* دیروز آخرین امتحان ِ ترم ِ ۳ی ارشدم رو دادم و ترم ۳ هم به آرشیو کائنات پیوست. حالا معلوم نیست هنوز که بعدا دوباره قسمت میشه که درسهاش رو بخونم یا نه :دی ولی تموم شد، تموم شد.
* دیروز با دوستان رفتیم بیرون، پارک دانشجو، همینطور بحث بود و اینا و که هر کدوم ترم بعد چیکار میکنن و اینا، دیدم همه یه مسیر نرمال دارن، جز من که کلا یه آوتلایر خیلی پرت محسوب میشم :))، خدایا عاقبت همهمون رو ختم به خیر کن :دی.
* برای ترم بعدم، به لطف دوستم سجاد که دیروز برام زحمت انتخاب واحد رو کشید، آنالیز حقیقی دارم، با روشهای عددی در جبر خطی و سمینار. فکر کنم جز پرچالشترین ماههای زندگیم باشه این چهار پنج ماه :)).
* تا شنبه باید کار اون سایت فارغالتحصیلان رو تموم کنم، بینش هم میخوام فصل اول علیپرانتز رو بخونم اگه بشه. تا خدا چی بخواد.
* دوشنبه پایانترم معادلات انتگرال دارم، حدودا یک دور جزوه رو تموم کردم، ولی خیلی گیر دارم، گیرهای خیلی کوچیک که با پیشنهادهای ذهنی، هرکدومشون میتونن تبدیل به یه سیاهچال فکری شن. این گیرها همونهایی هستن که سر کلاس با سوال پرسیدن باید رفع میشدند و نشدند، به هر حال بگذریم، در رفته از شماره دردام! :دی
* یه ۱ گذاشتم کنار عنوان که اگه دوباره مجبور شدم این درس رو بردارم، عنوانها تکراری نباشن. ؛)
* میخواستم از کسلبار بودن این روزها و شدت بیبرنامهگیهام بگم، اینکه از یه طرف باید خودم رو نگه دارم و از یه طرف بقیه چیزها رو، خلاصه تو این فکر بودم که چطور اینا رو بنویسم تا بعدها یادم باشه و در همین حال توی بینگ میگشتم برای تصویر پست که تصویر فوق رو پیدا کردم. این تصویر به بهترین نحو گویا هست، لزومی به نوشتن من نیست.
پ.ن ۱: بیرون نمنم برف در حال باریدنه. نمردیم و در این قسمت از دودآباد هم برف دیدیم.
پ.ن ۲: این روزها که دارم کارای حدودا پایانی کد زدن ِ سایت فارغالتحصیلان رو انجام میدم و در همون حال که کد میزنم با خودم به هزار چی فکر میکنم، بعضا به خودم میام و میبینم که اینجور کد زدن، یه روزی آرزوی من بوده. یادش به خیر! با ویژوالی که داخل ماکروسافت آفیس برای ماکرونویسی بود، شنگولبازی در میاوردم و حسرت اونایی رو میخوردم که کد واقعی مینویسن، حالا دارم کد واقعی مینویسم برای یک استفاده واقعی و فکرم مشغول چیزای دیگهست، خاصیت آدمیزاد اینه.
* یکشنبه، ۸ دی، میانترم حل عددی معادلات انتگرال دارم. دارم کم و بیش میخونم، ولی خوندنش به دلم نمیچسبه، بعضی چیزا هستن که نمیتونم اثباتشون کنم، خیلی چیزا یادم میرن، نمیتونم بین اونچه یاد میگیرم، رابطهی منطقی برقرار کنم و خلاصه در برزخی هستم که خودم برا خودم ساختم.
* تنها چیزی که امید ِ این درسم هست، اینه که معادلات انتگرال، به صورت مستقیم در پردازش تصویر کاربرد دارن و من اگه بتونم این چیزا رو درک کنم، یحتمل میتونم اون مقالهای که کنار گذاشتم رو بفهمم.
* اتفاقاتی که بعد از مراسم قرعهکشی مسابقات جامجهانی فوتبال در پیج مسی و لیما افتاد، نشون داد که هم مسلمونیمون و هم روشنفکریمون، فقط به درد چسکلاسهای مراسمهامون میخوره.
پ.ن ۱: به نظرم امنترین جاها تو این دیوونهخونهی بزرگ، تیمارستانهان!
پ.ن ۲: این روزا، اینترنت خوابگاه به درد شستن سنگ قبر عمهی اون کسی که فیلترینگ رو داد دست این دیاییث هم نمیخوره، کلا همهچیمون به همهچیمون میاد! دانشجویی که من باشم و اینترنتی که این باشه! کلا عرض میکنم، شما به دل نگیر!
پ.ن ۳: ….
پ.ن ۴: ترم ِ لعنتی داره تموم میشه و بدتر از اون نتیجههای لعنتیای هستن که این ترم ِ لعنتی داشته! :دی
* درس ِ امروز ِ من از میانترم ِ حل عددی ODE این بود که «وقتی ضرایب چندجملهای متقارن باشن، یکی از ریشهها منفی یکه!».
* سهشنبه ارائه دارم، دارم فایل ارائه رو آماده میکنم، از حداقل ۲۰تا مقاله مثال و متن برداشتم و مثل یه سالاد شیرازی -شما بخوان فصل- زدم تو سر و کلهی هم و یه چیز ازش در آوردم.
* یه چیزی که اینطور موقعها به وضوح میبینم اینه که حد یقف ندارم، چیزی که تا دو ساعت پیش برام معما بود، وقتی حل شد، «فقط» یه پله میشه برای معمای بعدی.