* الان یه سوالی که متوجه من شده اینه که پسر من این ترم چطوری زنده بمونم؟! هنوز که استادا داغ نکردن و اینا وقت آزادم به شدت پر شده، دیگه چی میخواد بشه وسط این ترم! اوخ اوخ اوخ!
* برا یکی از استادایی که این ترم درس دارم (همون که اونروز گفتم زنگ زده و اینا) دیروز رو لپتاپش گنو/لینوکس مینت ۹ نصب کردم، خیلی خوشحال و شادمان و خندان و اینا رفت خونهشون،بعد دیشب زنگ زد که فلانی اینکه ویندوزش بالا نمیاد :| منو میگی پیش خودم گفتم هیچی دیگه! دهنم سرویسه! این میاد این ترم ۴ واحد منو میده ۲۵ صدم و دهنم سرویس میشه،اوخ اوخ اوخ! دیگه هیچی گفتم انشاالله شنبه بیا دفترم تا درستش کنم :دی امروز دوباره زنگ زده میتونی بیای اینجا، مام که بچه حرفگوش کن،رفتم و بعد از کلی کنج و کاو و اینا، دیگه معلوم شد که مینت وقتی داشته گراب رو تعمیر میکرده جای درایو ریکاوری با ویندوز رو عوض کرده (: براش درستش کردم و کلی مشعوف شدیم خلاصه!، از مشروطی هم میشد گفت فعلن پریدم
* بعد این ترم استاد معادلاتم که یکشنبه دیدمش کسیه که من ترم اولم آرزوی دیدنش رو داشتم، ترم اول سر کلاس ریاضی ۱ دکتر افشین (خدایش حفظش نماید) از یه دختری حرف میزد که تلاش زیادی داشته و خیلی خودش رو کشیده بالا و آخرش هم شریف قبول شده و اینا، بعد من دوست داشتم این بشر رو ببینم که تا این ترم (یعنی ترم ۶م) اینجا اومده برا دکترا و من دیدمش، ها خیلی دوستداشتنی بید (: تازه خیلی هم بامزهس :دی یه دختر چادری باحیای و خیلی مهربون (: سر کلاس وقتی بچهها کلاس رو به هم میریزونن میخنده (ترم اولشه خو داره درس میده) و تا جایی که خود بچهها دوباره کلاس رو آروم میکنن، البته سر این کلاس شصت و خوردهای نفری من نقش بابابزرگ رو دارم احتمالن (از لحاظ سن)؛ البته قابل ذکره تمام تعریفهایی که دکتر افشین از ایشون کردن درست بوده (:
* بعد تازه من فردا هم کنکور دارم! بهبه! بهبه! البته از سهشنبه که دیروز باشه فکر کردم که کلاسا تق و لقه و اینا، بعد من میخواستم برم خونه بابام، تا اینکه یکی از استادام گفت برنامهت چیه برا پایان هفته (خو طوری هم میگی پایان هفته که کسی ندونه تو استکهلم زندگی میکنی و آخر هفته هم میخوای بری کوه! والا!) گفتم والا کنکور که دارم ولی نخوندم هیچی، اینه که نمیخوام بدم و اینا، گفت حالا هیچی نخوندی هم اشکال نداره، بیا برو با زمانبندی و اینا آشنا شو، مام خو بچه حرفگوش کن، موندیم تا فردا باز دوباره افتخار بیافرینیم.
*بعد قشنگترین قسمت ماجرا! من الان اومدم کافینت و اینا، بعد صاحب کافینت از این بسیجیهای علی شریعتی خونه (: هیچی همین چند دقیقه پیش خانمش اومد و دوتایی نشستن جلوی من عذب هی دل میدن، هی قلوه میستونن ((: هیچی! انگار کلن خدا داره ما رو کمکم آماده میکنه تا انشاالله تا ۱۳ ترم دیگه دوماد شم (بعد از دکترا) هیچی! بهبه!بهبه! آدم واقعن این همه لطافت رو میبینه لذت میبره خلاصه ((: الان یارو رفت بیرون و بعد خانم بندهخدا اومد برا یکی حساب کنه گفت ۸۰۰ تومن، یارو گفت من اینقدر ننشستما! گفت صبر کن، بعد از چند دقیقه گفت ۳۰۰ تومن ((: یعنی زن اقتصادی به این میگنا! ((: (خدا کنه صاحب کافینت اینا رو نخونه که دهنم سرویسه :دی).
* اووووووووووه! راستی! من این ترم دهنم سرویسه (اینو که گفتی) آهان! من این ترم خیلی باید درس بخونم!، چون واقعا هم درسا قشنگن و هم دهنم سرویسه ((: الان هم دیگه اذون رو گفتن و بلند شم برم اگه حوصلهم شد یه ساندویچی چیزی بگیرم، اگه هم نشد که برم خونه تخممرغ بخورم.
* خلاصه اینکه ملالی نیست جز دوری شما و یه نفر دیگه.
راستی یه سوال ، تو خرم آبادی نیستی احیانا؟
(یه جا هم نیست بزنم خصوصی!)
نه
اون پایین دکمه ارسال پیام خصوصی هست (:
چه بامزه و فوجول شدی دکتر

به قول خودت به به ! به به !
مرسی
بهبه! بهبه!
منم دوست دارم این استادتون رو ببینم
کجا میشه ایشون رو دید؟؟؟؟؟
دفتر دارن ؟؟؟؟
نمیدونم، ولی فردا ساعت ده تا دوازده کلاس سیصد و سه فنی، میتونید بیاید ببینید.
آخ کاش زودتر دیده بودم
حالا باید تا هفته بعد صبر کنم
بله بله (:
اشکال نداره، سهشنبه ۱۰ تا ۱۲ (:
من سه شنبه ها 10 تا 12 کلاس دارم
من چییییکار کنم؟؟؟
من این استاد رو از کجا پیدا کنم ببینمش؟؟؟؟
سلف اساتید هم میره؟؟؟؟
دفتر نداره ؟؟؟؟
برم در فنی بست بشینم شاید رد شه !!!!!
خب یکشنبه هفته بعد، ۱۰ تا ۱۲.
راستش نمیدونم (: نه خب!
اونقدارم چیزی نیست که شما گیر دادین :دی ولی خب خیلی جالب بود برا من.