نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

از منظر دیگر

 * وقتی آدم به بن‌بست میرسه؛ وقی آدم از آدمیت نا امید میشه؛ وقتی امید، رنگ خیال پیدا میکنه؛ وقتی خیال تنها نشان از یک افق رو میده؛ وقتی تنها امید ِ آدمیت برای نجات از بن‌بست ِ آدم، خیال ِ رسیدن به افق میشه.

 * وقتی به اینجا رسیدی، میشه اینطور نگاه کرد که باید موند و مبارزه کرد، باید باور کرد که «و خدا مرده است …»؛ اگر قرار بر خدا بود، نمی آفرید.

نظرات 25 + ارسال نظر
ندا چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:30 ب.ظ http://lore.blogsky.com

حالا چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ب.ظ

آماده شو بریم تو افق محو شیم

افق افق ما داریم می‌آییم :دی

خودم چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:36 ب.ظ

اگه امید نباشه که همه تو افق محو میشن
امید به وجود یه چیز یا خواستن یه چیز موجب میشه که انگیزه رو حفظ کنیم
من در کمال ناباوری امیدی کسی شدم که ناامیدم کرد
حالا من هرچی ناامیدش میکنم بیشتر امیدوار میشه
موندم تو کار خدا که چنین مخلوقات ناب و نایافتی داره

افق یعنی یک آرمان غیرقابل دسترس، جایی که هیچ دستیابی بهش نیست.

بعد کی شیرینی میخوریم؟ :دی

ندا پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ق.ظ http://lore.blogsky.com

دارم به این فک میکنمک ه
از پس فردا که دوباره درس و دانشگاه شروع شه ، کم میای :(
عادت کرده بودیم به هر روز به روز بودنت :(

هعی

هعی!
میدونی اصلا دلم نمیخواد برم دانشگاه،
خسته شدم از درس :|

خودم پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:34 ق.ظ

شیرینی چی اونوقت؟
فقط یه توهمات فانتزی بود که فک کنم با آخرین گفتمان برطرف شد

:/
گفتی توهمات فانتزی، یاد این جمله افتادم که «عشق سوءتفاهم بین دو احمق است که با گفتن یک ببخشید شروع و با گفتن یک ببخشید پایان می‌یابد.» :)) نمیدونم اینجا اصلا گفتن اینطور چیزی درست بود یا نه، ولی برا خودم خنده‌دار بود، گفتم شاید برا خودم هم خنده‌دار باشه ؛)

خودم پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:09 ق.ظ


تا حالا نشنیده بود. تعریف عشق رو میگم
روحتان شاد که دم ظهری شادمان کردین

رحم الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات!

اول اول! :دی

بهزاد پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ق.ظ

"انسان بزرگ تر از اونیه که چیزی نا امیدش کنه"
این جمله زیبا از خودم بود

شاید ؛)
ولی چیزی رو که مطمئنم اینه که امید تنها سرمایه‌ای که هر آدم ِ زنده داره.

بهزاد پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:46 ق.ظ

دکی این "خودم"
خودتی؟یا یکی دیگه س؟!!!

یکی دیگه‌س،
تازه با هم آشنا شدیم، تازه یکی دیگه هم هست که اون یکی ما دوتا نیست، اون رو تو کامنت‌دونی بلاگ‌اسکای ای‌جکس شد ببین، نظر داده :دی
کلا کسایی که تمایل دارن خودشون باشن شکر خدا داره افزایش پیدا میکنه :دی

حالا پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:40 ب.ظ

تنهایی مبارزه کردن راحت نیست. باید یکی همراهیت کنه ولی معمولا چون آدما همراهی خوبی نیستن و راحت نمیشه باهاشون دردودل کنی و حرف دلتو بزنی، باید خدا همرات باشه که بتونی مبارزه کنی. به امید که اون حرفاتو گوش میده و به اون چیزی که ته قلبته میرسی.

من خودم اینطوریم. پس نمیتونم باور کنم که "و خدا مرده است"

بستگی داره مبارزه چی معنا بشه، میشه تعریفی داشت که تو جمع نشه ازش استفاده کرد!

ممنونم!

