نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

لو باتری!

 * یکی از سرگرمی‌های بچه‌گی‌هام، این چراغ‌قوه‌هایی بود که کل تجهیزات‌ش یه دونه باتری قلمی بود و یه دونه لامپ ۱.۵ وات و یه دونه کلید. خودم با پتو برا خودم شب مصنوعی درست میکردم و تخیل خودم رو با چراغ‌قوه‌م پیاده میکردم! و روز عزا هم وقتی بود که باتری چراغ‌قوه سر ناسازگاری و تموم شدن میذاشت! با هزار جون کندن و دندون روش فشار دادن و تو آب جوشوندن زنده نگه‌ش میداشتم! دقیقا مثلا همین اسمایلی که نه جک! تو نباید بمیری!

 * این روزهای خودم هم شده مثل اون باتری ِ چراغ‌قوه. ربع الا بیست دقیقه درس میخونم، به شدت خواب میریزه تو چشمام و حدود دو ساعت میخوابم و این چرخه کم‌کم داره برام تبدیل میشه به یه عادت! به زور یادآوردن دندون استاد و چایی ِ داغ خودم رو بیدار نگه میدارم! مثل همون اسمایلی.


پ.ن: ذات امتحان همین‌ه! موقعی که میخوای برا امتحانا درس بخونی، هر چی از هر جای عالم که تا حالا باهات کار نداشتن میان سراغت!

گزارش یک شکست

 * از حدودای دیروز عصر که دیگه نسبتا نتیجه‌های انتخابات یازدهم به صورت غیررسمی اما قطعی اعلام شد، دوستان در حال ارسال پیامک‌هایی هستند که میتونم اونها رو در دو دسته افراز کنم: دسته‌ی اول اونایی که از آزادی و تمام‌شدن ِ حکومت ِ استبدادی میگن و دسته‌ی دوم اونایی که از شروع هشت سال جهاد مقدس میگن و رزم در جبهه‌های فرهنگی. وضعیت در فیس‌بوک و پلاس نیز مشابه است!

 * دسته‌ی اول هر چند با سوراخ دعای اشتباه، اما به نسبت در مورد ِ گفته‌ی خود حق دارند. روزهای پایانی ِ حکومت افرادی است که برای خود این حق را قائل بودند که دین را به دلخواه خود تفسیر و اجرا کنند، حقوق شهروندی‌ای که هر ذهن سالمی با اندکی اندیشه‌ی صحیح لزوم ِ وجود ِ آنها را تصدیق میکرد را به دلخواه خود در اختیار مردم قرار دهند و یا از آنها سلب کنند و در یک کلام حکومت ِ افرادی که عقل را ابزار درجه‌ی nم () می‌دانستند در حال پایان است! اما این دسته از یک نظر دچار یک شبه‌اشتباه می‌باشند: رئیس‌جمهور منتخب‌مان در سابقه به مانند سید محمد خاتمی یا دکتر معین نیست! شاید اصلا نتوان او را اصلاح‌طلب نامید! برای مثال مواضع وی در وقایع سال ۷۸ کاملا روشن و موجود است و این مواضع کمتر شباهتی به مواضع اصلاح‌طلبان ِ آن روزگار دارد!. به هر حال شخص ِ من از گسترش آزادی‌های مدنی در جامعه استقبال میکند و امید بر این دارد که گفتمان اصیل ِ اصلاح‌طلب قدرت را در دست گیرد و این عقده‌های -که اکثرا داریم!- حاصل از بودن در بوستان ِ گل و بلبل فعلی، دلیل بر جهش فنرمانند نشود!

