* از حدودای دیروز عصر که دیگه نسبتا نتیجههای انتخابات یازدهم به صورت غیررسمی اما قطعی اعلام شد، دوستان در حال ارسال پیامکهایی هستند که میتونم اونها رو در دو دسته افراز کنم: دستهی اول اونایی که از آزادی و تمامشدن ِ حکومت ِ استبدادی میگن و دستهی دوم اونایی که از شروع هشت سال جهاد مقدس میگن و رزم در جبهههای فرهنگی. وضعیت در فیسبوک و پلاس نیز مشابه است!
* دستهی اول هر چند با سوراخ دعای اشتباه، اما به نسبت در مورد ِ گفتهی خود حق دارند. روزهای پایانی ِ حکومت افرادی است که برای خود این حق را قائل بودند که دین را به دلخواه خود تفسیر و اجرا کنند، حقوق شهروندیای که هر ذهن سالمی با اندکی اندیشهی صحیح لزوم ِ وجود ِ آنها را تصدیق میکرد را به دلخواه خود در اختیار مردم قرار دهند و یا از آنها سلب کنند و در یک کلام حکومت ِ افرادی که عقل را ابزار درجهی nم () میدانستند در حال پایان است! اما این دسته از یک نظر دچار یک شبهاشتباه میباشند: رئیسجمهور منتخبمان در سابقه به مانند سید محمد خاتمی یا دکتر معین نیست! شاید اصلا نتوان او را اصلاحطلب نامید! برای مثال مواضع وی در وقایع سال ۷۸ کاملا روشن و موجود است و این مواضع کمتر شباهتی به مواضع اصلاحطلبان ِ آن روزگار دارد!. به هر حال شخص ِ من از گسترش آزادیهای مدنی در جامعه استقبال میکند و امید بر این دارد که گفتمان اصیل ِ اصلاحطلب قدرت را در دست گیرد و این عقدههای -که اکثرا داریم!- حاصل از بودن در بوستان ِ گل و بلبل فعلی، دلیل بر جهش فنرمانند نشود!
* اما دستهی دوم؛ اکثر ِ دوستان ِ حاضر در دستهی دوم برای من به یادآورندهی شخصیتهای کارتونی پت و مت هستند: «خراب کردن در هنگام توان و تلاش برای ساختن در هنگام ناتوانی.». هنگامی که میشد به گونهای با قالیباف ِ «سازشکار، تکنوکرات، بیاخلاق، سواستفاده کننده از بیتالمال، مشکوک در کنش سیاسی و بیبرنامه در جبهه فرهنگی»۱ به گونهای سازش کرد و بعدها اگر این گفتهها درست میبود به اصلاح وی در یک نقد درون گفتمانی پرداخت، تا توانستند به گفتار خود تاکید کردند و خواسته یا ناخواسته به تخریب وی پرداختند، تو گویی تمام ِ وظیفهی پایدار ِ جبههشان۲ همین امر بود و الحق که با چه قدرتی هم توانستند از پس ِ این مهم برآیند! و حال که اسب ِ مهارشدهی قدرت از دستشان گریخته و بازیای که با اندکتدبیر سراسر بــُرد بود را باختهاند، با تب و لرز، ادوات دفاع آماده میکنند!
* اگر واقعیتش را بخواهید دل من بیشتر به سمت دستهی اول است تا دستهی دوم! در این دسته هر چه که نبود، توجه به آرمان و تلاش برای رسیدن به آن به شدت واضح و قابل لمس است! از همان اول که جناب عارف -که ۱۰۰٪ اگر قرار بر زدن برچسب اصلاحطلبی بر عارف و روحانی باشد، عارف به شدت شایستهتر در این مورد است!- به خاطر گفتمان اصلاحات و به توصیهی آقای خاتمی و به نفع اصلاحات کنار کشید، تا تبلیغاتی که میشد و شیوههایی که برای رسیدن به رای اتخاذ کردند، همه و همه در راستای پیادهسازی یک چیز بود: «آرمان!». اما در ابرگفتمان۳ ِ مقابل وضع به گونهای دیگر بود. کنار گذاشتن عقل و تدبیر، بیتوجهی به نظرسنجیها و در یک کلام «خودبرتربینی در گفتمان» آنها را به چنان وضعی رساند که توصیهی هیچ ریشسفیدی را نپذیرفتند و آنها را حتی به مصلحتطلبی و احتمالا پیرشدن و از کار افتادن شعائر متهم کردند! و البته نتیجهاش شد آنچه که دیدیم!
* فارغ از روزهایی که گذشت، فارغ از تلاشهایی که برای پیادهسازی گفتمان جهادی شد، فارغ از روزهایی که میتوانست برهانی تازه بر کارآمدی دین در اداره جامعه باشد، فارغ از تمام ِ اما و اگرها، این انتخابات یک نتیجهی واضح برای گفتمان جهادی داشت که بیتوجهی به آن میتواند نتیجهی مشابهی با آنچه به دست آمد در پی داشته باشد: «گفتمان باید در صدد جداسازی خود از خودعماربینها و خوداسلامپندارها برآید.» که اگر جز این باشد همین پایداری ِ خودعماربینها، فاتحهی اصولگرایی را خواهد خواهند.