«لیس الانسان الا ما سعی»

بهزاد پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:41 ب.ظ

هههه چه جالب ناک
نمیشه نظر میذارن تو پرانتز اسمشون بنویسن؟!!
هر چیزی که بدرخشد طلا نیست
هر خودمی که خودم نیست
اینجوری احساس میکنم رفتم چین همه شبیه همن
یا حداقل از آواتار استفاده کنید چرا فضا رو غبار آلود میکنید؟
هاااا؟شفاف سازی کنید

من اینطور حس خوبی دارم اتفاقا،
یه حس وحدت وجودی بهم دست میده مثلا :دی

من پیشنهاد دادم به خودم که برا خودش آواتار ست کنه، نمیدونم چرا ست نمیکنه! رونوشت به خودم برای پاسخگویی

ندا پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:19 ب.ظ http://lore.blogsky.com

من از کار خسته شدم
ینی کلن خسته شدم
دلم یه کوله پشتی میخواد و یه همسفر برم سفر
خعلی خوب میشد اگه مید :(

ها دقیقا!
یه کوله‌پشتی با یه ماشین ِ خوب (من به سانتافه هم راضی‌م در این مورد)، با یه همسفر که زبونش رو بفهمی،
آدم فارغ از دنیا بزنه بره برا خودش بگرده، شب تو بیابون چادر بزنه بخوابه، بره کوه، بره جنگل، خودش باشه و خودش و خودش.

تا وقتی که آدم حسش رو داره، پولش نیست، وقتی پولش رو داره حسش نیست!

ولی باز تو خوبه کار میکنی، من یه حس تن لش بودن بدی دارم نسبت به خودم، ای کاش سربازی نبود چند وقت درس رو ول میکردم و به زندگیم میرسیدم :(

...؟ پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:11 ب.ظ

دیونه ای به قرآن!

از قفس پرید :دی

بهزاد پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:15 ب.ظ

آبجی ندا از میثم میخوا باهاش بره کوه
(ستاد تبدیل جملات غیر مستقیم به مستقیم)

بهزاد خدا خفه‌ت نکنه :))))

خودم پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:41 ب.ظ

اخه به کی قسم بخورم رفتم اون ادرس رو ولی نمیشه
حتی با فیلتر شکن هم رفتم گفتم شاید فرجی شه
این همه راه رو هم رفتم
اصلا یه چیزی دیگست. نام نویسیش در همون حد می مونه، ادرس ایمیل و وب و اینا رو نمیاره
فضاش خیلی بیگانه اس

بابایی شما وقتی ایمیل‌ت رو توی اون کادری که من گفتم تو یه کامنت دیگه نوشتی، یه ایمیل میره به ایمیلت، برو داخلش یه لینک هست، بعد که روی لینک کلیک کنی آدرس ایمیلت تایید میشه، بععدش یه یوزر میدی و پسورد برات اکانت ساخته میشه، دیگه نیاز به اون کارایی که گفتی نیست، بعد یه عکس آپلود میکنی و خلاص!
از این به بعد هر جا آدرس ایمیلت رو بذاری اون عکسه هم نشون داده میشه.

خودم پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:29 ب.ظ

اینم شاهد
http://s1.picofile.com/file/7713934080/help.jpg

این نشون میده ذره‌ای به رهنمودهای من توجه مبذول نداشته‌اید!
شما نباید روی Sign In کلیک کنید! طبق راهنمای زیر برید جلو:
۱) وارد https://fa.gravatar.com شید.
۲) وسط صفحه یک کادر هست توش نوشته: Enter your email to get started. اونجا کلیک کنید و ایمیل‌تون رو وارد کنید.
۳) روی دکمه سبز رنگ که نوشته Get Your Gravatar کلیک کنید.
۴) برید به ایمیل‌تون.

خودم پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:40 ب.ظ

باور بفرماید منم همون کار رو کردم که اومده این صفحه
بیخیال قسمت نیس ما اواتاری شویم.

اگه قسمت نیست دیگه هیچی! با قسمت که نمیشه مبارزه کرد!

خودم پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:57 ب.ظ

خودم جان بالاخره قله های ترقی رو پیمودم و موفق شدم که بادبادک هوا کنم
ولی با ادرس en.gravatar.com و صد البته با فیبلتر شکن

هووووووررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااا :))

خودم جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:18 ق.ظ

1-2-3 امتحان میکنیم
امتحان میکنیم
مرسی از شما که منو در این راه هدایت و راهنمایی نمودید

ایمیل نذاشتی :دی

خودم جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:26 ق.ظ

الان دیگه واقعا شد
بازم مرسی

خودم به فکر دل جوون مردم باش،
این آواتاری که تو گذاشتی ۶ تیکه میکنه آدمو :))))

مبارکه! خیلی قشنگه آواتار جدید. حالا کی شیرینی‌ش رو میدین؟ :دی

خودم جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:17 ب.ظ

وقتی که رفتیم واس اون سفر ، حتما یادم بندازید که شیرینی رو هم بیارم
ای به چشم

حالا قبلش نمیشه شیرینی بدین؟ :دی
چشم‌تون بی‌بلا :)

دونده جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:03 ب.ظ

عکسش واقعا منو تحت تاثیر قرار داد...البته اگه یارو در حال سقوط از ساختمان، با همون ویو ساختمان های دوردست بود، اکشن تر می شد!!!