 * اما دسته‌ی دوم؛ اکثر ِ دوستان ِ حاضر در دسته‌ی دوم برای من به یادآورنده‌ی شخصیت‌های کارتونی پت و مت هستند: «خراب کردن در هنگام توان و تلاش برای ساختن در هنگام ناتوانی.». هنگامی که می‌شد به گونه‌ای با قالیباف ِ «سازشکار، تکنوکرات، بی‌اخلاق، سواستفاده کننده از بیت‌المال، مشکوک در کنش سیاسی و بی‌برنامه در جبهه فرهنگی»۱ به گونه‌ای سازش کرد و بعدها اگر این گفته‌ها درست می‌بود به اصلاح وی در یک نقد درون گفتمانی پرداخت، تا توانستند به گفتار خود تاکید کردند و خواسته یا ناخواسته به تخریب وی پرداختند، تو گویی تمام ِ وظیفه‌ی پایدار ِ جبهه‌شان۲ همین امر بود و الحق که با چه قدرتی هم توانستند از پس ِ این مهم برآیند! و حال که اسب ِ مهارشده‌ی قدرت از دست‌شان گریخته و بازی‌ای که با اندک‌تدبیر سراسر بــُرد بود را باخته‌اند، با تب و لرز، ادوات دفاع آماده می‌کنند!

 * اگر واقعیت‌ش را بخواهید دل من بیشتر به سمت دسته‌ی اول است تا دسته‌ی دوم! در این دسته هر چه که نبود، توجه به آرمان و تلاش برای رسیدن به آن به شدت واضح و قابل لمس است! از همان اول که جناب عارف -که ۱۰۰٪ اگر قرار بر زدن برچسب اصلاح‌طلبی بر عارف و روحانی باشد، عارف به شدت شایسته‌تر در این مورد است!- به خاطر گفتمان اصلاحات و به توصیه‌ی آقای خاتمی و به نفع اصلاحات کنار کشید، تا تبلیغاتی که میشد و شیوه‌هایی که برای رسیدن به رای اتخاذ کردند، همه و همه در راستای پیاده‌سازی یک چیز بود: «آرمان!». اما در ابرگفتمان۳ ِ مقابل وضع به گونه‌ای دیگر بود. کنار گذاشتن عقل و تدبیر،‌ بی‌توجهی به نظرسنجی‌ها و در یک کلام «خودبرتربینی در گفتمان» آنها را به چنان وضعی رساند که توصیه‌ی هیچ ریش‌سفیدی را نپذیرفتند و آنها را حتی به مصلحت‌طلبی و احتمالا پیرشدن و از کار افتادن شعائر متهم کردند! و البته نتیجه‌اش شد آنچه که دیدیم!

 * فارغ از روزهایی که گذشت، فارغ از تلاش‌هایی که برای پیاده‌سازی گفتمان جهادی شد، فارغ از روزهایی که می‌توانست برهانی تازه بر کارآمدی دین در اداره جامعه باشد، فارغ از تمام ِ اما و اگرها، این انتخابات یک نتیجه‌ی واضح برای گفتمان جهادی داشت که بی‌توجهی به آن می‌تواند نتیجه‌ی مشابهی با آنچه به دست آمد در پی داشته باشد: «گفتمان باید در صدد جداسازی خود از خودعماربین‌ها و خوداسلام‌پندارها برآید.» که اگر جز این باشد همین پایداری ِ خودعماربین‌ها، فاتحه‌ی اصولگرایی را خواهد خواهند.


۱. اکثر ِ ایرادهایی که بر قالیباف ذکر می‌شد در این چند دسته می‌گنجید، بدون ارائه‌ی دلیل متقنی بر آن! هر چند ممکن بود قالیباف دچار ضعف‌هایی در این حوزه‌ها نیز باشد، اما چیزی که روشن است این است که این ضعف‌ها در حالت غیربرجسته‌شده‌ توسط دوستان، آنچنان بولد و قابل اعتنا به عنوان معیار برای انتخاب نبودند!
۲. فقط هم خودشان جبهه داشتند و گویی بقیه از شدت شهوت قدرت، آنها را اصلا نمی‌دیدند! هنوز هم نمونه‌هایشان را می‌توانید در شبکه‌هایی مثل «افسران جنگ نرم» ببینید!
۳. ابرگفتمان نه به معنای قدرتمندی، بلکه به نسبت ِ ابرمجموعه به زیرمجموعه‌هایش؛ شامل ِ چند گفتمان.

