* این آخرین چیزی بود که ازش داشتم، یه برگه از یه کوئیز. سر کلاس فرآیند تصادفی استاد کوئیز گرفت، تقریبا هیچ کسی ننوشت کوئیز رو، خانمی هم ننوشت، تو کلاس فقط من بودم که جواب نصفه نیمهای به سوال داده بودم، استاد بعد از جمع کردن برگهها، نگاهی به اونا انداخت، به خاطر همبستگی بچهها تو درس نخوندن گفت که از کسی نمره کم نمیکنه، ولی به من یه نمره داد. بعد از کلاس، رفتم برگهم رو بردارم، برگه رو که برداشتم دیدم برگهی خانومی هم هست، کسی تو کلاس نبود، همه به خاطر گندی که زده بودند رفته بودن، برگه اونو هم برداشتم و لای کتابم گذاشتم، هیچی تو برگهش نبود، به جز یه اسم؛ امروز وقتی لا به لای وسیلههام میگشتم، برگه رو پیدا کردم، غریبه که نیستی، دلم براش تنگ شد، این دلتنگ شدن میتونست دوباره سرآغازی باشه برای چند روز داغونی، برگه رو بردم روی حیاط و آتیشش زدم، وقتی اسمش سوخت، سوختم.
* یک خاطره بود از ۲۹ ژوئیه امسال (یه جا دیگه ثبت شده بود، آوردمش اینجا).
* بروزرسانی: «من نه عاشق هستم، و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من، من خودم هستم و یک حس غریب، که به صد عشق و هوس می ارزد …».
چقد تلخ :(
چقد شبیه ...
من الان یه شونه میخام که یه دل سیر گریه کنم
while(!personFind('whoLoveYou'){wait();}k
وقتی سوخت، دیگه سوخت
چیزی که شکسته بشه میتونیم چسب بزنیم ولی پودر شده ناشی از سوختگی رو نمی تونیم ترمیم کنیم
زندگی به نظر من از همین چیزا تشکیل میشه!
هاها! شاغ غول شکستم از این همه نبوغ که تونستم این حرف رو بزنم :/
ولی من پشیمون نیستم از روزهایی که گذشت. حداقلش این نشون میده که من تا چند وقت پیش آدم بودم ؛)
پ.ن: آدم به خاطر عشق ِ حوا از بهشت رونده شد :دی
سلام.
---------------------------------
چطوری دکتر! خوبی الحمدلله؟ برای آنالیز حقیقی آماده شدی؟ مُو همیطو برات دعا میکُنما. ان شاء الله که به خیر و خوشی تموم بشه. هم برای تو همی برِی من.
---------------------------------
عنوان پست قبلیت یه اشکال کوچیک داشت. نوشته بودی دیشـــکنری صفات
---------------------------------
دکتر مُنَم یکیو توی دوران لیسانس خیلی دوست داشتم. ولی حیف که حتی یه بار هم نرفتم حرف دلُم رو براش بگوم. آخه روم نمی شد. وقتی اومدُم ارشد فهمیدم تابستونش (91) ازدواج کرده. حالا فقط میتونُم بگُم ان شاء الله که خوشبخت بشه.
---------------------------------
فرآیند تصادفی یه استاد گَندی داشتیم. من ازش 15 شدم. (مثلا نمره اول کلاس). آمو خودشو خودش باهام لج کِرده بود. اصلا یادش نه بخیر!! تعریف از خودُم نباشه توی ریاضی برا خودم مخی بودم.
سلام!
-----------
ممنونم! خوبم! شما چطوری دکتر؟
راستش دارم آماده میشم! یعنی سعیم رو میکنم که آماده شم! چطور بگم دلم میخواد که آماده شم! :دی
انشاالله که همینطور خواهد بود که شما فرمودین
-----------
درسته! ممنونم بابت دقتت! ولی بذار همونجوری باشه ؛)
-----------
انشاالله هم ایشون خوشبخت بشه و هم شما. صرف دوستداشتن به خودی ِ خود مهم نیست، آدم میتونه لیوانی که توش هر روز چایی میخوره رو هم دوست داشته باشه و …، بعضا توی این دوستداشتنها آدم میفهمه که زندهست، هنوز گچ نشده، این خوبه، این خیلی خوبه.
راستش دکتر من خودم به شخصه چیزی به عنوان عشق به معنای اون مفهومی که امروز میشنویم رو قبول ندارم، آدم با هر شخصی که بتونه مشترکات اساسی پیدا کنه میتونه احساس علاقه شدید و در نتیجه وابستگی پیدا کنه، همهی بحث اینجاست که آدم این ویژگی خودش، یعنی توانایی داشتن حب رو از دست نده و تبدیل به گونی گچ نشه. از آدمی که دوست داشتن ِ آدما رو از دست داد باید ترسید.
------------
ووی ووی آقو! من که هیچی از این فرآیند تصادفی نفهمیدم! از سری زمانی هم همینطور! از بس گنگ بود و کتاب درست و حسابی هم نداشت. ولی خدایی قشنگ بودن، من فقط فرآیند مارکف رو یه چیزایی فهمیدم که انصافا مثل خر بهم چسبید! حالا فیلمهای سریهای زمانی مکتبخونه رو دانلود کردم تا انشاالله تو یه فرصت ببینم.
سر کلاسش کاری کرده بودی؟ استاد که الکی لج نمیکنه :دی
خودم جان بگو بستنی نمی خری.باش منم دیگه فکر نمیکنم دیگه این همه پینوشت نمیخاد (ایکن ساک جم کردن و راهی خونه پدر شدن)
ینی دیگه دوسم نداری؟
هزار دفه گفتم تو بگو لواشک! بستنی که چیزی نیست!
WoooW!!!
من بارها گفتم عشق و... الکیه وجود نداره
تنها خداست که میتونیم عاشقش بشیم
اصلا عاشق شدن نمتونه مربوط به یه فاعلی باشه ما اگر هم عاشق بشیم عاشق یه فعل خاصی از یه فاعل خاصی میشیم
واقعیتش اینه که عشق به خدا رو هم درک نمیکنم :دی چون خودش رو درک نمیکنم!
اونی که تو گفتی هست، ولی لزوما همهی چیزی که هست اونی نیست که تو گفتی ؛)
ایی استادو که میگما فرایند که درسمون نداد. کلاسش مثل قرص خواب می موند! ولی خودم از روی کتاب دکتر عین اله پاشا و دکتر غلامعلی پرهام خوندم. سری زمانیو رو هم پاس نکردم.
یادُم نمیاد سر کلاس کار خاصی کرده باشم :-)) اما یکی دوبار زدم توی برجک استاد. آمو ایی بنده ی خداها حرف سیگمای کوچیک و دلتای کوچیک و رُند (مشتق جزئی) رو همه رو یه شکل می نوشت. وقتی اییطو میکرد داغون میشدما. زورُم میگرفت.
توی فرآیند مارکوف با ماتریس احتمال انتقال P i j خیلی حال کردم.
---------------------
آفرین دکتر. به قول دکتر شریعتی:
خدایا به هرکه دوست میداری بیاموز که عشق بهتر از زندگی کردن است.
و به هرکه بیشتر دوست میداری بیاموز که دوست داشتن از عشق هم برتر است.
من بعدها فهمیدم دکتر پاشا کتاب داره در این مورد، اگه کتاب خوبی هست بگیرم بخونم، هان؟
:)))
دیگه میخواستی دسته گل برات بیاره؟ :دی
آقو شما گفتی چه گرایشی میخونی؟ اصن گفتی؟
ینی دارم مطمئن میشم رسیدن اردیبهشت و افزایش ترشح هورمون اکسی توسین از غده هیپوفیز با هم در ارتباط هستن!!!
ینی دکتر از صب تا حالا هر وبلاگی رفتم من، بساط عشق و عاشقی پهن بوده اصن یه وعضی!!!!
:)))
آیآیآی! :)))
تازه ما رفتیم وبلاگ بعضیا، پستشون رمزدار بود، و گرنه بیشک توی اون پست هم همین خبرا بود :)))
میگم جناب بهزاد خان شما این دو تا گل نو شکفته رو باور ندارید
پس این همه عشق چیه که ریخت و پاچ میشه
خودم جان شما یه چیز بگو!!!
عزیزم شما خودت رو نگران نکن!
بنده صحبت میکنم و این مشکل رو حل میکنم :دی
شوما عاشقی :دی