هر چی ظلم و بدی در دنیا می بینیم ، نتیجه ی اعمال بشر دو پاست که بلانسبت شما عین الاغ جفتک میندازه...!

خدا بهش اختیار داده ...و همچنین گفته چکار بکن و چکار نکن...



طفلکی خدا که همه کاسه کوسه ها سر اون می شکنه!

کلیپ فریاس از یاس ِ، دیدین؟

میدونی تو برزخم! از هر چی یه تیکه خوندم و دنیایی از سوال‌ها که برام پیش میاد و حافظه‌ای که نیست برای ثبت کردن‌شون و آدمی که نیست فقط اون سوالی که ازش پرسیده شده رو جواب بده!
دعا کن برام،
به رسم دوستی دعا کن.

دونده جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:38 ب.ظ

نه متاسفانه ندیدم!...کنجکاو شدم ببینم! کجا میشه یافت؟


میدونید برداشت من نسبت به شما چیه؟
شما خیلی خیلی پسر خوبی هستید. با استعداد و با هوش و ذکاوت! آدم های باهوش سئوال می کنن و تحلیل می کنن و مباحثه می کنن.
می فهمم حرفتون رو! دریایی از دانسته ها رو جذب کردید...دانسته هایی که گاهی با آموزه های دینی متناقضه...یا نا همخوانه و ...
میفهمم تون! دوست دارید راه صحیح رو پیدا کنید
و چه چیز بهتر از این؟!

اون دعایی که نوشتم رو زیاد بخونین. در زمان غیبت توصیه شده.

حتما دعاتون می کنم


خداوند به راه راست هدایت مون کنه و در این راه ، قدم هامون رو مستحکم کنه و عاقبتمون رو به خیر کنه

رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ


بارالها، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت.

نمیدونم راستش! منم یکی از بچه‌ها همینطور برا کپی کرد.

پنهان نمیکنم ذوق ناشی از این برداشت شما رو :)) تو طول عمرم فکر نکنم کسی اینقد ازم تعریف کرده باشه، خیلی حال داد :))

چشم.

ممنونم بابت بودنت‌ون.

حای یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:41 ب.ظ http://merry.blogsky.com/

تو پست قبل(مسابقه) کامنت مجدد نذاشتم.گفتم ریا میشه!!اومدم این پست جوابتو بدم:
........
....
.(چند خط دردل بود که پاکشون کردم فقط نتیجشو میگم:خوب بودن هنر بزرگیه و خوب موندن از اون بزرگ تر. و بزرگتر از همه اینها تبدیلکردن بدیها به خوبیهاس... )
(خودت یه جوری ربطش بده به رفاقتمون )

نوکرتم!
I got it

حای یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:52 ب.ظ http://merry.blogsky.com/

جدی که نگفتی؟!اینکه به ندا گفتی:
میدونی اصلا دلم نمیخواد برم دانشگاه،
خسته شدم از درس :|
این جمله مال دکتر نبود!
...
کل این پست رو میذارم به حساب احساس زودگذری که اونلحظه نوشتن داشتی...

رئیس باور کن حس بدیه نفهمی،
من تو شرایطی قرار گرفتم که هنوز نتونستم بین خودم و محیط اونطور که میخوام ارتباط برقرار کنم. این باعث و بانی چیزای مختلفی شده که یکی‌شون نفهمیدن درسه! البته میدونی مقصر اصلی هم خودم بودم، دارم اشتباهات تکراری رو تکرار میکنم.

حس، حسی هست که هنوزم هست،
ولی این دانشگاه و خسته شدن از درس،
به معنای مجاز اومده،
ببین من ریاضی رو واقعا دوست دارم،
ولی از این موقعیت و از این نفهمیدنی که توش قرار گرفتم،
بیزارم،
خسته شدم از این حس،
از این بودن.
البته من این خسته شدن رو بد نمیدونم،
چون انسان رو یه موجود خوداصلاح‌گر می‌بینم،
و این خستگی احتمالا بنا بر تجربه مقدمه‌ی چیز خوبی میشه،
برا نمونه میشه پست‌های اول همین وبلاگ رو دید،
اون موقع بدتر بوده حسم حتی :)

مریــم چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ق.ظ http://love-courage.blogsky.com


آخر این متن یادت رفت بنویسی :

تکبیــــــــــــــــــــــر.....



--------------------------------

قصدم فقط مزاح بود....

به دل نگیری یه وخ

:)))
یا صدای شلیک گلوله چریک‌ها: تق تق تتق تق! :دی

-------------------------

نه بابا! خوشحال میشم از بودن شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد