نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

عقل و دل

 * بعضی از معادله‌ها هست که وقتی میخوای با عقل حلشون کنی، هر جوابی که بدست میاری، یه تناقض جدید پیدا کردی با چیزی که تا حالا نمیدونستی. اینطور مواقع دو راه داری، یه کلن معادله رو پاک کنی و بی‌خیال حل کردنش شی و یا وسیله‌ای که با اون میخواستی معادله رو حل کنی عوض کنی.

 * چند وقتیه که یکی از این معادله‌ها برام پیش اومده، چند وقت یه بار یه جواب هم براش پیدا میشه ولی چند روز بعدش یه تناقض جدید، نمیدونم! شاید خیلی جهان رو منطقی می‌بینم و شاید پایه‌ی منطقم اشکال داره.

 * تنها جوابی که هنوز نتونستم با هیچ جا تناقض براش پیدا کنم، دِلَــم ِ، نمیدونم! ولی وقتی جواب دلم رو میخونم، معادله‌م با هر شرایط اولیه‌ای یه جواب داره که بهم آرامش میده، یه چیزی شبیه خط همانی تو صفحه R2، یک تابع روشن، با جوابی به پهنای اعداد حقیقی در اعداد حقیقی، چیزی شبیه شیرینی خندیدن ماه، وقتی که چ رو تلفظ میکنه و غیژی ویژی رفتن دل من :)

 * این حس شیرین، چیزیه شبیه به فصل ۱۲ کتاب استوارت یا وقتی دوگان مضاعف رو تو آخرین ساعات قبل از امتحان جبر خطی فهمیدم، چیزی شبیه شنیدن سالم بودن مادر و بچه برای آقای خونه و شاید چیزی شبیه خبر قبولی ِ بچه‌ی یک زوج ِ کشاورز شمالی تو کنکور، در حالی که تو مزرعه‌شون در حال کارند،‌ یه حس شیرین که با همه‌ی خوبی‌ها یکریخته.

 * میدونی، از هر طرف که دنیا رو نگاه کنی، میشه تناقضی با عقل و تفاهمی با قلب پیدا کرد، باور نداری امتحان کن.

نظرات 4 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ

پستت خیلی فلسفی بود میثی جان یه چیزاییشو فهمیدم و قبول دارم. اون * آخر هم خیلی عالی گفتی

:)
قابلت رو نداره.

هانیه سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ب.ظ

منکه نفهمیدم معادله شما چیه؟!!مجهولات چیان و معلومات چیا؟و مهمتر از همه اینکه از چه روشی میخواین حلش کنین؟

http://porpot.blogsky.com/1389/11/14/post-289
توضیح داده شده :)

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ

پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
میدئنی این بیت رو معلم جبر کلاس اول دبیرستانمون برامون میخوند. خودش فوق لیسانس ریاضی محض بود. و این همیشه برای من جای تعجب بود که چه طور منطقی ترین آدمها عقل و استدلال رو زیر سوال میبرن. و یه جورایی همیشه خودم ته دلم هم بهش اعتقاد داشتم.
تشبیهاتت خیلی قشنک و ملموس بود.

شعر قشنگی بود (:
دقیقن همینجوره، اتفاقن من اکثر این استادای ریاضیم رو که می‌بینم آدمای حساسی هستن، حتی شاید بیشتر از استادای ادبیات، حالا شاید رو نکنن، ولی خب، میشه فهمید.
خوش به حالتون با این معلمتون (: و البته حیف تو که نیومدی ریاضی :دی

مرسی.

آدمک چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:43 ب.ظ

اون کامنت بالا رو من نوشتم. یادم رفت اسممو بنویسم!!

اوکی؛ مرسی که گفتی، داشت برام سوال میشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد