* امروز معدل یکی از دوستام رو فهمیدم، با اختلاف چند صدم از من بیشتر میشه (اینکه میگم میشه چون هنوز نشده، یه درس هست که هنوز نمرهش رو نزده و معلوم نیست چند صدم از من بیشتر شه، البته برای من هنوز دوتا درس هست که نمرهش رو نزده ولی هر چی بشم باز اون معدلش از من بیشتر میشه)، راستش اولش حسرت خوردم، غریبه که نیستید حسودی هم کردم (: دقیقن مثه این بچه دبستانیها خواستم سر به تنش نباشه :دی
* الان بهش مسج دادم که فلانی خیلی خوشحالم که معدلت از من بیشتر شده، ترم بعد بیشترتر تلاش میکنم.
* ما دقیقن همون چیزی رو میبینم که نگاه میکنیم؛ همهی نتیجههایی که به دست میاریم، دقیقن حاصل تلاش ماست.
* امیدوارم که این تابستونم رو طوری بگذرونم که وقتی نتیجههای کنکور اومد، اگه راضی نبودم، حسرت هم نخورم.
* بروزرسانی: با این نمرهای که نظریه گراف بهم داد، این چند صدم شد ۲ و نیم نمره!
* میگم من برا امتحان تستی چطوری باید بخونم؟ اگه قرار باشه که ۱۲۰تا سوال باشه که من ۴تاش رو تو ۲ ساعت حل میکنم که زندگی نمیشه خو!
* لااقل اینایی که امتحان تستی رو ساختن یه اینستراکشن (همون Instruction خودمون :دی) هم برا چطوری خوندنش هم مینوشتن.
* یه وعضیه اصن! خعلی خراب!
* با لطف خدا، قالب نارنجی رو برای بلاگاسکای ترجمه کردم (:
* نمونه قالب رو میتونید از اینجا ببینید و کد اون رو میتونید از اینجا دانلود کنید.
* یه نکته خیلی مهم: هر بار که خواستید قالب وبلاگتون رو با کدی که دانلود کردید عوض کنید، یه دفه قالب پیشفرض بلاگاسکای (قالب آبی) رو انتخاب کنید و بعد کد رو جایگزین کنید. من تو وبلاگ خیلی از دوستان دقت کردم، وقتی که میخوای نظر بدی، پنجره نظری که باز میشه کوچیکتر از اونیه که مورد نیازه، این به خاطر اینه که طراح قالب، اندازه پنجره نظرات رو اندازهی پنجره نظرات قالب پیشفرض بلاگاسکای در نظر گرفته.
* بعد از کامنت دو روز پیش یکی از دوستام این فکر ذهنم رو مشغول کرده که "خب! حالا که چی؟ گیرم که تو یه برنامهنویس خیلی خوب و مسلط به لینوکس شدی، که چی؟".
* من خودم به اهمیت برنامهنویسی تو دنیای امروز واقفم ولی خب من دانشجوی ریاضیم که ادامه تحصیل تو ریاضی رو تو فکرم دارم پرورش میدم، بخوامم کار کنم باید با یه نرمافزار ریاضی کار کنم یا حداکثر دیگه سی++. برا چی دارم وقتم رو روی پیاچپی و جکوئری و اینا میذارم؟
* هیچ جوابی هم در رد یا قبول این کارم هنوز پیدا نکردم (:
* الان رفتم نونوایی، شاطر یه پسره حدود ۱۳ یا ۱۴ ساله رو گذاشته بود کنار خودش که نون در بیاره، تو همین حین که منتظر بودم تا نوبتم بشه شاطر و پسره داشتن گفتگو میکردن که منم چون فاصلهم باهاشون کم بود شنیدم؛ مکالمه از این قراره (×نشونگر شاطر و ٪ نشونگر پسرهس).
* × : دیروز چیکار کرده بودی سر و صدای مادرت داشت از تو کوچه میومد؟
٪ : هیچی بابا! شمارهم رو انداختم جلوی دختره، دختره رفت سریع به مادرش گفت، مادرش هم اومد به مادرم گفت.
× : شوخی میکنی؟
٪ : نه بابا! نمیبینی گوشی ندارم.
* آیتالله طالقانی (ره) میگه تو هر مسجدی اگه در دستشویی رو ببندی، کل مسجد رو بوی گند فرا میگیره.
* میگم ایمیل بدم به مدیر سرور بگم یادته پارسال این موقع یکی از سرورهات خراب بود؟ (:
* اولین پست من.
* برا سال بعد: الان دارم رو همون اسکریپته که اینجا گفتم کار میکنم، اون روزی که فدورا رو نصب کردم یادم رفت اسکریپتامو بردارم و همهش به فنا رفت، دوباره شروع کردم به نوشتنش. الان هم آپاچی خر گیر داده و خطاها رو نشون نمیده، نمیدونم چشه! در ضمن مایاسکیوال هم هر دفه که سیستم ریست میشه باید فایل سوکت رو براش تعریف کنم، هنوز تو فدورا نتونستم یاد بگیرم چی به چیه!؛ امیدوارم سال بعد که اینو میخونم از این روزهایی که گذشت، پشیمون نباشم.