* روی همون پروژهای بود که یه چیز شبهتحقیقاتی بود، از صبح ساعت پنج دارم روش کار میکنم. دیشب جواب اشتباه میداد، امروز صبح چک کردم جواباش درستن. اون استادم بود مسئول این پروژه، دیشب زنگ زد که فردا ازت ساعت هشت خروجی میخوام :/ منم همون موقع داشتم میرفتم کرسیهای آزاداندیشی _موضوعش در مورد برقراری رابطه با آمریکا بود_ دیگه حدودای یازده برگشتم، تا دوازده و نیم روش کار کردم که نشد، امروز صبح هم هیچ کار نکردم که شد.
* دیشب وقتی داشتیم برمیگشتیم از کرسی، یه دختر خانمی _که ظاهرا ارشد هم بود_ برگشت بهم گفت آقا ببخشید، منم که تو خیالات خودم داشتم سیر میکردم، اولش متوجه نشدم ولی بعد از چند بار نقلای ایشون فهمیدم که یکی کارم داره، بهم گفت شما این آقایی رو که فلان گفت رو میشناسید؟ گفتم نه، یادم هست یکی اینطور چیزی گفت، ولی یادم نیست کی بود، آقا این جوش آورد که «لطفا برید بهش بگید فلان فلان! آخه فلان فلان بوده، ولی فلان که فلان نبود چرا فلان شده» که من به علت رعایت حال دوستان بیشتر از باز نمیکنم. هیچی ایشون از جوش اومده بود پایین که اون یکی دوست کناریش شروع کرد: «آخه فلان فلان! مگه خودت فلان شدی که فلان میگی؟! مگه خودت فلان رو ندیدی که فلان کرد؟!» کم مونده بود این آخرین جملاتش سر بذاره رو شونهم و هایهای گریه کنه :دی (البته خواستم فضا رو درام کنم اینطور گفتم، وگرنه اینقدرا هم شور نبود مساله :دی). هیچی دیگه، تصمیم گرفتم از این به بعد همهی کرسیها رو برم، شاید بختم باز شد :دی
* از تو سالن داره صدای سشوار میاد، میتونم با اطمینان بالای نود درصد شرط ببندم که یکی از این ترم بوقیاس :دی تنها کسی که حاضره از خوابش این موفع صبح بزنه، یا یه آدم دیوونه ژولیده پولیده مثل منه، یا یه ترم بوقی شیک که دختر همکلاسی رو بیشتر از خواب دوست داره :دی
* برای اینکه خیلی پست آبکی نباشه، تو عکس این پست مهارتهای تفکر منطقی رو گذاشتم. «حل مساله، تصمیمگیری، تحلیل، استدلال، ارزیابی».
* بلند شم برم یه دوش بگیرم، لااقل صبح اول صبحی بوی سگ مرده ندم :دی ساعت هشت توپولوژی دارم.
* اومدم تو یه کافینت تو شهر، منتظر دوستمم که بیاد بریم لباس بگیره برا خودش. همینطور الکی دارم تو نت میچرخم. فکر کنم لذتی که تو استفاده از اینترنت پولی باشه، تو اینترنت مفتی نیست. قبل از اومدن کافینت هم رفتم تو چندتا کتابفروشی، دنبال کتاب «پردازش تصاویر دیجیتال با متلب، ویراست دوم» میگشتم. هیشکدوم نداشتن (: البته دروغ چرا؟ منم یکی بیشتر نرفتم :دی حالا شاید یه چندتا دیگه هم رفتم، هر چند میدونم که گیر نمیاد. اگه کسی خواست این کتاب رو بهم هدیه بده، لطفا اون ترجمهای رو بگیره که عکسای کتابش کیفیت بیشتری داشته باشن، فکر کنم ترجمه جعفرنژاد قمی کیفیتش خوب نیست، خلاصه به این نکته توجه کنید :دی
* این چند روز همینطور یه سیکل تکراری رو طی کردم، صبح از خواب پا شدم، رفتم سر کلاس، ظهر رفتم ناهار، ۲ تا ۴ رفتم سایت، باز عصر رفتم کلاس، هر چند دیگه با توجه به شرایط کلاسرفتنا تقسیم شدن، ولی چیزی که بود این بود که سایت پایه ثابت بود. البته بعضی روزا بود که سایت نبود، ولی خواب دیگه همیشه یه پای ثابت بوده، رو این یکی حاضرم قسم بخورم.