بقیه اشم حرف مفته :دی
البته در این که خودت هستی و ایناش حرفی نیست
اسمشو بگو برم پیداش ککنم برات :)
واضحتر بگو ندا جان :دی
آره کتاب خوبی هست بگیر بخون.
--------------------
دکتر جان انگار عاشقی بدجور کار داده دستت. :-))) پاک فراموشکار شدی. نگفتم گرایشمم به پایان نامه م بستگی داره. نگفتم احتمالا شبکه یا فازی کار میکنم.
--------------------
یه دو روزی هست که سرما خوردم. بد جور آبریزش بینی دارم. خدا من چه جور بگم از آبریزش بینی متنفرم؟ اصن وقتی آبریزش بینی دارما توی دماغم مور مور میشه. تا حالا هم یک بسّه ی دستمال کاغذی خرج کردم.
یه دستمال کاغذی ور میدارُم میچپونُم تو دماغُم به دقیقه نرسیده تر تر درش میارم. دعام کن دکتر. ایجوری نمیتونم درس بخونم.
انشاالله تهیه میکنم و در یک فرصت خوب میخونمش.
-------------
آقا شرمنده :)))
فراموش کردم! :))))
-------------
:))
توصیفت رو :))
انشاالله که بهتر باشی دکتر جان. برات آرزوی بهبودی سریع دارم.
دکی این خودم نوشتی خودتی سرکارمون گذاشتی
نشون به او نشون که من یه چی نوشتم قبل اینکه خودم(چشم که همون درواقع خودتی) ببینه ج داده!!!
اذیت کنی میرم سوئیس شکایت میکنم
اولن که خودمم پسورد وبلاگ من رو داره.
دوم اینکه منظورت چی هست؟
:))))
داری میری منم ببر! من خارج دوست میدارم :دی
من همیشه اینجام

