نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

برای روزهایی که رفت


 * ترجیح میدم در مورد روزهایی که رفت سکوت کنم، میترسم در عصبانیت، با رگ گردنم حرفی بزنم که بعدا پشیمونم کنه. حرف برای زدن زیاد بود، ولی وقتی تو که حق سوال کردن داری، در جایگاه محکوم به علت همین سوال کردن قرار میگیری، حرف نزدن خیلی بهتر خواهد بود.

 * پسرم؛ برای آروم موندن تو مجبور به زود رفتن شدم. امیدوارم در این یک سال و خوردی پدر خوبی برات بوده باشم. از امروز فرض می‌کنم من هیچ وقت تو رو نداشتم و وقت‌ها و خون ِ دل‌ها و آبروهایی که به پای تو گذاشتم، همه توهمی بودن که من داشتم. خوشحالم از اینکه الان روی پای خودت وایسادی. برات آرزوی موفقیت و پیشرفت میکنم.

نظرات 13 + ارسال نظر
سعیده سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ب.ظ

می دونم نمی خواین با من حرف بزنین!
می دونم عصبانی وناراحتین
ترسیدم بهتون اس ام اس بدم
فقط اینجا به ذهنم خورد

باید باهاتون حرف بزنم دکتر!
دارم این رو ازتون خواهش می کنم

هر موقع که خودتون خواستید
و حوصله ش رو داشتید!!!

این یه خواهشه همین

نه،
من مشکلی ندارم که ناراحت باشم، عصبانی هم هستم که ... لقم! خوب میشم (:

فعلا تو این چند روز، اگه اجازه بدین نظم فکری پیدا کنم، ممنون میشم.

دریای بیکران چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ق.ظ

سلام دکتر دم کنکوری ناراحت نباش.موفقیت از آن توست.نظرت در مورد این چیه:

نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد:
اگر زن یا مرد دارای (اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک = 1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 10
...اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 1000
ولی اگر زمانی عدد یک (اخلاق) رفت چیزی به جز صفر باقی نمیماند !
و صفر هم به تنهایی هیچ نیست، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت !
شاد باشید.

سلام؛ وقتی برا بعضی چیزا اندازه‌ی تربیت بچه‌ت وقت میذاری و از دستشون میدی، نمیشه ناراحت نبود.

جالب بود (: ولی به نظرم سفسطه کرده :دی

موفق باشید.

..؟؟ چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:08 ق.ظ

شما خیلی بدید فقط همین

ان‌شاالله خدا خوبم کنه (:

..؟؟ چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:27 ق.ظ

دکتر چی شد یهو اینجوری شد؟؟
شماکه اینقد زودرنج نبودید)):
همیشه یه پدرمهربون و صبور بودید اینقد کنکور بهتون فشار آورده
این پسرتون بدون شما اونم تو این موقعیت دووم نمیاره)):
بازم میگم خیلی بدید

ترجیح میدم در این مورد سکوت کنم و احتمالا هم همونطور که خیلی معلومه همه چی تقصیر بنده بوده.

و باز من میگم خدا خوبم کنه ایشالا (:

اقلیما چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ

آخی بابای مهربون!! (غصه نخور)

اسمایلی دست انداختن توی سیبیل و بازی کردن باهاش (:

سعیده چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ

کامنت اولم مثلا خصوصی بود !!!!!

برای ارسال پ.خ از دکمه پیام خصوصی استفاده کنید.

ته مانده حرف های دلم (فاطیما) چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ http://fatimapic64.blogsky.com/

سلام
داستان چیه؟

سلام.

هیچی، من بچه‌بازی در آوردم از خودم، اینجا نوشتم که یادم نره (:

..؟؟ چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ

تقصیر شما!!!!
اگه دیگه سر نزنید خیلی بی وجدانید)):
آره اصلن همه چی تقصیر شما بود)):
حداقل اینبار به عنوان یه کاربر عادی)):
هرقدر بگم شما بدید بازم کمه این فقط یه ذره از بدی شماست)):

وجدان؟ چه کلمه‌ی غلغلک‌آمیزی :دی

وای خدای من! یعنی من اینقدر بد بودم و خبر نداشتم؟ ((:

سعیده چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:55 ب.ظ

از من به ..؟؟ :
بی خیال شو ! بدتر از من که باهات برخورد نشده
دکتره دیگه

چی بگم ؟!
هیچی سکوت بهترینه

رونوشت به ..؟؟

موافقم!

پ.ن: امیدوارم تو این برخورد من سهمی نداشته باشم! من نبودم که بخوام برخورد کنم!

دکتربانو چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ http://drbanoo.blogfa.com










منظورت از این شاه پسر همون کودک درونته دیگه. احیانا منظورت وبلاگت که نیست؟!
من چه قدر عکس این بچهه رو دوست دارم.


نه (: من یکی دو تا بچه که ندارم! ((:

عکس بچه‌هه هم شما رو دوست داره دیگه امروز ظاهرا وبلاگم فهمیده شما میخواین بیاین این عکس رو انتخاب کرده

..؟؟ پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ق.ظ


با جفتتون بودم

رونوشت به سعیده.

فاطیما پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ http://fatimapic64.blogsky.com/

قلقلک درسته نه غلغلک!!!!

اوه یا! :دی

مرکز رهابخشی شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://timarestan.blogsky.com/

امام علی:
عصبانیت اولش حماقته و آخرش پشیمونی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد