۱۰ رو نصب کنم و حال کنم باهاش، تازه اکلیپس پی‌اچ‌پی و جاوااسکریپت و ۱.۱ گیگ فیلم آموزش پی‌اچ‌پی پیدا کردم که میشه باهاش زندگی کرد (:

 * خلاصه اینکه واقعا حیفه اگه نشه.

۲۱مین خط

 * امروز من ۲۱ ساله شدم، خیلی زود ۲۰ سال تموم شد، ۲۰ سال یعنی چیزی بیشتر از ۷۳۰۰ روز، ۱۷۵۲۰۰ ساعت، ۱۰۵۱۲۰۰۰ دقیقه، ۶۳۰۷۲۰۰۰۰ ثانیه.

 * بعضی وقتا بعضی چیزا برا آدم در عین شادی، غم‌انگیزن، اینکه ببینی چه ثانیه‌هایی رو میتونستی استفاده کنی و استفاده نکردی، چه دقایقی رو میتونستی خودت باشی و نبودی، چه روزهایی که اومد و رفت قدر ندونستی و چه سال‌هایی که گذشت و تموم شدی.

 * امیدوارم از این به بعد رو قدر بدونم که دیگه طاقتی برای نبودن و نشدن و نخواستن نیست. کم‌کم چوب‌خط سال‌های زندگیم داره پر میشه و دیگه جایی برای بیهوده بودن نیست.

 * امروز ۲۷ دی، ۱۷ ژانویه اتفاقات خیلی خوبی تو سطح دنیا افتاد :) من به دنیا اومدم، بنیامین فرانکلین، آنتوان پاولیچ چخوف، جرج اورست، محمدعلی کلی و ... به دنیا اومدن و یکی مثل بابی فیشر هم از دنیا رفت.

 * می‌بینی، تاریخ تکرار میشه :)

 * تشکر میکنم از همه دوستانی که با زنگ، اسمس، ایمیل، فیس‌بوک، کامنت، پیام خصوصی، حضوری و یا شاید تو دلشون تولدم رو تبریک گفتن، در مورد عکس خودمم از این لوس‌بازیا خوشم نمیاد ولی خب دیگه تو این شرایط چاره‌ای نیست D:

 * از خدا هدیه‌ی تولدم رو عاقبت بخیری خودم و همه‌ی دوستامو میخوام، میدونم که خدا بهم میده. الان تو ذهنم آهنگ زمستون مهیار داره تکرار میشه که زمستون فصل تولد تو ... .

فیلم A Beautiful Mind

  * تا حالا داشتم فیلم A Beautiful Mind رو میدیدم. اگه نخواسته باشم اغراق کنم یکی از بهترین فیلم‌هایی که من تو این ۲۰ سال زندگیم دیده بودم این بوده.

 * این فیلم تو سال ۲۰۰۱ ساخته شده و در اون Russell Crowe و Jennifer Connelly نقشای اصلی رو بازی میکنن. فیلم ۱۳۵ دقیقه مدتشه و ۴ ژانویه ۲۰۰۲ به اکران عمومی در اومده.

 * داستان فیلم داستان زندگی یک نابغه است که در پرینستون درس میخونه و در همین بین وارد کارای سری دولت میشه، تا جایی که زندگیش رو کاملن تحت شعاع قرار میده و یه دفه متوجه یه نکته میشه که کلن زندگیش رو زیر و رو میکنه.

 * پیشنهاد میکنم اگه این فیلم رو ندیدین، حتمن حتمن ببینید، من اگه وقت کردم این فیلم رو میذارم تو سرور دانشگاه تا بچه‌هایی که میخوان ببینن بتونن تو لوکال دانلودش کنن.

 * الان انرژی دارم که هر ۴ روز رو درس بخونم (:

آخرین نفس

 * گسسته امروز اصلن خوب نبود، فکر کنم نمره‌م اصلن خوب نشه و واقعن این منو افسرده کرده. تصور اینکه یکی نمره‌ش از من بالاتر شه خیلی برام زجرآوره (آره جون عمه‌ت :دی).

 * حس درس خوندن نیست، الان میشینم یه فیلم انتخاب میکنم و می‌بینم، بعدشم اگه خواب شد که شد، نشد میرم یه ذره میخونم (ولی احتمالا ۴ و نیم میرم میخوابم تا ۶) بعدشم شروع میکنم به خوندن.

 * فقط ۴ روز دیگه مونده، راهی به جز تلاش نیست، این چند روز مثه آخرین نفس‌های یه فرد رو به موت میمونه، باید از لحظه لحظه‌ش استفاده بشه.

ماستدوغخیار

 * یه سوال برا من پیش اومده، این گسسته ۸تا قضیه بیشتر نداره، اونم من هر چی زور میزنم اثبات ۳تاش رو نمیتونم قورت بدم.

 * از طرفی حتی ۲۵صدم نمره رو هم نمیخوام به اختیار از دست بدم.

 * با عرض ارادت کامل به جناب دکتر بهروز قلی‌زاده ولی کتاب ایشون هم دقیقن مثل ماست‌دوغ‌خیار! خریت کردم کتاب گریمالدی رو نخریدم (یا حداقل از کتابخونه هم نگرفتم) حالا افتادم تو گــِــل.

 * وضعیت تا این حد بغرنجه که برای یکی از قضیه‌های کتاب مثال نقض پیدا کردم، ای خدا من به کی بگم این دردم رو؟!

 * حالا چیکار باید بکنم؟