نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

فرم حلقه مطالعاتی

 * اینجا گفتم که باید فرم حلقه مطالعاتی که قول دادم و اینا رو طراحی کنم، حالا یادم اومد ((: اصلن حوصله کد نوشتن ندارم ساعت چهار و ربع کم، میرم میخوابم، فردا هم که میرم دانشگاه و برمیگردم، پس فردا هم که فقط ۵ و نیم، ۷ و نیم کلاس دارم، پس پس فرداش هم یه خاکی تو سرم میکنم :دی.

 * جدی خیلی بده که برنامه به هم بریزه. از بدقولی هم بدم میاد (من اصلن بدقول نیستما، اصلن، مثلن این من نبودم، لعنت به دروغگو!!)، حالا نخوام مطلق‌نگر باشم، من سعی میکنم بدقول نباشم.

 * جدی جدی سرم شلوغه‌ها ((: الان ۴ روزه حموم هم نرفتم، الان پشه‌ها همینطور تو موهام اسکیت بازی میکنن، مثه اینایی که میرن تو جنگل‌های پوشیده از برف اسکیت بازی میکنن.

نظرات 9 + ارسال نظر
مرجان شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ب.ظ

میثم شپشو

تازه میخوام پرورش شپش صنعتی راه بندازم ((:

مرتضی شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ب.ظ http://omid-e-naomid.blogsky.com/

مگه حتماً باید خبری بشه تا بری حموم؟
مگه نشنیدی که نظافت نیمی از ایمانه؟


زن گرفتن هم نیمی از ایمانه، حالا مگه کسی برا من زن گرفت؟

Dead Man شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://mardmorde.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااام

خوبی ؟ خوشی ؟ سلامتی ؟

به من چه ؟ بعله . حق با شماست به من چه .

کاش منم پشه بودم یه اسکی میرفتیم . خدا نخواست دیگه .

منم خیلی سرم شلوغه ولی به خاطر باشگاه مجبورم حموم برم چون اونجوری دیگه بو گند میگیرم اگه نرم .

فعلا

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

مرسی، مرسی، شکر خدا، تو خوبی؟

والا! پشه هم نشدیم لااقل یه اسکی بریم!

بعد من کلن حوصله حموم رفتن ندارم، خیلی کار بیخودیه آدم باید اینقدر چرک کنه که خودش چرک بندازه

یا علی.

۸۸ یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ق.ظ

سلام
امیدوارم هیچکس باعث نشه که برنامتون بهم بریزه.
حلالش کنید.

سلام.
به نظر خودم این خودمم که باعث میشم برنامه‌م به هم بریزه، شرایط بیرونی خیلی موثر نیست (هست، ولی خیلی کم).
ای بابا! ملت باید منو حلال کنند، من کی باشم که بخوام حلال کنم؟!

مهدی یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ق.ظ http://norm.blogsky.com

سلام...
هه هه...
چه باحال!!!
بزار پشه ها یکم حال کنن خوب...
هه هه...
منتظرم...

دلم میخواست بذارم،
ولی دیگه نشد ((

پ.نون یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ http://babune.blogsky.com

می‌بینم اینجا یه بویی میاد :)

به خدا من رفتم حموم ((:

مرجان دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ

اول واسه پست جدیدت میگم. رمز که ندارم. اینجا کامنت میذارم. از اونجایی که از عنوان مطلب میشه فهمید باید بگم که شعرتون بسیار بسیار زیبا و حکیمانه و عالمانه و شاعرانه بود. باریک

مرسی مرجان. ولی باور کن اگه شعر قابل عرضی بود بدون رمز انتشارش میدادم.
بازم مرسی.

مرجان سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ

خواهش میکنم. به هر حال ما آمادگی گذاشتن کامنت برای همه نوع پستی رو داریم

مرسی.
خدا خیرت بده دخترم، تو خیلی خوبی (:

بهار پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ق.ظ

عجب پست با رمز؟!!!
نظردهی با رمز؟!!
شعر اول؟!!!
خیلی مشکوک شدیا میثم

بابا چیز خاصی نیست!
اینقدر زاغارت شعر گفتم که روم نشد پابلک باشه!!
به خدا!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد