* یکی از مضخرفترین (مذخرف، مظخرف، مزخرف) چیزهایی که میتونه حال منو اساسی بگیره اینه که یه انتگرال معین رو بدن بگن حساب کن (: اینقد حالگیریه جدی، مثلن مثل اینکه خونهت رو بسازی و تکمیل کنی، بعد بهت بگن برو شیشههاش رو پاک کن، اینکه خونهدار شدی خیلی لذتبخشه، ولی اینکه باید شیشههاش رو پاک کنی سخته :دی
* این ترم ریاضی ۳ از این به بعد میشه همین حساب و کتاب و اینا، فکر نکنم دیگه اثبات مثباتی تو کار باشه، فقط باید حفظ کرد و عمل کرد (:
* بدبختی تو کنکور ارشد هم باید نشست و حساب کرد!
* زندگی سخته خب!
دقیقا جهش از علم محض به علم کاربردی. چیزی که باید بپذیری و مشکلته! تا به یه عدد صحیح نرسی به جاهای خوبش نرسیدی!
یادمه داشتم یه برنامه مینوشتم برای حل یه محیط با المانهای محدود.
باید دترمینان دو در دویی رو به صورت پارامتریک حل میکردم که هر درآیهی ماتریس مادر عبارتی بود بر حسب x ,y با چندین صفحه قد و پهنا. طبعا کار من که نبود. با نرمافزار هم روزها کامپیوتر بیزبون زور زد و به جایی نرسید.
ناچار مجبور شدم برای حل داستان این درآیهها رو به صورت یه مدول بذارم وسط برنامهم و هر وقت به این دترمینان نیاز داشتم موردی x , y موجودمو به صورت عدد بدم دم دهنش و نتیجه یه ماتریس 2x2 خیلی مامانی و راحت میشد و قابل حل!
عدد!! عدد یعنی کمیت، یعنی واقعیت ملموس!
رسیدن به اول عدد بله، ولی محاسبه اون نه! محاسبه کار من نیست، کار کامپیوتره.
پس شما هم به جبر علاقه داری؟ (: الان فضولیم گل کرده در حد لالیگا که بفهمم چی خوندی؟
اگه چیزی در کلیت حل شد، در جزئیات هم حل میشه و البته لزوما نه برعکسش (: عدد خوب ولی خوب تر از اون روش بدست آوردن عدد.
چرا ریاضی سخته ؟؟؟؟؟؟؟؟
جمله ی اخرتون رو تصحیح کنید دکتر
زندگی سخت نیست
ریاضی سخته
کاشکی همه چی مثل ریاضی بود! همه چی قشنگ و ناز نشستن کنار هم، شاید آدم حالیش نشه، ولی می فهمه که چی به چیه،
ولی زندگی نه،
میشینی یه عمر برا خودت حساب و کتاب میکنی یه دفه میریزه به هم، حالا یا بهتر میشه، یا بدتر میشه