نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

یلداتون مبارک!

 * دنیا آنقدر بی ارزش است که مردم برای یک دقیقه بیشتر با هم بودن، جشن می‌گیرند.

ادعا

 * مردم عموما ادعای چیزی رو میکنند که نیستند.

نظرت چیه خدا؟


 *بیا تو کمکم کن من از این شهر برم، عوضش از این به بعد هر چی که تو گفتی من میگم چشم. مرد و مردونه.

مثل این پیرمردها

 * دیشب تو حسینه پسرخاله‌م اومد کنارم نشست، حمید تازه امسال پیش‌دانشگاهیه و کنکور داره، ادبیات میخونه، از لحاظ فکری هم سرخوش‌تر از من میشه اون.

 * خلاصه بحث رسید به اینجا که کنکور داره و گفت که میخواد بره آزاد، میشه گفت بدون اختیار شروع کردم به نصیحت کردنش، راستش اولی که شروع کردم به حرف زدن باهاش، احساس کردم که تو دلش داره همینایی که اینجا گفتم رو بهم میگه، ولی کم‌کم دیدم نه! ظاهر قضیه نشون میداد که خودش میخواد بخونه برا یه رتبه درست و حسابی، ولی نمیدونه باید چیکار کنه. من خودم هر چی میدونستم بهش گفتم و قرار شد از امروز فردا شروع کنه برا خوندن. خودمم میخواد هر چند وقت پیگیرش شم که چیکار میکنه.

 * الغرض اینکه شدم مثل پیرمردها؛ از این به بعد سعی میکنم کسی که نصیحتم کرد، بهتر به حرفاش گوش بدم، شاید اون داره به خاطر دل خودش نصیحت میکنه، ولی شاید بتونم توش یه میونبــُر پیدا کنم.

ابــَر مــَرد

 * از نظر من لزومی به تکرار حرف‌های تکراری نیست، من میدونم که حسین ابرمرد ِ، حداقل ابرمرد شد، اما به همین دونستن اکتفا کردم. همونطور که مردم کوفه میدونستند علی ابرمرد ِ و به همون سطح راضی شدند.
دلیلم هم اینه که الان مثلا تو روضه، بنده‌خدا مداح سر امام حسین رو به بدترین شکل میبره و تموم میشه و من بدون هیچ عکس‌العملی همینطور نشستم، ماکزیمم عاطفه‌م تحریک شه و به خاطر اون تکونی بخورم، و گرنه اصلن برام مهم نیست که یه آدم کامل، یه شخص عارف، یک حاکم عادل، یک مفسر عالم و دنیا از این صفت‌ها کشته شده.
ببین این رو نمیتونم تحلیل کنم. اگه جهان‌بینی اونی باشه که من میگم، عزاداری باید خیلی با اینی که هست فرق کنه، جامعه‌ی ما هم خیلی باید فرق داشته باشه با وضع الانش، ولی نیست. کسی هم تقصیر نداره، من خودم وقتی نمیتونم تحلیل کنم، از کسی هم انتظار ندارم بتونه.
بعد نمونه‌ی کسی که مثلا در جامعه‌ی علی فهمید و تونست اوضاع رو تحلیل کنه رو هم مثلا میثم تمار میدونم، یا حجر بن عدی یا تا حدودی مختار. اینو با اشراف کامل بر تاریخ نمیگم و بر اساس مطالعات ناقص خودم و چیزاییه که شنیدم، شاید اشتباه میکنم.

 * گفتم کاری که مردم کوفه کردند و البته قبل از اون کاری که تو بنی‌ساعده شد. چند روزی هست که دارم در مورد کوانتوم و جهان کوانتومی میخونم. هر چی بیشتر در این مورد میخونم، جهان رو بیشتر جالب و اثر ِ پروانه‌ای وار می‌بینم. هر حرف، حتی کوچک، تغییر سرنوشت بشر، حتی خیلی بزرگ.

 * خلاصه داشتم این مدخل ویکی‌پدیا رو میخوندم؛ «من باشم چیکار میکنم؟»، سوال طبیعی که احتمالا به ذهن همه میرسه، فارغ از جواب، سوال به خودی خودش جالبه، بر فرض درست بودن مدخل جواب چه فرقی میکنه؟

ای آب فرات، خاک عالم به سرت

 * عمو عباس، تو نرو تا که پا نکوبم ... +