* از نظر من لزومی به تکرار حرفهای تکراری نیست، من میدونم که حسین ابرمرد ِ، حداقل ابرمرد شد، اما به همین دونستن اکتفا کردم. همونطور که مردم کوفه میدونستند علی ابرمرد ِ و به همون سطح راضی شدند.
دلیلم هم اینه که الان مثلا تو روضه، بندهخدا مداح سر امام حسین رو به بدترین شکل میبره و تموم میشه و من بدون هیچ عکسالعملی همینطور نشستم، ماکزیمم عاطفهم تحریک شه و به خاطر اون تکونی بخورم، و گرنه اصلن برام مهم نیست که یه آدم کامل، یه شخص عارف، یک حاکم عادل، یک مفسر عالم و دنیا از این صفتها کشته شده.
ببین این رو نمیتونم تحلیل کنم. اگه جهانبینی اونی باشه که من میگم، عزاداری باید خیلی با اینی که هست فرق کنه، جامعهی ما هم خیلی باید فرق داشته باشه با وضع الانش، ولی نیست. کسی هم تقصیر نداره، من خودم وقتی نمیتونم تحلیل کنم، از کسی هم انتظار ندارم بتونه.
بعد نمونهی کسی که مثلا در جامعهی علی فهمید و تونست اوضاع رو تحلیل کنه رو هم مثلا میثم تمار میدونم، یا حجر بن عدی یا تا حدودی مختار. اینو با اشراف کامل بر تاریخ نمیگم و بر اساس مطالعات ناقص خودم و چیزاییه که شنیدم، شاید اشتباه میکنم.
* گفتم کاری که مردم کوفه کردند و البته قبل از اون کاری که تو بنیساعده شد. چند روزی هست که دارم در مورد کوانتوم و جهان کوانتومی میخونم. هر چی بیشتر در این مورد میخونم، جهان رو بیشتر جالب و اثر ِ پروانهای وار میبینم. هر حرف، حتی کوچک، تغییر سرنوشت بشر، حتی خیلی بزرگ.
* خلاصه داشتم این مدخل ویکیپدیا رو میخوندم؛ «من باشم چیکار میکنم؟»، سوال طبیعی که احتمالا به ذهن همه میرسه، فارغ از جواب، سوال به خودی خودش جالبه، بر فرض درست بودن مدخل جواب چه فرقی میکنه؟
,HGH
والا من که شعورم ه این حرفا نمیرسه اصن نفهمیدم چی میگی
من فقط به این نتیجه رسیدم که نرم عزاداری تو خونه نشستم برا خودم درس میخونم فیلم نگا میکنم تو نت میچرخم و....
بسی کافر شدیمانا
این برام سواله :بعد عزاداری هیچکی تغییر نمیکنه باز همون آشه و همون کاسه پس عزاداری به چه دردی میخوره؟!(از نظر سیاسی که مهمه ا اون کاری ندارم)
اصن ولش بابا به من چه من اینجوریم چه با دلیل چه بی دلیل .
چه ربطی داشت به حرفای تو؟
----------------------------------------
ربطی به کفر نداره اینی که میگی، ولی به نظر من نتیجهای هم که گرفتی میتونه اشتباه باشه :دی
ربط داشت خب!
میدونی سوالت سخته ... جواب دادنش ... که اگه اون موقع بودم چیکار میکردم یا اینکه الان باشم چیکار کنم ...
به تحلیل ادما بستگی داره ...
درواقع اولش به اعمالمون بستگی داره ... به اینکه آیا خودمونو شناختیتم... به نظرم به مرز ی از خودشناسی باید برسی تا به خیلی از سوالا جواب بدی ...
آره اگه از دید من باشه عزاداریها فرق داره با اون چیزیکه الان هست ... که به قول تو یا فک ره خودم امام حسین رو به بدترین وجه هر سال میکشن ...
به نظرم باید شاد باشیم که حداقل یکی از بین ما از جنس ما به هدفش رسید ... که امام حسین هم یکی از ما بوده ... نه یکی جدا از ما ...
به چیزی که بهش ایمان داشته ... به هدفی که فارغ از محدودیت های دنیوی بوده ... میدونی پوچ نبوده.. . مثه بیشتر هدفای ما که بعد یه مدت هی به خودمون میگیم واقعا به خاطر این به این دنیا پا گذاشتیم ...
به نظرم امام حسین یه الگو نه یه مرده مقدس که هی از کشته شدنش بگیم ... یه الگو ... نهایت چیزیکه هر انسانی باید باشه ... نمیدونم فک میکنم ما اصل رو ول کردیم چسبیدیم به حاشیه ...
شایدم من چیزی نفهمیدم ... بعضا هم نباید در مورد خیلی چیزا نظر داد ... باید سکوت کرد و خیلی آروم از کنارش رد شد وقتی کاری از دست ت برنمیاد ...
وای خیلی پراکنده حرفیدم ... ساری ...
و زندگی از دید کوانتو م معرکه ست ... خوشحالم که داری به اون لذت فهمیدن و از اون دریچه نگاه کردن حال میکنی ...
میدونی من میخوام چیکار کنم ... بعد این ترمم بشینم کتاب تاریخ علم رو بخونم چون فلسفه ی وجودی کوانتوم رو اونجا میفهمی... میفهمی که چرا بورن میگه چه اشکالی داره که خدا تاس بندازه ...
من خودم هر چی بیشتر میخونم گیج ترمیشم ... ولی بازم لذت برانگیره ... بخون ولی بعد کنکور ...
اینجا هم باهات موافقم آرزو، منی که هنوز خودم رو نشناختم، واقعا نمیتونم تصمیم درستی بگیرم، هنوز تکلیفم با خودم روشن نیست، چه برسه ...
حرفات قابل تاملن. ممنون.
من فعلا همین کوانتوم رو بوخونم، بعدش فلسفه علم :دی بعد به نظر من بورن میخواسته دهن اینشتین رو سرویس کنه اینطور جواب داده که تو کار خدا دخالت نکن :دی
گیجی حلال تازه :دی
باشه، بعد از این کتاب :دی
دارم فکر میکنم کاش شما میومدید رشته ی ما درس میخوندید.
رشتهی چی یعنی؟