نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

به چه مانند کنم؟

 * دیشب همینطور اتفاقی یه شعر افتاد دستم که گفتم خوبه بک‌گراندش کنم برا دسکتاپم که میشه از اینجا دانلودش کرد (+).

 * میگم چقدر خوبه که آدمی‌زاد چیزی به اسم شعر داره، واقعا میشه گفت اگه شعر نبود شاید طوری نمیشد (آدما عادت داشتن به نبودنش) ولی خیلی چیز قشنگی رو نداشتن.

 * بعد این شعر جز معدود مواردیه که همه قبولش دارن، مثلا موسیقی رو یه عده قبول دارن، یه عده ندارن، فلان چیز رو یه عده قبول دارن  و یه عده نه! ولی شعر  چیزیه که همه میگن و همه هم قبولش دارن.

 * میگن که شعر گفتن چیزی نیست که قابل آموزش باشه، شاید یکی خیلی هم خوب شعر بگه، ولی برای به دل نشستن شعر باید از دل بلند بشه. خوبه که اینطوره، غیر از این بود فکر کنم شعر هم جز مواردی بود که بعضیا قبول داشتن و بعضیا نداشتن.

 * ادبیات ما یه ادبیات غنی از لحاظ شعره که عموما موارد مورد نیاز یه ایرانی رو پوشش داده، از شعر عاشقانه بگیر تا شعر عارفانه و هزل و ... . فکر کنم از خیلی از این زمینه‌ی خدادای که تو کشور ما هست استفاده نمیشه ولی خب، همینی هم که هست خیلی خوبه (:

 * من به شخصه حافظ و مولانا رو خیلی دوست دارم و از سهراب سپهری خوشم نمیاد.

نظرات 9 + ارسال نظر
مرجان پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ب.ظ

شغر قشنگی بود

آره خیلی

پ.نون پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://babune.blogsky.com

شعر گفتن کاملا آموختنیه اما حسی که باید داخلش دمیده شه ذوق می‌خواد ممکنه یکی شعر بگه وزن و قافیه و صناعات توش باشه اما چماق از کار دربیاد.

سهراب وسط راه شعرنو هست با شعر کهنه یعنی نوه اما به کهنه شباهت داره.

یه حسی توش هست که من گاهی خیلی خیلی می‌پسندم. مولوی شعرهاش حکمت داره ولی زیبا نیست. ضمخته. توهین نمی‌کنم اما حاضر نیستم بشینم یه ساعت دیوان مولوی دست بگیرم اما سهراب رو چرا. با اونکه هیچوقت شاعر نو نخواهم شد. اما شعر کهنه رو می‌گم.

به نظر من اگه شعر بخواد به دل بشینه از همون اولش باید الهام بشه، شعر میشه بدون الهام باشه ولی به قول شما چماقه.

سهراب خیلی قشنگ شعر میگه، ولی تو شعرش نمیشه مسئولیت اجتماعی دید، در حالی که مولانا اینو داره، حافظ داره! شاعری که به فکر ملتش نباشه لاجرم کتابش فقط به درد عاشق شدن میخوره.

آدمک جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://konjj.blogfa.com

این شعر ادامه هم داره... خیلی قشنگه...

آره،
ولی چون ادامه‌ش یه ذره مشکل داشت D: دیگه نذاشتم

آدمک جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ب.ظ http://konjj.blogfa.com

مشکل؟! بابا شعرو که دیگه از اون دید نقد و سانسور نمیکنند! اگر این جور باشه باید کلا دیوان حافظ و لیلی و مجنون و ویس و رامین و... رو بسوزونیم!

شوخی میکنم،
راستش هدف من تو این شعر فقط اون قسمت "یا به یک ابر سیاه که پریشان شده و ریخته بر چهره‌ی ماه" بود. بعد دیدم کل صفحه رو نگرفت، اون قسمت دوم رو هم اضافه کردم.

آدمک جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:13 ب.ظ http://konjj.blogfa.com

حدس میزدم شیطون

۸۸ جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ب.ظ

اما سهراب یه چیز دیگستا.

تو یه چیز دیگه بودن سهراب که حرفی نیست!
منظورم اینه که سهراب چشماش رو روی خیلی از چیزا بست، گفت جور دیگر باید دید ولی خودش جور دیگر ندید!

بهار شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ

هر گل یه بویی داره:)

ولی بعضی گل‌ها هستن که هیچ گلی تو دنیا بوی اونارو نداره

بهار دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ

ااااااااااااالهی
کی فکر میکرد دکتر ما هم عاشق بشه

عاشق نشدی و گرنه می فهمیدی
دکتر عاشقی است که آدم شده است

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ق.ظ

به نظرت تا حالا عاشق نشدم ؟!!!!

نمیدونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد