* چند روزه دارم به این فکر میکنم که احتمالا ترکیبی از جهانهای موازی و تناسخ باید وجود داشته باشه: یک شخصیت با چند ظهور در جهانهای موازی و همگرایی پس از تناسخ در جهانی دیگر.
* خیلی ساده منظورم اینه: من ِ «دکتر خودم»، مثلا در هشت جهان موازی شخصیت دارم که اونا مستقلا ولی به نام من زندگی میکنن و به سوی تعالی میرن یا به سوی سقوط (در نظر من احکام اخلاقی مطلق هستند، عدالت همه جا، در همهی جهانها، خوب است و ظلم در همه جا بد، پس تعالی یا سقوط معنا پیدا میکند)، بعد از پایان ِ هشت جهان ِ مفروض، از اون ۸ شخصیت، اونایی که به هم نزدیک شدن در هم ادغام میشن و در یک جهان دیگه، از ابتدا با همون ویژگیهای بدست اومده از جهان قبلی و نتیجهی ادغامها، شروع به زندگی میکنن، مثلا از اون ۸تا شخصیت در ۸تا جهان ِ موازی موجود، ۲تاشون یکی میشن و ۷ شخصیت به وجود میاد، یکی حاصل از ترکیب اون دوتا و ۶تا هم که از قبل بودن و این هفتتا در هفتتا جهان موازی از ابتدا شروع به زندگی میکنن، و این پروسه ادامه پیدا میکنه تا همهی شخصیتها به خوبی مطلق میل کنند. که از اون به بعد همون شخص واحد زندگی جاودانه پیدا میکنه :)
* «پس تکلیف اون به بدی سقوط کردن چی میشه؟» جواب من اینه که بدیها در نبود خوبیها تعریف میشن و از هر جهان به جهان دیگه، با بالا رفتن شعور و معرفت شخصیتها، بدی ِ کمتری رو انجام میده، مثلا شاید تو این دنیا قاتل بوده، ولی تو دنیای بعدی میشه دزد، یا توی اون دنیا دیکتاتور بوده، تو این دنیا میشه رئیسجمهور :دی همینطور شعور و آگاهی بالا میره و میره، تا جایی که اختیارا تبدیل به خوبی میشه و هر فعلی که ازش سر بزنه خوبیه.
* «خب پس همیشه یه سیکل تکراری داریم؟» هم نه و هم آره! :) نه چون شخص خیلی بد در دنیای قبل، ممکنه در این دنیا به شکل گرگ ظهور پیدا کنه (ظهور با ویژگیهای قبلی در جهان جدید) و در این دنیا گرگ نسبتا خوبی باشه و در دنیای بعدی تبدیل به خر بشه :دی و همینطور تا دوباره تبدیل به انسان ناقصالخقه و ... و در آخرین جهان با همگرایی همهی شخصیتها، تبدیل به انسان کامل میشه و آره چون همیشه خوبیها و بدیها مطلقند.
* «حیوونها که اختیار ندارن، پس چطور اختیارا تبدیل به خوبتر از قبل میشن؟» کی گفته حیوونها اختیار ندارن؟ اینکه وقتی یه گوسفند علف میبینه، بین «علاقهی خودش و کتک چوپون» و «ادامه به راهی که داره میره و کتک نخوردن از چوپون»، دومی رو انتخاب میکنه پس نشون از چیه؟
* «اگه اینطوره، پس تکلیف ادیان الهی چی میشه که میگن فلان و اینا؟» ببین اون مشکل من نیست! :دی من تو فکر و خیالم که نمیتونم محدودیت مثلا دین بذارم، میتونم؟ :دی ولی در کل دینها هم همه سربسته حرف زدن، هیشکی نظریه من رو نه رد کرده و نه قبول؛ به نظر من دینها برای باز کردن فطرت اومدن و اینطور نیست که تنها راه خوب بودن باشن.
* «فطرت رو هم قبول داری؟» ها پ چی؟ :دی فطرت از نظر من یعنی یک شمایل از اون انسان کامل که به صورت کاملا خواندنی (Read only) در وجود همه قرار داده شده.
* «جای خدا در این نظریه چیه؟» نمیدونم! در موردش فکر نکردم! اگه خیلی مهمه برات بگو فکر کنم ببینم کجاست، اصن تعریف میشه اینطور چیزی یا نه.
* «یعنی من اگه الان اینطور زندگیی دارم، به خاطر اینه که تو جهان قبلی خوب (یا بد) بودم؟» دقیقا! و تو میتونی زندگی خوبی رو برای خودت در دنیای بعدی رقم بزنی، اگه تو این فرصت این دنیات خوب باشی، البته ممکنه که اون خودهای دیگهت تو دنیاهای دیگه به اندازه تو خوب نباشن و یا اصلا داغون باشن! ولی میتونی مطمئن باشی در صورتی ادغام پیدا میکنی که در یک همسایگی با هم قرار بگیرین :) اینطور این بخش وجودت در دنیای دیگه خوب خواهد بود، بازم که بهتر از هیچیه :دی
* «اینطور که میگی ما هیچ وقت پولدار نمیشیم پس!» ببین پولدار بودن یه ارزشگذاری نسبی ِ که تو این دنیاست! حتی تضمینی نیست در همین جهانهای موازی که فعلا شخصیتهای دیگهی تو اونجا زندگی میکنن، پولدار بودن ارزش باشه! با توجه به این پولدار بودن ارزش اخلاقی محسوب نمیشه که تو جهان بعدی بخواد با تو باشه.
* «یعنی زندگی تخیلی و تصادفی؟ یکی پولدار یکی فقیر؟ همینطور الکی!» باز که گفتی پولدار! دقت نمیکنی من چی میگم! :\ ولی تصادفی نیست هیچی! جمیع شخصیتهای تو اگه از زندگی در این دنیا رضایت داشته باشن و اخلاق رو رعایت کرده باشن، در دنیای بعدی هم، با ارزشگذاریهایی که اونجا هست از زندگی راضی خواهند بود.
* «تو دنیای بعدی هم چیزی شبیه قرون وسطی تو این دنیا داریم؟» احتمالا آره! چون هنوز احتمالش هست که شخصیتهایی باشن که به کمال نرسیده باشن! البته چیزی که مسلمه اینه که شدت بیاخلاقیها کمتر خواهد شد و زمان وقوعش هم زودتر خواهد بود، یعنی ممکنه ۱۰ هزار سال بعد از دنیای بعدی اونطور چیزی باشه، به جای ۱ میلیون سال این دنیا (مثلا گفتم!).
* «تو که گفتی ارزش گذاریها تو اون دنیا ممکنه یه چیز دیگه باشه، پس چطور از زمان حرف میزنی؟» هاها! :)) مچ میگیری نامرد؟ :دی ببین مفهومهایی مثل زمان، انسان، پیادهسازیهای مفاهیم مجرد (و نه خود مفهوم مجردش) وابسته به دنیای ماوقع خواهد بود. زمان یه قرارداده برای فهمیدن طول ِ گذشتنها.
* «تو این دنیا هم ممکنه تناسخ باشه؟ مثلا من الان بمیرم، تو همین دنیا چند سال دیگه باز بیام» نه! ولی در آخر دنیا ممکنه شخصیتهای همگرا در یک دنیا با هم ادغام بشن و یکی بشن (و همینطور با شخصیتهای جهانهای دیگه).
* «پس جمعیتها همینطور کم میشن و کم میشن؟» آره :)) خیلی خوبه جدی، مشکل مسکن برای زوجهای جوان بعدی نخواهیم داشت :))
* «اگه اینطوره پس داستان آدم و هوا چی میشه؟» چه میدونم!
* «خوب میشی! قرصهات رو بخور!» :/
* یه ایمیل خالی بدین به get@psiphon3.com و بقیهش رو خودتون میتونید چند ثانیه بعد تو اینباکستون ببینید ؛) نسخه اندرویدش برا من جواب میده، بدون اون تیک پایین صفحهش.
* عموما وقتی که نخوام درس بخونم، در حین راه رفتن، چیزهایی مثل این پست شکل میگیرن! تخیل که نیست لامصب :دی
چقد چرت و پرت میگین دکتر! اه!
خسته نمیشین؟!
آخه توی خرخون چه میفهمی از حوصله درس نداشتن :)))
دروغ چرا تا تهش نخوندم ولی 8 تا و فیلان خارج درک من بود :))
حالا که شما صداقت داشتی، منم صداقت به خرج بدم
و بگم که راستش رو بخوای نزدیک به ده دفه متن رو خوندم
و هر دفه از خوندنش لذت بردم :))
لا اله الا الله، شادی روح میت بلند بگو، لا اله الا الله :)))
دروغ چرا الان تا تهش خوندم ولی بازم نفهمیدم :))
:))
ممارست داشته باش فرزندم :)) بوعلی هفتاد بار یه مطلب رو خوند تا فهمید :)))
سلام.
باورت میشه دکتر؟ تا آخرش خوندم!
سلام مجید جان.
:))))
نتیجهی خاصی هم در پی داشت؟ :دی
سلام
باهاتون موافقم خوندنش لذت بخش بود ولی یه کم سخت بود!!! از اون متنایی که آدمو یاد منیفلد میندازه!
اما جالب بود
آدم هایی که در خواب می آیند و حرف می زنند و هستند کجا می روند؟ بقیة زندگی شان کجاست؟ آیا آنها زنده اند و ما رویای آنها هستیم؟ یا ما زنده ایم و در رویای آنها گاهی حضور داریم؟ چقدر بی مرز و راحت اند، دیوار ندارند، زمان ندارند، تابلو ندارند، مرز ندارند، و ما از هرجای زمان شان می گذریم به جایی دیگر. آیا جهان آنها تکامل یافتة جهان ماست؟ آیا ما هم وقتی به آنها پیوستیم هرجا که بخواهیم با یک اراده
می رویم؟ در هر زمانی؟ به هر خانه و شهری؟ کنار هر آدمی؟ چرا خیلی از آرزوها راهش به گور است؟
این رو توی کتاب تماما مخصوصا خوندم
الان همینجوری یادش افتادم
سلام
مریم خانم شما همیشه تشریف بیارین وبلاگ بنده، این ملت من رو نمیفهمن، افسردهم میکنن :دی
واو! یه دانشجوی ریاضی مخاطب بندهس؟
میشه کتاب رو به صورت کامل معرفی کنید؟
البته «آیا آنها زنده اند و ما رویای آنها هستیم؟ یا ما زنده ایم و در رویای آنها گاهی حضور داریم؟» قشنگتر میشد اگه «آیا آنها زنده اند و ما رویای آنها هستیم؟ یا ما زنده ایم و آنها رویای ما هستند؟ و یا هیچکدام، هر دو رویای زندهی دیگری هستیم.» بود، چون اون دو مورد تمام شقوق نبود.
وااااااااای خیلی باحال بود من همیشه گفتم ریاضی فکر آدمو باز می کنه به خدا اگه ما با اکسپریمنتامون تا این حد بتونیم فرضیه بدیم و رد کنیم!والله!امیدوارم که بتونی فرضیه هاتو ایمپرو کنی و حالا با مطالعه بیشتر در مورد این به جاهای خوبی برسی مث اون یارو نشه که بعد 60 سال بعد از گالیله کشف کرد زمین گرده!
میدونی به نظر من فرآیند توسیع ذهنی هست که ارزش داره، البته که اگه طرف بشینه چرخ رو دوباره اختراع کنه به دردی نمیخوره، ولی اینکه مستقلا دو نفر به یک چیز واحد در یک بازهی زمانی مشترک برسن، به خودی خود زیباست (که چقدر هم زیاد هستند در ریاضی اینطور آدمهایی!)، و اینگونه بود که به صورت غیرمستقیم بیان شد حس مطالعه نداریم :دی
دکی این آقای مجتهدی فایل صوتیش دادی چقد قشنننننننننننننننننننننننننننگ بود



-------------------------------------------------------
دکتر عباسی-جهان های موازی
سرچ بزن بگوش
البته همه این صحبتا در آخر بر میگرده به جبر و اختیار
هیچ چیز نه کاملا جیری و نه کاملا اختیاره یه چی بین این دو
میدونی مثال گوسفند زدی نمیشه گفت اختیار کامله
خداوند خالق افعال و موجودات آفریده شده کاسب اونن(یه همچین چیزی شنیده بودم)
مثال معروف تاس میزنم
من تاسی پرتاب میکنم شیش تا حالته اگه اینجا یک بیاد پس جهان های موازی دیگه باید دو و سه و... بیاد
حالا اگه من یه تاسی درست کنم که یه میلیارد حالت داشته باشه و اینجا یک بیاد یعنی یه میلیارد جهان موازی داریم؟اگه نداریم و فقط هشتا جهان موازی هست
پس یک میلیارد منهای هفت حالت دیگه ش چی میشه؟
یسسس محدودیت پیش میا
تنها راه اینه بگیم برا هر اتفاقی بینهایت جهان موازی وجود داره
چه انفاق و رویدادی وجود داره که فقط یه حالت داشته باشه؟شاید با پیدا کردن اون اتفاق یا جسم یا ... بشه نظریه جهان های موازی رد کرد یا قبول کرد.
به نظر من با منطق فازی به این قضیه نگا کنیم بهتره
یعنی نگیم خوب یا بد
یه کاری 10%خوب 80% بد 10% نه خوب و نه بد ممکنه باشه
نظریت رد نمیکنما واقعا نمیدونم درسته یا غلط
باید تو قرآن بیشتر تحقیق کرد حتما جوابی پیدا میشه
بعد یه سوال
اصلا منظورت از جهان موازی دنیای مادی فقط شامل میشه؟
قابلت رو نداشت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهزاد فکر کنم بیشتر از عنوان دیگه حس نداشتی رو بقیهش فکر کنی :دی
من اصلا با اون مثال و مبانیی که جهان موازی باهاش تو کتابا یا بقیه جاها تعریف میشن کار ندارم! من خودم اومدم یه موجود جدید تعریف کردم: «یک شخصیت با چند ظهور در جهانهای موازی»، اصلا لزومی نداره که این جهانها با هم sync باشن، هر کدوم به صورت کاملا مستقل پیش میرن: «مثلا در هشت جهان موازی شخصیت دارم که اونا مستقلا ولی به نام من زندگی میکنن»، دقت کن «مستقلا». یعنی اینطور من فکر نمیکنم اگه تو این جهان یه تاس افتاد، حتما باید تو دنیاهای دیگه هم تاس بیفته، چون اصلا من هیچ تصوری از اون دنیاها ندارم، من از خودم فقط میدونم که خودم تکهای از یک شخصیت هستم که به صورت آدم ِ تعریف شده در این دنیا ظهور پیدا کردم، اصلا نمیدونم اون شخصیتها چی هستن: «شخص خیلی بد در دنیای قبل، ممکنه در این دنیا به شکل گرگ ظهور پیدا کنه (ظهور با ویژگیهای قبلی در جهان جدید) و در این دنیا گرگ نسبتا خوبی باشه و در دنیای بعدی تبدیل به خر بشه»، یعنی ممکنه با فرض شکلپذیری به صورت همین چیزهایی که در این دنیا میبینیم، همین الان، یکی از تیکههای دیگهای که من یکی از ظهورهای اون هستم، یه خر باشه :دی
بعد در مورد تعداد من چیزی نمیدونم، اون هشت یه مثال بود! واقعیتش الان هم حالم اونقد خوب نیست که بتونم فکر کنم. در مورد سوالت هم همینطور، البته دنیای مادی رو چی تعریف میکنی؟ اون اصل ِ کل که من تیکهای از اونم که ظهور پیدا کردم مادیه یا چی؟
یه چیز میخواستم بگم یادم رفت :دی
خوب من همیشه تشریف میارم:دی
خیلی از مطلبای شما رو خوندم اما دفه اولی بود که کامنت گذاشتم
چون این پستتون رو خیلی دوست داشتم
سبک جالبی دارین باعث میشه آدم تا ته مطلبو بخونه
فک کنم یه دفه دنبال یه برنامه توی متلب بودم که سر از اینجا در آوردم
بعدم دیگه شدم مخاطب خاموش
خب نه!!! من ریاضی رو خیلی دوست دارم
توی دبیرستان به شدت ازش خوشم می اومد
اما ریاضی نمی خونم
داداشم آنالیز می خونه. رو این حساب تا حدودی با درساتون آشنایی دارم
البته فقط تا حدودی!