* این چند وقت دارم رو همون طرح تحقیقاتیه که بود کار میکنم. راستش رو بخواین حوصله ندارم، نه که نخوام ولی حوصلهم سر میره، من آدمی نیستم که بتونم خودم رو بیارم تو قید که فلان ساعت تا فلان ساعت کد، فلان ساعت تا فلان درس و ات ست ره (etc) :دی فکر کنم دیگه دارم به اون سطح از بلوغ میرسم که بتونم یه لپتاپ داشته باشم :دی خدا بخواد و کمک کنه یه مکبوک بگیرم ۳،۴۰۰،۰۰۰ تومن (تو سایتش شد ۲۸۸۶ دلار، فکر کنم تو ایران بشه ارزونتر خرید!! (((: )، البته قبلش باید نتیجههای کنکور بیاد. لامصب یه سد که جلو پا آدم نیست! کنکور! زن! بچه! پفک! درس! مشق! بابووووووووو! مگه چقد سد جلوی راه آدم میتونه باشه برا خریدن یه لپتاپ؟ من مطمئنم که سالها بعد کنفرانسها خواهند گرفت و از شخصیت من تجلیل خواهند کرد! هر چند دیگه بعد از مرگمه و فایدهای برای خودم نداره! ولی خب! برا نسل آینده مفیده! لااقل احساس پوچی هویت نمیکنه.
* موهام شده دیگه چیزی در حد میرزا کوچک خان جنگلی، اینقدر که بچههای خوابگاه و غیرخوابگاه رو رو گذاشتن پشت سرشون و چندین بار با کمال لطف گفتند: «میخوای ببریمت کمیته امداد ثبتنامت کنیم!؟ میخوای پول بذاریم روی هم ببریمت آرایشگاه؟! میخوای حداقل یه شونه برات بخریم؟!» ولی من مثل یک مرد! در مقابل این صحنهسازیها استقامت کردم و کوتاه نیومدم! اینا فکر کردن من نمیفهمم که همهشون از خداشونه که یه دست و پا ضربدری نداشته باشن، ولی موهاشون مثل من باشه :دی کلا نمیدونم این ملت چی فکر میکنن؟!.
* این پاراگراف قرار بود توش چسناله کنم که حذفش کردم. والا! :دی
* این عکس پست که هست، همینطور داشتم تو گوگل سرچ میکردم که دیدمش، بزرگش رو میتونید ار اینجا ببینید، البته قبلش این عکس رو انتخاب کرده بودم که بعدش حیا کردم و نذاشتم :دی
* دوستم قرار بود ساعت ۵ بیاد شهر :دی الان که ۵:۴۵ دقیقهس هنوز که هنوزه پیداش نیست! شیطونه میگه برم یه ذرت مکزیکی بخرم تا تنبیه شه :دی
* به نظر من مضخرفترین سنت حسنهای که ما ایرونیا داریم اینه که میریم سیزدهبهدر. صبح بلند میشیم میریم تو دامان طبیعت، گند میزنیم به همه چی، خودمون رو خفه کنیم، عصر خسته و کوفته برمیگردیم به منازل پرمهرمان.
* اصن من از همون بچهگی از این روز ۱۳ متنفر بودم، به جز مگه اینکه ۱۴م جمعه باشه. کلن گنده، خره، پیفه، چیشه، فیش فیش، عوووووووووووووق :|
* از یک طرف خوشحالم که تعطیلات داره تموم میشه، کمکم دیگه حوصلهم داشت سرریز میشد. از اون یهطرف اصلن حال و حوصلهی درس و مشق و اینا رو ندارم. ۲۱ فروردین میانترم تحقیق دارم که نه سر کلاسش چیزی فهمیدم و نه تو طول ترمش چیزی خوندم، جالب اینجاست قصدی هم برای خوندن ندارم (از بس استادش گــُوهله، رز سرخ اصلن!).