مثلا صاب خونم دیگه
سلام
حالتون چطوره؟
میفهمم! دلتنگی و تنهایی....
بهرحال هرکسی توی زندگی اش از این دست تجربیات داره. حالا شدت و ضعف داره، ولی هست!
همیشه دعاگو هستم و بسیار ملتمس دعا
پ.ن:
عذر می خوام! من درست متوجه شدم ؟ اون ؛خودمِ؛ دیگه هم پسورد وبلاگ شما رو داره؟؟؟؟؟
سلام!
ممنونم! شکر خدا خوبم. شما خوبید؟
من به شخصه میترسم از آدمی که اینطور تجربهها رو نداشته باشه. شما چطور؟
ممنونم! خدا حافظ ِ شما باشه.
پ.ن:
بله دیگه! آدم برای اعتمادسازی با شریک زندگیش، اگه نیاز باشه، پسورد وبلاگش رو هم بهش میده! اسمایلی زن ذلیل؟ :دی
من نه عاشق هستم،
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من،
من خودم هستم و یک حس غریب،
که به صد عشق و هوس می ارزد …
از وبلاگ خودتون کپی زدم
هیچی بابا دیوووووونم کردی (کردین)





اصلا بیخیاااال هر چی تو میگی
-----------------------------------------------
یه سریال جدید پیدا کردم خیلی توپه
سریال فرار از زندان امتیازش از ده 8.6 بود
لاست 8.3 بود
فرینچ که تموم کردم جدیدا 8.5 بود
اما این لامصب 9.7
یه معلم شیمیه سرطان گرفته بعد تصمیم میگیره بره تو کار تولید ماده مخدر با دوز بالا و...
وای خدای من
برم نگا کنم
خدافظ
:))
Ha! You can :D
-----------------
خدای حوصلهای تو بهزاد! :دی
ای آقا جان فرار از زندان و لاست رو اووووووووووووووووو خیلی سال پیش دیدم



فرار از زندان یه چیز دیگه است
یه سریال دیگه هم هست به اسم "24" اینم هیجان داره در حد جلبک
آخه جلبک هیجان نداره وقتی هیجان زده بشه میمیره
این جلبکا چقد معصوم و بیگناهن
خودم جان مرسی عزیزم که منو به عنوان شریک زندگی منتخب کردی. امیدوارم که سالیان سال به خوبی و خوشی زندگی کنیم و گوشه مبارک رو بیار جلو میخام حرف خصوصی بزنم
جلبکها به چه امید زندگی میکنند؟ اصلا زندگی میکنند یا فقط زندهاند؟

خواهش میکنم! دیگه کاری بود که از دستم برمیومد، امیدوارم با هم بتونیم قلههای ترقی رو طی کنیم!
بیا |؟ (اسمایلی یه گوش :دی)
اووووو 24 هم دیدم
خیلی قدیمیه
قبل اینکه اوباما رئیس جمهرو بشه اون فیلمو ساختن و توش رئیس جمهور سیاه پوست بود
رونوشت به خودم.
غم انگیز وار ناک بود...
+ بزرگ میشه یادش میره...
برا چی یادش بره؟ مگه بده؟ :)
:( دپرس شدم میثم
هععععععی!