کتاب ربط خاصی به موضوع نداشت
یه رمان از آقای عباس معروفیه
به نظر من کتاباشون فوق العاده اس
یه داستان معمولی رو روایت می کنه ولی نثرش خیلی به دل میشینه! یه جور نوشته غریب و مالیخولیایی
گاهی هم حین روایت داستان، گریزی می زنه و جمله های این شکلی میگه که متنو جذاب می کنه
که البته به تصحیح شما جذاب ترم شد..
ممنونم ازتون :)
پس بیمعرفتی شما بوده که کامنت نمیذاشتین :دی
نظر لطف شماست.
بندهخدا داداشتون :دی خدا بهش صبر بده :دی
پس به درد من نمیخوره، من نزده رقصیدم! :دی
کاش یه کم مستئل صجبت می کردی. اونوقت کلامت جدی تر و جذابتر می بود
مستئل یعنی چی؟
از کجا فهمیدی حس نداشتم بقیه ش بخونم؟
جوابت قانع کننده س
مثال خر هم خیلی باحال بود:))))
من مستقل بودن رو در نظر نگرفته بودم
در کل در اسلام نه تنها جهان موازی رو قبول داریم بلکه جهان متوالی(دنیا->برزخ->قیامت->بهشت) رو هم قبول داریم
وتازه جهان متوازی حتما لزومی نداره همین که الان هستم اون جهان هم یکی مث من باشه ممکنه سیصد سال بعد یا سیصد سال قبل یکی مث من بوده باشه یا خوب یا بد...
یا یکی خری بجای من ...
در مورد تعداد هم من تحقیق کردم تعداد بینهایته
:))
نمیدونم! شاید من به همون حقیقت پی بردم مثلا :دی ؛)
تعداد بینهایت رو درک نمیکنم.
اوووووووووووف، روانی ذهنیاتتم!
نمیدونی که! اصن یه وضیه!
سلام
امید که خوب باشید
غلط نکنم جدیدا فیلم ؛یولا؛ بی همتا؛ جت لی رو تماشا نکردید؟! :)))
پست رو به دقت خوندم...
گیرهای جالبی به فرضیه هاتون دادید...و یکی از اساسی ترینش وجود خدا بود که پاسخی هم نداشتید!
شما اول مشخص کن که خدا پرست هستی یا نه؟
مسلمون هستی یا نه؟
اگر آره، دیگه این همه صغری و کبری چیدن و فسفر سوزوندن در مورد تناسخ کار اشتباهیه! ببینید خدا و فرستادگانش که داناترین و عالم ترین خلق هستند چه فرمایش می کنند
به صراحت در قرآن و احادیث، عقیده ی غلط تناسخ رد شده
مراجعه به کامنت بعدی!
سلام.
ممنونم.
نه! آخرین فیلمی که دیدم عصر یخبندان ۴ بوده :)) قبلش هم کلا یادم نیست چی دیدم :دی
همینجا ترمز :دی دید من به دین تعطیل کننده مغز نیست، نمونهی خوب یک موحد رو هم میتونم بوعلی نام ببرم که تا جایی که من میدونم تنها در معاد جسمانی دلیل عقلی نتونست بیاره و به گفتهی قرآن اکتفا کرد. حضرت ابراهیم رو داریم که تا ندید قلبش آروم نگرفت! حضرت امیر رو داریم که گفت من تا خدایی رو که نبینم عبادت نمیکنم! همهی اینا نشون از ارزش تعقل داره.
خب اینجا بحث میشه که آیا هر تعقلی؟ عموما دوتا جواب میدن، اولی میگن نه! فقط تفکری که در مجرای دین باشه، دومی میگن نه! :دی هر تفکری که در راستای کشف حقیقت باشه، حتی اگه ضد دین.
و من تفکر دوم رو ترجیح میدم! اینکه میگید خداپرست هستم یا نه، واقعیتش نمیدونم! هنوز دارم فکر میکنم که ببینم واقعا خدا هست؟ ببینید اینکه ما در مکانی بزرگ شدیم که دور و برمون پر بوده از خداپرستان، دلیل بر وجود خدا نیست، حتی خدا هم در قرآن این نوع تفکر رو مذموم میدونه، اونجایی که میگه وقتی ازشون میپرسند چرا بتپرستید، میگن چون پدارنمان را بر این راه یافتیم! (دقت کنید! میگه نمیدونه خدا هست یا نه، بعد به قرآن استناد میکنه، آخه داغون! آخه ماشین کوکی! هیکلت تناقضه، دیگه این گنده لاتیات مال چیه؟ والا! با این نوناشون!)
