نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

دانشگاه آزاد کابل

 * گفته بودم که من ارشد آزمایشی امتحان دادم (+)، بعد همین الان نتایجش رفت روی سایت و رتبه درخشان من معلوم شد (:

 * به ترتیب 5628، 5816، 5605 برای گرایش‌های اول، دوم و چهارم، سوم.

 * زبان عمومی 13.33 درصد، ریاضی عمومی 1.11 درصد، معادلات 8 درصد، آمار و توابع و جبر1 سفید، آنالیز یک 13.33 درصد، آنالیز دو و آنالیز عددی یک سفید، جبر خطی 13.33 .

 * هیچی دیگه، میخوام برم دانشگاه آزاد کابل، ریاضی بخونم (:

تقلب و اثرات آن بر زندگی مشترک :دی

 * برادر من! خواهر من! تقلب نکن؛ به پیر به پیغمبر داری به خودت ظلم می‌کنی، از همه چی گذشته فردا نیای به من بگی فلانی بچه‌م حرفمو گوش نمیکنه، فلانی بچه‌م از دیوار مردم رفته بالا، فلانی بچه‌م چشش فلانه، فلانی هر کار میکنم تو زندگیم آرامش ندارم و اینا، نیای بگی!

 * من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم، تو خواه پند گیر ز سخنم، خواه ملال (: بله.

ز؟ بهر؟ به؟

 * مقام فرمانروایی در انسان امری عادی است، ولی در ذات خدا امری تکوینی است، این یعنی خدا امرش تکوینی است، از این نتیجه می‌شود عرش یک مکان خارجی است.

 * من فردا میانترم زبان تخصصی دارم، بعد دنبال یه سررسید میگشتم که کلمات تخخصی رو توش بنویسم که بعدا برا کنکور هم داشته باشمشون، بعد یه سررسید تو جهیزیه‌م پیدا کردم که وقتی داشتم توش چرخ میزدم دیدم اینو توش نوشتم، نمیدونم حاصل فکر خودمه (که خیلی بعید میتونه باشه که من فکر کرده باشم تو عمرم) یا از جایی دزدیده باشمش، چون قشنگ بود گذاشتمش اینجا تا همه استفاده کنن (:

 * تو این فکرم که بعد از اینکه دکترام رو تو ریاضی گرفتم و چند سال هم تو حوزه درس دین خوندم، برم فلسفه هم یاد بگیرم.

 * حیفه که آدم زندگی کنه و نفهمه که چی بوده و چی نبوده و برای چی، چی نبوده و نبودن چی برای چی بوده، آدم باید بفهمه تا جاهل نباشه و جایی که جهل نبود عصیانی هم نیست. جایی که حتی افتادن برگ هم حساب و کتاب داره، نفهمیدن یکریخته با ظلم و ظلم هم تنها جوابش ظلمه (بد برداشت نشه، این ظلم بر من عدله ولی شاید به دست یه ظالم اجرا بشه، مثلا وقتی من تو جامعه دزدی میکنم و ناامنی ایجاد میکنم، شاید یه شاه دزد هم از من دزدی کنه، دزدیدن اون بر من عدله ولی اون هم ظلم کرده).

 * خلاصه به قول حضرت مولانا، ز کجا آمده‌م؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می‌روم؟ آخر ننمایی وطنم.

بحرین

بحرین

 * دعا میکنم برای آزاد شدن مردم بحرین، دعا میکنم برای سرنگون شدن دیکتاتور، دعای میکنم برای تشکیل شدن یک حکومت در بحرین با رای و نظر تام مردم.

انتگرال

 * یکی از مضخرف‌ترین (مذخرف، مظخرف، مزخرف) چیزهایی که میتونه حال منو اساسی بگیره اینه که یه انتگرال معین رو بدن بگن حساب کن (: اینقد حال‌گیریه جدی، مثلن مثل اینکه خونه‌ت رو بسازی و تکمیل کنی، بعد بهت بگن برو شیشه‌هاش رو پاک کن، اینکه خونه‌دار شدی خیلی لذت‌بخشه، ولی اینکه باید شیشه‌هاش رو پاک کنی سخته :دی

 * این ترم ریاضی ۳ از این به بعد میشه همین حساب و کتاب و اینا، فکر نکنم دیگه اثبات مثباتی تو کار باشه، فقط باید حفظ کرد و عمل کرد (:

 * بدبختی تو کنکور ارشد هم باید نشست و حساب کرد!

 * زندگی سخته خب!

روز نو

 * حدودن یه فصل خیلی مهم تو این چند وقت زندگی من بسته شد؛ این فصل خیلی جالب بود، سختی داشت، شیرینی داشت، از همه چی مهم‌تر خیلی تجربه داشت.

 * بعضی وقتها فکر می کنیم چون خیلی گرفتاریم بخدا نمی رسیم، اما حقیقت این است که چون به خدا نرسیدیم خیلی گرفتاریم (این متن یک اس‌ام‌اس دزدی است!).

 * از الان، یه روز نو، یه روزی نو.

 * خدایا کمکم کن. کمکم کن تا اونچه که با تو و با استعداد خودم میتونم بشم، بشم! این چند وقت رو هم میذارم به پای مهربونی تو و خریت خودم و خوبی‌های بقیه، دوست دارم از این به بعد خودم باشم و خودت.

 * کمکم کن.

پیش شرط

 * متن این پست ارزش خواندن ندارد! اگر سن شما زیر ۱۸ سال است لطفا اینجا کلیک کنید و در غیراینصورت، اثرات خواندن این متن، تماما به عهده‌ی خودتان خواهد بود.

 * ساعت ۸ اومدم دانشگاه، اومدم تا بشینم درس بخونم؛ اومدم فنی؛ رفتم تو سالن مطالعه؛ کتاب رو جلوم باز کردم، کتاب بازارا؛ شروع کردم به خوندن؛ داشتم روی تک‌تک کلمه‌ها فکر میکردم؛ چند دقیقه گذشت؛ به اینایی که فکر کرده بودم، فکر کردم؛ من، اون، خانواده‌م، خانواده‌ش، خانواده‌مون؛ کتاب رو بستم، نخواستم به درس خوندن بی‌احترامی شه؛ بلند شدم از سالن مطالعه اومدم بیرون؛ اومدم بیرون فنی؛ کلاس ساعت ۱۰ تشکیل نشد، گفتند جشن ریاضیاته و فلان پروفسور میاد؛ اومدم کشاورزی، حوصله‌ی جشن رو نداشتم؛ اومدم سایت؛ الان ۳ ساعته که تو سایت نشستم و دارم وقتم رو هدر میدم؛

 * خدا با اون خداییش، حق داشت که برا خلقت ما تصمیم بگیره، ولی حق نداشت برا مرگ پیش‌شرط بذاره.