* دیشب تو حسینه پسرخالهم اومد کنارم نشست، حمید تازه امسال پیشدانشگاهیه و کنکور داره، ادبیات میخونه، از لحاظ فکری هم سرخوشتر از من میشه اون.
* خلاصه بحث رسید به اینجا که کنکور داره و گفت که میخواد بره آزاد، میشه گفت بدون اختیار شروع کردم به نصیحت کردنش، راستش اولی که شروع کردم به حرف زدن باهاش، احساس کردم که تو دلش داره همینایی که اینجا گفتم رو بهم میگه، ولی کمکم دیدم نه! ظاهر قضیه نشون میداد که خودش میخواد بخونه برا یه رتبه درست و حسابی، ولی نمیدونه باید چیکار کنه. من خودم هر چی میدونستم بهش گفتم و قرار شد از امروز فردا شروع کنه برا خوندن. خودمم میخواد هر چند وقت پیگیرش شم که چیکار میکنه.
* الغرض اینکه شدم مثل پیرمردها؛ از این به بعد سعی میکنم کسی که نصیحتم کرد، بهتر به حرفاش گوش بدم، شاید اون داره به خاطر دل خودش نصیحت میکنه، ولی شاید بتونم توش یه میونبــُر پیدا کنم.
خوش به حالت که میتونی خودت باشی...
خیلی سخت نیست :) امتحان کن.
ما را هم کمی نصیحت بفرما
شاید آدم بشم برم درسمو بخونم وای ۶ دی اولین امتحانمه ساختمان داده دارم
نصیحت کردن همینطور که نیست! باید شماره حسابم رو بدونی و بله :دی
سلام
آدم ها متفاوت اند گاهی اوقات شاید کمر از او باشی ولی حرفهای خوبی برای او داشته باشی
سلام.
در مورد تفاوت موافقم و البته چیزی به نام کمتر بودن رو قبول ندارم. کمتر نسبت به چی؟
منم هر دفه به دختر عمم میرسم مخشو میزنم که خوب بخون شاگرد اول باش تهران قبول شی !
قشنگ این بحث تکراری هر دفه هست متاسفانه !!
پس درد، درد ِ مشترکه :)
اون جا که گفتی مثل خری که دندون نداره و داره به علفای تازه سبز شده نگاه میکنه شرح حال اینجانب در آینده خواهد بود در صورت تلاش نکردن !
البته شرح حال خودم بود که گفتم :دی تو که دیگه نباید اینطور باشی خرخون.
راه ارتباط گرفتن با انسان امروز این است که او را به امر به باید و نباید تعبدی نکنیم و با او از هست ها و نیست ها سخن کنیم و برایش تحلیل ارائه دهیم
با مطلبی جدید به روزم و منتظر حضورتون
منم سعی میکنم همینطور باشم& اصلا به من ربطی نداره که امر و نهی کنم.
اوووووووووووووووه!چقدر مطلب جدید و ...
دوستشون داشتم.
می اومدم تکی تکی میخوندم و کامنت میذاشتم فکر کنم بهتر بودا!!!
همین دیگه! میری بعد از هونصد سال میای این میشه!
شما باش، هر جور دوست داری باش :)
عاشق کسانی نباش که تو و اعمالت را میستایند.
عاشق کسانی باش که تو و عیب هایت را سرزنش میکنند.
سقراط
خدایی خودت میتونی اینطور باشی؟ د ن د نالوطی!
هععععععععععی
کجایی جوانی که یادت به خیر...
همین با خودمون بودن رو ببین چقدر زود گذشت!
بععععععععععععععععله...
به نظرت دوستیمون تا کجا میتونه ادامه داشته باشه؟
یادش بخیر.منم یه زمانی به ماهم میگفتم مثل پیرمردا نصیحت میکنی
کلا مردا همه حالاتو دارن.وقتی هم احساساتی میشن مثل یه بچه3 ساله.
دقیقا همینه که گفتی :))