* امروز صبح زود ساعت ۷ از خواب پاشیدم، هلک هلک بدون صبحونه با دوستم رفتیم سر کلاس، دو ساعت اول آنالیز حقیقی، دو ساعت دوم تحقیق در عملیات پیشرفته ۲.
* استاد آنالیز حقیقی یه آقای خیلی خوب و دوستداشتنیه :) خیلی خوب و منطقی اومد سر کلاس و حرف زد و رفت. خیلی خوب و دوستداشتنی. اومد در مورد آنالیز حقیقی و منظرهای قابل بررسی برای گسترش تاریخیش صحبت کرد و آخرش هم گفت دو فصل اول علیپرانتز (برای غیر ریاضیها: اسم اصلیش آلیپرانتیس ِ ولی من میگم علیپرانتز :دی) رو بخونید و بیاید سر کلاس هفته بعد :دی خیلی خلاصه و مفید ؛)
* استاد تحقیق پیشرفته هم دیگه خیلی خیلی بخوام بیارمش پایین، یکی از خدایگانهای تحقیق در عملیات ایران ِ، راستش خیلی استرس داشتم برا کلاسش، رفت سر کلاس نشست، بعدش هم ما رفتیم دنبالش تو کلاس، مثل یه بچه گربه از تو آب در اومده مظلوم! یه ذره نشستیم و منتظر بودیم که بقیه بیان، شروع کرد به خاطراتش از ۴۵ سال پیش که اومده تو این دانشگاه استاد شده گفتن و اومد و اومد تا زمان اول انقلاب. چون با صراحت میگفت خیلی لذتبخش بود برام. بعدش هم چند تا بچهها رو برد پای تابلو و سوال پرسید و پسگردنی زد و آخر کار هم بهمون گفت شما تلاش کنید، بعد توکل کنید به خدا، خودش کارتون رو درست میکنه.
* بعد از کلاس رفتم انقلاب، از قضا یکی از همکلاسیها رو دیدم و تا خود برگشت با هم گفتیم و خندیدیم :دی نیست که نطقم باز میشه بامزه میشم، دیگه شد :دی
* الان هم سیستم رو گذاشتم آپدیتهاش رو نصب کرد، به استاد ایمیل دادم برای کتاب علیپرانتز و دارم با سیستم همینطور الکی ور میرم. نمیدونم شاید بخوابم تا ۳ و بعدش شروع کنم فصل اول کتاب تحقیق که استاد گفته بود رو بخونم، شاید هم فصل اول و دوم علیپرانتز، شاید هم هیچکدوم.
* امیدوارم خدا امید هیچ بندهای رو نا امید نکنه. من یکی که تو همهی نا امیدیها و این چسزندگیها، باز بهش خیلی امید دارم، تا حالا که خدایی کرده انصافا! دمش گرم! انشاالله بازم مورد رحمتش باشم.
سلام

یعنی الان من دیگه نمیتونم تو آینه نگاه کنم!!!! دانشجو از هفته اول میره سر کلاس؟! از همون روز اول درس میخونه؟!
دی:
موفق باشین
میگم چای حاضره! تشریف نیاوردین منزل ما؟؟!
سلام
از استاد میترسم خب :))
ممنونم. انشاالله شما هم.
آدرس ندادین که :دی
آقا من 4 شنبه دارم میام شهرتون:)) کرمانی دیگه ؟:دی
میذاشتی یه دو هفته بعد از اومدنت میگفتی :))
ستاره جان من الان اومدم شهر دانشگاهم، کرمان نیستم :|
سلام