و البته اولین دستور خدا هم که در رسالههای عملیه اومده اینه که اصول دین تحقیقه و نه تقلیدی، هر چند به خاطر بیحالیم دنبالش نمیرم و میگم که خیلی واضح خدا هست و هر بچهای هم میفهمه نظم بی ناظم فلان و اینا، ولی واقعا به این آسونیا نیست، و البته اکثر مشکلات از ایمان نداشتن ناشی میشه و ایمان نداشتن هم از باور نداشتن و باور نداشتن هم از همین تحقیق نکردنه و تحقیق نکردن هم از فکر نکردن. آدمی که فکر کنه خودش به نادونی خودش پی میبره :دی
و اما از اینکه بگذریم، من چه درست و چه غلط، روی تخیل خودم هیچ وقت محدودیت نذاشتم، هیچ محدودیتی، از هیچ جنسی، میذارم بچهم خودش هر گوری که خواست بره ببینم چی میتونه پیدا کنه :دی اینه که این میشه :دی
دلایل و شواهد گوناگونى براى سستى نظریه تناسخ اقامه شده است که بطور فشرده به دو دلیل اشاره مى کنم :
الف ( دلیل عقلى : اگر نظریه تناسخ صحیح بود مى بایست روحى که به بدن دوم تعلق گرفته است ، حالات و زندگانى که در بدن اول داشته را به یاد مى داشت چرا که تذکر و نسیان از حالات و کمالات روح است ، هیچیک از ما با مراجعه به درون خود، چیزى از حالات و صفات بدن دیگر را به یاد ندارد و این خود ساده ترین و واضحترین دلیل بطلان تناسخ است
.ب ( دلیل نقلى : از آن منظر که عقیده به تناسخ با باور به معاد و زندگى پس از مرگ در تضاد بوده ، روایات متعددى از اهل بیت ،
علیه السلام ، در بطلان تناسخ وارد شده است .
ائمه علیهم السلام نسبت به قائلین به تناسخ برخورد تندی داشتند و علت آن نیز در روایات بسیاری بیان شده است چنانکه امام رضا علیه السلام در پاسخ به مامون درباره قائلین تناسخ می فرماید:
«فقال الرضا علیه السلام : من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم مکذب بالجنة والنار... )
هر آنکس که به تناسخ باور داشته باشد او به خداوند بزرگ کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است .[عیون اخبار الرضا ، شیخ صدوق ، شیخ حسین الاعلمی (تحقیق و تعلیق) ، موسسة الاعلمی للمطبوعات ، بیروت ، 1404 ، ج 1 ، ص 218. ]»
مرحوم مجلسى در زمینه بطلان تناسخ ادعاى اجماع کرده و مى گوید :ضرورت دین و اجماع مسلمانان بر نادرستى تناسخ دلالت دارد.
امام صادق (ع) نیز در حدیث مفصلی به نقل و نقد عقائد قائلین به تناسخ پرداخته است :
"قائلان به تناسخ راه روشن دین را پشت سر انداختند و گمراهیها را برای خودشان زینت دادند و خود را در وادی شهوات رها ساختند . آنها گمان می کنند که آسمان خالی است و چیزی از آنچه که گفته می شود در آن است ، وجود ندارد و گمان می دارند که تدبیر کننده این جهان شکلی همانند مخلوقها دارد با این احتجاج که خداوند آدم را بر شکل خود آفرید. آنان معتقدند که بهشت و آتش و برانگیختن وجود ندارد. قیامت نزد آنها عبارت است از خروج روح از قالب خود و دخول در قالب دیگر، که اگر در قالب اول نیکوکار بود به قالبی بهتر و اگر بدکار یا غیر عارف بود به قالب بعضی حیوانات زحمتکش یا حشرات بدشکل در خواهد آمد . آنها معتقدند که نماز و روزه بر آنها واجب نیست و هیچ عبادتی را برتر از شناخت و معرفت کسی که معرفتش بر آنها واجب است (یعنی رهبرانشان) نمی دانند. همه شهوات دنیا از قبیل همه زنان را بر خود حلال می شمرند و ازدواج با خواهر، دختر ، خاله و زنان شوهر دار را برای خود جایز می دانند. همچنین مردار، شراب و خون را حلال می دانند همه گروهها گفته های آنان را زشت شمردند و همه امتها آنها را لعنت کردند. وقتی که از آنان دلیل خواسته می شود به بیراهه می روند. تورات گفته های آنان را تکذیب می کند و قرآن آنان را لعنت می کند . با این حال آنان گمان دارند که خدایشان از قالبی به قالب دیگر منتقل می شود .
اعتقاد دارند که ارواح ازلی همانها هستند که در آدم علیه السلام بودند و سپس به دیگران تا امروز از بدنی به بدن دیگر منتقل شدند در حالی که اگر خالق به صورت مخلوق در آید پس چگونه استدلال می شود که یکی از آنها خالق و دیگری مخلوق است ....(آنها با این اعتقادی که دارند) نباید گوشت هیچ حیوانی را بخورند چرا که حیوانات نزد آنها ، همان فرزندان آدم (ع) هستند که (به واسطه معصیت در بدن قبلی) به شکل حیوان تبدیل شده اند "
(طبرسی ، احتجاج ، سید محمد باقر خرسان (تعلیق و ملاحظات) ، دارالنعمان ، نجف ، عراق ، 1386ق ، ج 2 ص 89 ).
آیات زیادی در رد تناسخ وجود دارد :
1- آیه 28 سوره بقره:
«کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
«چگونه به خدا ایمان نمی آورید با این که شما مرده و بی جان بودید و خداوند شما را زنده کرد ، پش شما را می میراند و بعد زنده می کند و سپس به سوی او باز می گردید.»
در این آیه شریفه خدای عزوجل می فرماید که شما را یک بار می میراند و یک بار دیگر زنده می کند در حالیکه طبق عقیده تناسخیه بارها انسان می میرد و دوباره زنده می شود.
2- آیه 99 و 100 سوره مومنون:
«حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»
وقتی که مرگ یکی از آنها فرا رسد گویند: خداوندا بار دیگر مرا به این جهان بازگردان تا اعمال نیک به جا آورم و گذشته را جبران کنم (در پاسخ به او گفته می شود) نه، هرگز (راه برگشت نیست). این (فقط) سخنی است که او می گوید.
که در این آیه صریحا بازگشت مجدد به این دنیا و زندگی دیگری در این دنیا نفی شده است.
واقعیتش دلیل عقلی برای من قابل پذیرش نبود. آیا به یاد نیاوردن چیزی دلیل بر نبود آن است؟ مثلا شما از روز تولد خود چیزی به خاطر دارید؟ آیا وقتی که متولد شدید روح به همراه شما نبود؟ همانگونه که به خاطر علم حاضر میتوانیم دلیل بر وجود تولد و همچنین به یاد نیاوردنمان بیاوریم، شاید دلیلی نیز بر به یادنیاوردن از حیات قبلی نیز موجود باشد که البته به علت جهالت به آن واقف نباشیم!
حدیث امام صادق جذابه! نمیدونستم اونایی که به تناسخ اعتقاد دارن مثل من فکر میکردن :)) من از خودم در آوردم که اگه آدم بدی باشه به شکل حیوون در میاد :دی
اول اینکه اون چیزی که در احادیث اومده، اون چیزی نیست که من میگم! درسته که اشتراکاتی داره، ولی یکی نیستند.
دوم اینکه اون دو آیه تناسخ حتی با همون مفهوم رو هم رد نمیکنن، چرا که معنای مرگ روشن نشده! انتقال روح از یه کالبد به کالبد دیگه یه چیزه و انتقال روح از کالبد به دنیای باقی یه چیز دیگه!
در کل به جز احادیث که مشخصا زده بودن تو پوز تناسخیون :دی، بقیه قانعکننده نبودن.
البته من به تناسخ به اون معنا اعتقاد ندارم، حتی تناسخ به این معنایی هم که گفتم هم اعتقاد ندارم! دیگه مرتد و اینا محسوب نشم :دی