* به نظرم آینده خیلی روشنه، همهی این روزهایی که گذشت، همهی سختیهایی که هست، به من بشارت یک صبح رو میدن، مطمئنا آینده روشنه. ایمان دارم که آینده روشنه…
* علیرغم همهی تلاشی که برای انجام شدن کاری که میخواستم کردم، ولی اونچه که میخواستم نشد! بر مبنای «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» (۶۵:۳) و تلاشی که کردم، خیر رو بر اونچه پیش اومد قرار میدم.
* اون هدفی هم که اینجا مشخص شده بود هم به سرانجام نرسید و فعلا هم از موضوعیت خارج میشه.
* شنبه، آغاز ِ ترم جدید، تحقیق در عملیات، شروع فصلی سرد….
* چند ساعت دیگه مرداد ۹۲ کلا به خاطرهها میپیونده؛ مرداد ِ سینوسی ِ ۹۲: مرداد ِ استرسیک، مرداد ِ فکر و فکر و فکر، مرداد ِ سرنوشت.
* امروز بالاخره بعد از یک هفته دواندوانی موفق شدم مدرک معافیت تحصیلیم رو از دانشگاه لیسانسم بگیرم و انشاالله هفتهی بعد باید برم تهران تا بدمش پلیس+۱۰ و دور جدید معافیت تحصیلیم شروع شه و باز تا ۲ سال جز رهپویان آرامش باشم :]
* الان دوتا مشکل من رو متوجه خودش کرده: اول اینکه یادم نمیاد عکسهام رو کجا گذاشتم و دوم اینکه نمیدونم قانون باز عوض شده یا نه! حالا زارت بلند میشم میرم تهران و میگن فلان مدرک هم باید باشه :/ مثلا گفتم این دومی رو!