بلی بلی! این ترس چه ها که نمی کنه! موتور محرک خوبیه! کلا اینرسی اش زیاده!!!
خوب گفتین. الهی خدا امید هیچ بنده ای رو ناامید نکنه...
:))
ژ.ن:
آدرس رو که همون اول عرض کردم خدمتتون! گم فرمودین؟!
اشکال نداره. بفرمائید مجددا!
وسایل پذیرایی مهیاست... اگه ماشین نیست هم بفرستم واستون؟!
سلام.
خدا نصیب نکنه :دی
پ.ن: من پیر شدم یه کم، اینه که برام سوال شده که ما هم رو میشناسیم؟ :-؟
هی من می رم بیرون تازه یادم میفته یه چیزی نگفتم!!!
خخخخخ
این مبینا خانم شیرین سخن کی هستن؟ عجب زیبا قرائت می کنن! دی:
==========
سلیقه ی انتخاب عکس تون خیلی زیاده. برای هر پستی به تناسب و زیبایی ظریفی تصویر می ذارین. من عاشق عکس و عکاسی ام
متشکر و سپاسگزارم
بچه خواهرم تشریف دارن :دی
خیلی ممنونم بابت لطفتون. انشاالله بیشتر تو وبلاگتون عکسهایی که خودتون گرفتید رو ببینم ؛)
چه عکس نازی
قابل نداره فری جان!
سلام و شبتون بخیر
نه! تصور نمی کنم همدیگر رو بشناسیم. احتمالا با کسی اشتباه گرفتید چی باعث شد فکر کنید می شناسمتون؟
منظورم پذیرایی از شما در وبلاگم بود
چند تا پست از عکسهایی که خودم گرفتم هم هست. خوشحال می شم اگر فرصتی داشتید ببینید و انتقادات و پیشنهاداتتون رو بفرمایید
سپاسگزارم
سلام.
جملهی من سوالی بود و نه تعجبی، پس گزارهی دوم شما اشتباهه :دی
حتما! با کمال میل!
خواهشمندم ؛)
عکس هام رو در آرشیو موضوعی " عکاسی از طبیعت و مناظر زیبا" و همچنین در "دل نوشت + عکاسی" می تونید پیدا کنید
حضورتون خوشحالم می کنه
خیلی ممنون بابت آدرسدهی کتگوری.
در خدمتتون هستم.
به یاد شما همه کوچه خیابونای شهرتونو گشتیم :دی
میدون مشتاق و 4 راه احمدی و میدون آزادی و خلاصه هر جاشو فک کنی :)
دلم برای کرمان تنگ میشه :)
دوست داشتم میبودم باهاتون، انشاالله دفعه بعدی ؛)
میدونی که خاک کرمان دامنگیره؟ :دی
اره اتفاقن ، بدجورم دامنمونو گرفته :))
ایشالا سری بعد بایم حتمن میام میبینمتون :)
یه همسفر رفسنجونی داشتم که ساکن کرمان بود ، یعنی شرمنده مهمون نوازیش شدم :)
طرف پولداره؟ :))
انشاالله. خوشحال میشیم
اینا ذاتشون همینهها، اصن معروفن به مهماننوازی و نازی و اینا :دی تکیهکلامش هم اسباب رحمت بود، نه؟ :))
واقعا پس گردنی زد شیطون؟
"نیست که نطقم باز میشه بامزه میشم"
فوجججججوووووووووووول
استاد رو گفتما! :دی به من نزد البته، به دوستم زد :دی ولی به جان خودم زد :))
خخخخخخ
-{@
طرف دستش به دهنش میرسه :))
یه خونه داره ، یه ماشین ، با 2 سه تا شغل :)) که یکشونم استاد دانشگاهی بود:)))
سنی نداش ولی بچه موفقی بود :دی
البته ما برا کرمان اومدن، نیتمون دیدن تو بلی جونمه :)
اینکه پاش هم به دهنش میرسه حتی :))
فدای شما!
حالا پاش به هر جاش برسه مهم نیس:)) مهم نیت ماست که دیدار شوماس :دی
اون که بله، ولی خب سعی کن این طرف شما رو از دست نده :دی
خبر این که طرف دیروز زنگ زده داره میاد تهران :)))))))))

دکی گویا طرف فهمیده من چه لعبت گرانبهایی ام :)))
حیف اونمیاد ، من دارم میرم شمال
کلی خورد تو حالش :دی
:)))
لامصب مگه چی تو شمال دیدی؟ بیا بچسب این کیس رو :))
تو شمال که چیزی ندیدم ، گفتم برم شاید این سری ببینم :)))
وقتی اون چسبیده چه کاریه که من بچسبم:)) =))
:)))
خوشم میاد از سیاستت،
رشتهای بر گردنش انداختی دوست / میکشانی هر جا که خاطرخواه توست :)))
خو دوست باس دقت بیشتری به خرج میداد از من خوشش نمیومد :))
از خداشم باشه!
:))
:دی