* اتفاقاتی که بعد از مراسم قرعهکشی مسابقات جامجهانی فوتبال در پیج مسی و لیما افتاد، نشون داد که هم مسلمونیمون و هم روشنفکریمون، فقط به درد چسکلاسهای مراسمهامون میخوره.
پ.ن ۱: به نظرم امنترین جاها تو این دیوونهخونهی بزرگ، تیمارستانهان!
پ.ن ۲: این روزا، اینترنت خوابگاه به درد شستن سنگ قبر عمهی اون کسی که فیلترینگ رو داد دست این دیاییث هم نمیخوره، کلا همهچیمون به همهچیمون میاد! دانشجویی که من باشم و اینترنتی که این باشه! کلا عرض میکنم، شما به دل نگیر!
پ.ن ۳: ….
پ.ن ۴: ترم ِ لعنتی داره تموم میشه و بدتر از اون نتیجههای لعنتیای هستن که این ترم ِ لعنتی داشته! :دی
* چند ساعتی هست که در فیسبوک این پیام دست به دست میشه:
من عکس فیس بوکم رو به یه زرافه تغییر دادم به خاطر اینکه جواب یه سوال رو اشتباه نوشتم! میخواید شما هم توی این معما شرکت کنید؟
من برای شما معما رو می نویسم ولی به این شرط که شما جواب رو به من مسیج بدید، فقط و فقط مسیج! اگر اشتباه بنویسید باید واسه سه روز عکس پروفایل تون رو به یه زرافه تغییر بدید. قبوله؟
ساعت ۵ صبح ِ و زنگ در خونه ی شما رو می زنن. می دونید که پدر و مادرتون هستن و قراره برای صبونه بیان خونهی شما. تو خونه مربای توت فرنگی، عسل، نون و پنیر دارید. چه چیزی رو اول باز می کنید؟
یادتون باشه که فقط باید به من مسیج بدید و اگر اینجا بنویسید قبول نیست. من اسم اونایی که درست نوشتن رو زیر این استتوس می نویسم! یادتون باشه که اگر اشتباه بگید باید عکس تون رو عوض کنید! :))))
* هاها! :)) من حدسم اشتباه بود و عکسم رو عوض کردم، ولی جدای از اون در این استتوس برای من یک درس جالب نهفته بود، چیزی که من اون رو سفسطهی «هجوم اطلاعات اشتباه دسته دو!» [با علامت تعجب در آخرش] مینامم۱. در این متن اطلاعاتی اومده که ناخودآگاه ذهن رو به «کاسهای زیر نیمکاسهای» بودن متن سوق میده و به همین خاطر میگرده تا با استفاده از اطلاعات داخل متن، این مو رو از ماست بکشه بیرون، همینجا یه تصمیم اشتباه گرفته میشه :)). انصافا هر کی این سوال رو مطرح کرده دمش گرم!
* جواب شما چیه؟ :)) [اگه جوابی بود تا چند روز تائید نمیکنم! :دی]
* امروز عکسی از ویلچرنشین شدن ِ اجباری ِ محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجهی ایران در ژنو منتشر شد، ضمن آرزوی شفای عاجل برای این ستارهی سپهر سیاست ایران از درگاه باریتعالی، به اصل مطلب میپردازم: «دو نگاه متضاد به یک عمل».
* فکر کنم قبل از بیان آنچه در ذهن در این باب دارم، لاجرم قبل از آن باید به یک اتفاق اشاره کنم. محمود احمدینژاد، رئیسجمهور پیشین ایران، در روزهای آخر ریاستجمهوریاش -۱۱ مرداد ۱۳۹۲- در نمازجمعهی روز قدس تهران به عنوان سخنران ِ پیش از خطبهها شرکت نمود، اما به علت مشکلات جسمانی، نمازش را به صورت نشسته بروی صندلی ادا نمود؛
* بعد از انتشار خبر نماز ِ نشسته بر صندلی ِ احمدینژاد، سیل فحش و فدایت شوم بود که در فیسبوک به راه افتاد. عدهای این عمل احمدینژاد را از سر عوامفریبی و برای مظلومنمایی تفسیر نمودند و تا جا داشت سیر فحشش کردند و عدهای دیگر نیز به وی را به خاطر ۲۳ ساعت کار کردنهایش در روز ستودند و از خدا خواستند که گوشهای از درد وی را بر آنها نازل کنند. کار به درستی و نادرستی گفتههای طرفین ندارم، حرفم چیز دیگری است!
* اما امروز، شما انگار کن که آئینه برداشتهای و جمعیت را جابجا کردهای! دو موج در فیسبوک در حال به راه افتادن است، دستهای فدایت شوم و دستهای عوامفریبخوان! که دستهی اول انگار همان دستهی دوم روزهای پیشین است: «ظریف جان! آخر ۲۳ ساعت کار در روز در توان رستم هم نبود، خدایا هر چه درد بر ظریف هست بستان، بر عمر وی بیفزای و باقی عمر من بستان، بر قامت ظریف من بچسبان!» و امثالهم و دستهی آنطرفی هم «کسی که اقتدار ایستادن ندارد چگونه میتواند از کیان نظاممان دفاع نماید؟ خاک بر سر ما که با یک ویلچر خرمان میکنند…» و هکذا۱.
* به یاد دارم روزهایی که بحث رای اعتماد نمایندگان به وزرا مطرح بود، ظریف در صفحهی فیسبوکش که آنروزها به تازگی به راه افتاده بود، عکسی از مانیتور مجلس که در آن خودش و قاضیپور -نمایندهی اردبیل- حضور داشتند را گذاشته بود. بعد از آن عدهای از دوستان ِ همیشه در صحنه شروع به تمسخر لهجهی قاضیپور نمودند. بعد از چند دقیقه ظریف اینگونه جواب داد: «اگر میخواهیم در دنیا به پاسپورت ایرانی احترام بگذارند، ابتدا خودمان باید به خودمان احترام بگذاریم.».
۱. واضح و مبرهن است که دو جملهی این پاراگراف از خودم بود!
پ.ن: چند سال است که در حال تلاشم که بروی هر جمله و کلمهای که میخواهم بیان کنم فکر کنم و عاقبت و اثراتش را بسنجم، هنوز که هنوز است نتوانستهام، ای کاش خدا عیدی این چند روز من -و هر کس که میخواهد- را این قابلیت قرار دهد.