نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

میرسد اینک بهار

 * ای تغییر دهنده‌ی دلها و دیده‏‌ها / ای مدبر شب و روز  / ای گرداننده‌ی سال و حالت‌ها / حال ما را به نیکوترین حال بگردان.

 * آینده روشن است...

کام‌ایکس..!

 * دارم تو روزهای سالی که گذشت میچرخم، رسیدم به فرفری، با تریدمارک مخصوص به خودش: «..!». از تابستون دیگه خبری ازش نیست، آواتارش همین عکس بالائی بود!

 * رسیدم به آذرخش که از اوائل سال ازش خبری نیست، بی‌معرفت نیست که نیست! اینقدر خوب تو دنیای مجازی نبودن رو بازی کرده که انگار اصلا نبوده.

 * رسیدم به بابونه که خداحافطی کرد و رفت! هر چند مرموز بود و ماند، ولی خب تلاطم‌های ذهنیش شبیه زندگی من بود. اووف! چقدر خودم رو تحویل گرفتم!

 * رسیدم به مدیر، مدیری که هست و نیست! لااقل تا سرباز بود، بود، وقتی رفت خارجه دیگه نیست! حدس میزدم که اینترنت هنوز به خارج نرسیده :دی

 * این پاراگراف رو چند بار نوشتم و پاک کردم! نفهمیدم چطور تمومش کنم! پاکش میکنم! ولش :)

 * سالی که گذشت، سال خیلی خوبی برای من بود، هر چند موقعیت‌های منحصر بفردی بود که خودم به خاطر خریت خودم از دست دادم، ولی شکر خدا باز خوب بود، خیلی خوب. سالی بود پر از استرس و خسته‌گی. سالی بود با سرعت خیلی بالا برای تموم شدن و البته روزهایی داشت که پدر آدم رو در می‌آورد تا تموم شه!

 * اگه خوبی بود لطف خدا بود، هر چند حقم نبود، اگه بدی بود خریت خودم بود، میدونی بعضا خریت‌های تکراری :)) هاها! شدم مثل این پیرمردها که خاطراتش رو چند روز قبل از مردنش مرور میکنه :))

 * نسخه‌ی اصلی ناری ناری، یادگاری از سفر راویان نور پارسال :)) دانلود از اینجا.

خبرت هست...

بی تو اینـــــجا همه در حبس ابد، تبعیدند                           
                            سال‌ها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است                           
                            فصل‌هـــــا را همه با فاصــــــله‌ات، ســــــنجــیدند
تو بـــــیایی، هـــــمه‌ی ساعــت‌ها، ثانیه‌ها                           
                            از هـــــمین روز همین لحـــظه همین دم، عـیدند

بیوریتم

 * از خیلی قبل‌تر گفته بودم که من زندگیم سینوسیه و بعضی وقتا پریود ذهنی میشم و اینا (مثلا اینجا و اینجا)، تا اینکه دیشب داشتم توی بازار می‌گشتم و نرم‌افزاری رو دیدم به اسم Biorhythms. یادم اومد که سیدمهدی قبلا اینجا در موردش نوشته بود.

 * قشنگی قضیه اینجاست که دقیقا زندگی سینوسیه! فرمول‌هاش اینان:

 * هاها! :)) من اگه خارجه بودم با این کشف خودم بهم میگفتن دانشمند و اینا :))

جنگ نرمم باش!

 * متن بلندبالایی نوشتم در داستان ِ جنگ ِ نرمی‌های ِ این روزها. پاکش کردم، به نظرم این‌ها چه درست و چه غلط شرف دارند بر کسانی که اعتقادی ندارند.

 * بگذریم! چند روزی هست که دسترسی به سایت‌هایی که «برادر بزرگ» فکر کرده میتونه برای من مفید نباشه، بالکل قطع شده. تنها میتونم آرزو کنم روزی بیاد که به شعور بقیه احترام گذاشته شه. در اون روز اونایی هم که فکر میکنن بقیه شعور ندارن یا ممکنه نرم‌نرم رفتن به اون سایت‌ها باعث نابودی‌شون شه، میتونن درخواست بدن براشون یه امکان ویژه بذارن تا اون صفحات فیلتر شه :)

 * حالا که نگاه میکنم، من اگه یوتیوب و فرندفید رفع فیلتر شن، دیگه بالکل اعتراضی به فیلترینگ ندارم :دی

محمودیونیورسیتی ۲

 * نوشته‌ی اول اینجاست.

 * یکی از چیزهایی که من قبل‌ترها بیش‌تر بهش اهمیت میدادم، حرف‌هایی بود که یک فرد ِ از نظر من معتبر، میزد. اون حرف رو قبول میکردم حتی اگه بر خلاف عقیده‌ی خودم بود. دلیل خاصی هم جز دغدغه‌ی دین نبود. نه که دین‌دار ِ درستی باشم، ولی از بی‌دینی بدم میاد.

 * بگذریم! امروز تو نت این نوشته رو در سایت انتخاب دیدم. از ترس اینکه به دستور مقام قضا و الخ، اون نوشته از روی سایت برداشته شه، اون بخشی که منظورم هست رو کپی زدم در ادامه مطلب. منظور از ارسال این پست هم در مدح یا مضموم شمردن احمدی‌نژاد نیست، بحث روی شیوه‌ی تفکر خودمه.

 * از این به بعد یادم نمیره که من مسئول تصمیم‌هایی هستم که میگیرم و من در صورت صحیح یا ناصحیح بودن اون تصمیم باید پاسخگو باشم، هیچ دلیلی مبنی بر گفته‌ی فلانی هم نمیتونه حجت باشه.

ادامه مطلب ...

دیویس و سیو نو هزار تومن :|

 * امروز یه پک آموزشی گرفتم به ارزش ریالی دو میلیان و سیصد و ناود هزار ریال. شامل فیلم آموزشی تمامی الگوریتم‌های آموزشی ابتکاری به زبان فارسی. در اینجا اگر مسلمانی از شدت غم بترکد جایز است :\

 * قسمت اصلی ماجرا اینجا بود که دختر فروشنده خیلی دوست‌داشتنی بود و یه رابطه علاقه‌مندی دو طرفه این وسط به وجود اومد :دی اگه فکر کردین من میخوام باهاش دوس شم اشتباه کردین، من خودم خواهر و مادر دارم :دی

 * مصیبت ماجرا اینجا بود که با شماره خودش بهم زنگ زد در مورد بسته یه توضیحاتی بهم داد. اگه فکر کردین حالا که شماره‌ش رو دارم باهاش رابطه برقرار میکنم اشتباه کردین، من جرات این کارا رو ندارم :))

 * سخت‌تر از جهاد اکبر در عالم تصویر نـ‌ــَبـــُـــوَد :دی