* احساس میکنم روحم پریود شده، حوصله هیچ کاری رو ندارم، البته از چند روز پیش شروع شده و الان ظاهرن داره به اوج خوش میرسه، احتمالا این جبهه ناپایدار در آخر هفته از سمت جنوب غربی کشور خارج خواهد شد هه هه هه (اسمایلی پسرخاله تو سریال کلاهقرمزی).
* نکتهی آخر برای اون دوست خوبی که احتمالا میاد تو این وبلاگ و من رو هم میشناسه (سوتی دادم خب :دی)، ازت میخوام که مثل دوتا (شایدم چندتا!) دوست خوب، این وبلاگ پیش خودمون بمونه، اجازه بده بتونم اینجا خودم باشم.
محضر مبارک حضرت آیتالله جناب آقای طباطبایی
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
جوانی هستم ۲۲ ساله، که تنها ممکن است شما باشید که به این سوال من پاسخ بگویید. در محیط و شرایطی زندگی میکنم که هوای نفس و امیال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب بازماندن من از حرکت به سوی الله شدهاند، درخواستی که از شما دارم این است که بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ نصیحت نمیخواهم، بلکه لطفا دستورات عملی برای پیروی لازم دارم.۲۲ / ۱۰ / ۱۳۵۵
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
برای موفقشدن و رسیدن به منظوری که در نامه مرقوم داشتهاید، لازم است همتی برآورده و توبهای نموده، به مراقبه و محاسبه بپردازید. به این نحو که هر روز که هنگام صبح از خواب بیدار میشوید، قصد جدی کنید که در عملی که پیش میآید، رضای خدا را مراعات خواهم نمود، آنوقت در سر هرکاری که میخواهید انجام دهید. نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع آخروی نبود، انجام نخواهید داد و وقت خواب چهار پنج دقیقه در کارهایی که روز انجام دادهاید فکر کرده و یکییکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکر کنید و هر کدام تخلف شده استغفار. این رویه را هر روز ادامه دهید، این روش گرچه در ابتدا سخت است و در ذائقه نفس تلخ، ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب، اگر توانستید سورههای مسبحات (حدید - حشر - صف - جمعه - تغابن) را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و بعد از بیست روز حالات خود را برای بنده بنویسید. انشاالله موفق خواهید بود.
* منبع: یه تقویم هدیه بود که این توش بوده و کاغذ پاره شدهش روی میز کامپیوتر من افتاده بود.
* فرض کنید به انتخاب خودتون میتونید یکی از دو جامعه زیر رو انتخاب کنید، در این انتخاب نمیتونید شرایط ذکر شده برای جامعه رو به دلخواه خودتون تغییر بدین و فقط مجازین یک انتخاب داشته باشین و هیچ انتخاب دیگهای هم وجود نداشته باشه. شما کدوم رو برمیگزینید؟
* جامعه الف: «جامعهای که همهی افراد آن با کلاسند، در و دیوار شهر خیلی خوشگل مزین شده و اسباب دسترسی به نیازهایتان به راحتی هر چه تمامتر مهیا شده است. در این جامعه با هر مشکلی که مواجه شوید میتوانید با یک شرکت خدماتی تماس حاصل نمائید و آن شرکت مشکل شما را آنگونه که خودش میداند، حل میکند. در این جامعه شما همانقدر که پول میدهید آش میخورید، اما همانقدر آشی هم که میخورید خیلی خوشمزه و دلچسب و شیک است! در این جامعه شما اطلاعی از چگونگی اداره جامعه ندارید و فقط میدانید که کارگزاران حکومت تنها به فکر راحتی و آسایش شما هستند. در این جامعه شما حق اظهار نظر دارید، اما آزادی در تغییر را ندارید. حکومت نیز به گونهای طراحی شده است که اگر اکثریت نیازی را داشته باشند، آنرا مرتفع خواهند نمود. در کل یک جامعه شیک و زیبا که برای شما همه چی دارد و شما باید در قالب آن زندگی کنید و نمیتوانید آنگونه که دلتان میخواهد آنرا تغییر دهید! مگر با نظر اکثریت!».