برسد به دست مبصران بصیرت

 * تمام چیزی که من میخواستم بگم رو جناب «امید حسینی» در این پست گفتن. من فقط قسمت پایانی پست رو در اینجا برای یادگار ِ خودم میارم؛ دوست داشتم در محیطی بودم که میشد بغضم رو با اون پست، از خودم دور میکردم، ولی شرایط منزل و رعایت حال پدر و مادر این اجازه رو بهم نمیده.

رفاعة : قرار ما این نبود ابو اسحاق؛


مختار : قرار ما چه بود؟


رفاعة : تو شعائر قیام را فدای مصلحت اندیشی های سیاسی کردی! ظاهرا شیرینی حکومت به کام جنابتان مزه کرده جماعتی که حکم به  زندانی کردنشان دادی همه تن سوختگان و دل سوختگانی هستند که به جرم ارادت به علی یک جای سالم در بدنشان نمی بینی. آنها سگ و سگ توله‌ای را کشتند که گیرم در خون حسین دخالتی نداشته اما کم هم ظلم نکردند به مریدان علی. چطور شده ابواسحاق از اجرای عدالت این همه پریشان شدند؟!


مختار : قرار باشد هرکس با فتوای خود شمشیر بکشد و اجرای عدالت بکند سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. این چه منطقی است که شما دارید؟


رفاعة : این شمایید که با منطقتان نمک به زخم داغداران حسین می پاشید! شما به خاطر قصاص از قاتلین حسین قیام کردید. به این مردم وعده خون خواهی دادید. پس کو؟ قاتلین حسین زیر چشم و گوش ما شرابشان را میخورند و به ریش ما می خندند. می‌خواهیم انتقام بستانیم میگویی هر چیز به نوبه ی خود، باید با سیاست رفتار کنیم. این چه سیاستی است که می‌خواهد بر آتش خشم مقدس این مردم آب بریزد و خاموشش کند؟! می ترسید حکومتتان به خطر بیافتد؟ شما اگر به خاطر حکومت قیام کردید که مجبورید دست به عصا حرکت کنید ما چنین عذری نداریم!


مختار: بن شداد! من بنا ندارم ثمره قیام شیعه را با تندروی‌ها و ندانم کاری‌ها نابود کنم. شیعه از دست فتواهای ناسنجیده امثال شما کم غرامت نداده. هیچوقت ضرورت‌های زمانه خود را درک نکردید! اگر بگویم خون مسلم ابن عقیل به گردن امثال شماست اغراق نکرده‌ام. هیچوقت، هیچوقت بر صراط عدالت حرکت نکرده اید. نه در عین‌الورده، نه در کربلا و نه امروز. همیشه یا افراط کرده‌اید یا تفریط. اگر خود را شیعه علی می‌دانید و اگر می‌خواهید حکومت یاران علی بعد از سی سال شکست و تلخ کامی نتیجه بدهد بروید و با خود و خدایتان خلوت کنید و در کاری که در آن جاهلید و علم ندارید دخالت نکنید و فتواهای صد من یک غاز ندهید.


پ.ن: قالیباف برای همیشه، برای من، یک الگوی جهادی باقی خواهد ماند.


چند تست روانشناسی

 * امروز عصر چندتا تست مختلف روانشناسی از گوشه و کنار اینترنت پیدا کردم که در لیست زیر بهشون لینک میدم. برای بعداهای خودم، نتیجه‌هایی که برای خودم هم بدست اومده زیرش میارم. البته به نظرم این تست‌ها ملاک‌های خوبی برای تصمیم‌گیری نیستند و در بهترین حالت میشه ازشون برای یک دلیل برای مراجعه یا عدم مراجعه به روانشناس استفاده کرد.

