* دیروز رفتم شهر لیسانسم برای گرفتن معافیت تحصیلی، هر چند که نشد و مدرک فلان نبود و امان بیسار بود و فلان بمان، بماند... چندتا از همدورهایهام رو دیدم، غریبه که نیستی، دلم گرفت، خیلی...، خیلی.
* از فردا ترم جدیدم شروع میشه، میشم ترم ۲ فوقلیسانس، با معدلی در حدود ۱۴ و خوردی. غریبه که نیستی، حس خودمم ندارم، چه برسه به حس درس.
* چند دقیقه است دارم دنبال عکس میگردم برای پست، تا حالا که هر سایتی رفتم فیلتر بوده، ترجیح میدم فحش ندم و آروم باشم. دانشگاه هم به جز پورت ۸۰ هر چی پورت بوده بسته، دقیقا حس زندانی بودن رو دارم. آخرش هم عکس رو از آرشیو عکسهای قبلیم پیدا کردم.
* میدونی حس خودسانسوری شدیدی دارم، نمیتونم بنویسم، نمیدونم چرا، اینقدر که حتی به صورت ناشناس محض هم نمیتونم بگم؛ خیلی اوضاع این چند وقت خودم، بقیه، در و دیوار حتی اذیتم میکنه.چرا باید اینطور باشه؟
* بگذریم، بلند شم برم سلف، ناهار. شاید هم بعدش رفتم انقلاب کتابهای این ترمم رو بگیرم.
* از حدود یک هفته پیش این عنوان رو، وقتی که تو نت میچرخیدم دیده بودم، ولی راستش فشار درسها و تنبلی خودم مانع این میشد که برم ببینم چیه :-) به هر حال امروز نوید بهم لینک رو فرستاد و باعث شد که برم ببینم ماجرا از چه خبره! ممنونم ازش.
* قضیه در کل از این قرار ِ که کاربرهای علاقهمند به گنو/لینوکس میان و میگن که «چرا من گنو/لینوکس رو دوست دارم؟». از اونجایی که احتمالا اکثر بازدیدکنندههای وبلاگ من خیلی با سیستمعاملهای مختلف آشنا نیستند، بر خودم لازم میدونم که اصلا بگم گنو/لینوکس یعنی چی؟ تا حالا بعد قسمت شه و برسیم به بقیه ماجرا ؛-)
* نمیخواستم مطلب بلندی بشه، ولی شد، میدونی چند وقتی هست که دستم به صفحهکلید نخورده و شدم مثل آخوند منبر ندیده :دی دیگه شرمنده اگه هر چی به ذهنم اومده رو نوشتم ؛-) و ببخشید اگه خیلی مبتدیانه شد، در سطح خودم نوشتم خب :-)
ادامه مطلب ...