* جامعه ب: «یک جامعهی معمولی، نه چندان شیک و با کلاس. شما برای هر چه که نیاز دارید باید تلاش کنید، کسی قرار نیست نیاز شما را رفع کند، مگر اینکه آدم خیری باشد! در این جامعه هر چقدر که دلتان بخواهد میتوانید مجانی آش بخورید، چون آش را افرادی مانند خودتان میپزند و پخش میکنند، اصلا شاید شما خودتان جز یکی از آشپزها باشید! البته آش آنچنان هم شیک و با کلاس تزئین نشده است، سلیقهی چهار نفری مثلا خودتان است دیگر ؛) در این جامعه حکومت کاملا شفاف است و هر کاری که میخواهد انجام دهد از شما سوال میکند، شما میتوانید ریز به ریز تصمیمات حکومتی را بدانید. در این جامعه شما آزادی کامل دارید و میتوانید همانگونه که دلتان میخواهد همه چیز را به میل خودتان تغییر دهید. در اینجا فقط نیاز شما مهم است! شما میتوانید با تلاش و احتمالا اندکی سختی کشیدن زندگی را آنگونهای بسازید که دلتان میخواهد. در این جامعه پول زیادی پیدا نمیشود، این شمائید که به خودتان یا دوستتان کمک میکنید! در کل یک جامعه معمولی، با سختیهایی در زندگی که در آن رفاه کامل ندارید، اما در آن میتوانید تا دلتان میخواهد، آزاد باشید!».
* خیلی وقتا تو ریاضی، اسم درس سختتر از خود ِ درسه. مثلا میگن چی داری؟ میگی توپولوژی یا جبر یا ...، میگن هوووو! نترکی! :دی نمیخوام این موضوع رو رد کنم که درسای ریاضی سختتر از بقیه رشتههاست (و لااقل سختتر از بیشتر رشتهها)، ولی اینطوری هم نیست که خیلیها میگن، من خودم که تو ریاضی تاپ نیستم که بتونم نظر بدم، ولی اون شاگرد اولا میگن که سخت نیست و راست هم میگن (نفی به همراه تایید بود این :دی).
* به نظر من یکی از دلایلی که باعث میشه این طرز تفکر پیش بیاد، نبود ِ یک کتاب واضح و روشن برای اون درس ِ. مثلا کسی که میخواد آنالیز رو بخونه، اگه از اول کار شروع کنه به رودین خوندن، میترکه :دی ولی اگه با آپوستل شروع کنه، خیلی بهتر میتونه راه بیفته.
* با همین بحث بالا، من خودم کتاب خیلی روونی (روانی، مثل آب و نه مثل دیوانه) برای توپولوژی ندیدم، یا حداقل به روونی این کتابی که میخوام الان معرفی کنم: توپولوژی بدون اشک. این کتاب اساسا برای کسی نوشته شده که فرض شده فقط ریاضی رو دوست داره و خودش میخواد بخونه: کامل، راحت و بدون ِ دردسر. کتاب خیلی ساده و بیتکلف شروع شده و به صورتی نوشته شده که اگه طرف تاریخ هم خونده باشه و اطلاعات خیلی کم در مورد نظریه مجموعهها (اینکه مجموعه چیه، زیرمجموعه چیه و عضو مجموعه بودن یعنی چی و اجتماع و اشتراک و اینا) بدونه میتونه شروع به خوندن این کتاب کنه.
* نسخه کامل کتاب رو از سایت نویسنده از اینجا و ۵ فصل اول این کتاب به زبان فارسی رو میتونید از اینجا دانلود کنید.