  • تست سلامت روحی (آدرس)

     به شما توصیه می شود که به طور جدی تری به فکر سلامت روحی خود باشید و از کمک های حرفه ای در این راه استفاده نمایید. ممکن است که مشکلی در زندگی خود داشته باشید و نیاز باشد تا برای دستیابی به آرامش و سلامت فکری خود آن مشکل را به نحوی تجزیه و تحلیل نمایید و راه حل مناسبی را برای آن بیابید.

  • تست افسردگی - تبیان (آدرس)

     افسردگی شدید

  • میزان شادی خود را بسنجید (آدرس) [احساس میکنم این تست تمام بدبختی‌های زندگی من رو لیست کرده مطمئنا توطئه‌ی انگلیس‌ه]

    افرادی که نمره‌شان زیر 80 است شادکام نیستند و نیاز به تغییر سبک زندگی دارند. غم و ناراحتی در زندگی این افراد از جمله هیجانات غالب است.

  • شما غرغروئید؟ (آدرس)

    غرزدن برای شما، مشکلی جدی محسوب نمی شود، مثبت باشید.

  • آزمون تورنس (آدرس)

    خلاقیت بسیار زیاد. [فکر کنم یا من اشتباه کردم یا نتیجه‌ی تست اشتباه‌ه، این ماکزیمم امتیازبندیش ۱۲۰ بود که من ۱۸۰ گرفتم ]

 * آغاغولی هستم! هاهاها :)))

آل‌زایمر

 * این روزها، حس ِ پیرزنی رو دارم که هر چی فکر میکنه یادش نمیاد شماره تلفن پسرش رو کجا گذاشته، پسرش هم بهش سر نمیزنه که این پیرزن رو از دلتنگی در آره :|


پ.ن: نمیدونم خاصیت این بازه از سنم اینه یا خیلی حساس شدم یا چی، ولی دیگه این از یاد رفتن‌ها داره رابطه‌ی خطی پیدا میکنه، دیگه تناوبی نیست.

گندینه‌ها

 * یکی از گندترین حالت‌هایی که میشه تجربه کرد اینه که تمام آینده‌ی متصور برای خودت رو در حال از دست رفتن ببینی. کاری به نتیجه‌ش ندارم، ولی اون لحظه گنده، گند.

 * الان مــُـخم نمیکشه! دعا کنید که تصمیم درستی بگیرم.

جهادی‌ها

 * الحمدالله که این روزها، به جای شعاریون ِ انقلاب، شاهد حضور جهادی‌ها هستیم. خدا رو شکر میکنم که دیگه نباید برای اثبات کارآمدی ِ اصل ِ نظام تلاش کنم۱ و به جای اون بحث‌ها روی موثرترین گزینه هست و البته هر چند شاید میتونست وضع از این بهتر هم باشه۲، ولی الحمدالله باز خوب پیش اومده.

 * رای من تا حالا که برام مشخص‌ه و البته برای خودم هم محفوظ باقی میمونه (و اصلا هم از عنوان و عکس مشخص نیست! :دی). به هر حال ان‌شاالله کسی رئیس‌جمهور ِ این مملکت شه که برای اسلام و ایران موثرترین باشه.


۱. من عموما هر جا رفتم و دیدم کسی نیست از نظام دفاع کنه، میشم کیسه بکس :دی البته ناکارآمدی‌هایی که هست رو رد نمیکنم، ولی ناکارآمدی یک دولت با ناکارآمدی یک نظام تفاوت داره. دولت یک پیاده‌سازی از مجردهایی هست که نظام اون رو ارائه میده. من هنوز به این نظام امید دارم، هنوز هستند مهدی باکری‌ها ؛)
۲. دیگه این روزهای شیرین رو تلخ نکنم! به قول معروف روضه‌ی باز نخونم :دی

پ.ن: یکشنبه امتحان تحقیق ۲ دارم و هنوز نتونستم حتی ۵۰ درصد جزوه رو تموم کنم :/ ان‌شاالله با یه همت جهادی بتونم برم جلو :دی دعام کنید!