نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

جاهلان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند ...

 * می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... می‌نویسم، پاک می‌کنم... .

 * داشتم تو اینترنت سرچ میکردم برا عکس این پست، یه سری عکس پیدا شد که گفتم بذارم اینجا. شاید جالب به هیات نظر اومد (!!). برای دیدن عکس‌ها روی لینک‌ها کلیک کنید.

  • ویندوز: آنچه شما می‌بینید و آنچه هست.
  • کسایی اینطور چیزی رو میخورن که اینطور بتونن سیگار بکشن، تازه آخرش هم اینطور شر و ورایی میگن.
  • هر چیز به طریقی دل ما می‌شکند، ماه یه جور، ماه‌دوست یه جور، این آخریا دفتر آی‌تی دانشگاه یه جور، اون استاد هم با پیدا کردن خطاهای تخیلی یه جور.
  • کسی هست که اینطور چیزی رو رد کنه؟ :دی (+ هیژده)
  • کم‌کم داره گفتن بعضی چیزا برام سخت میشه، انجام دادن بعضی کارا، یه جور دارم تو پیله خودم میرم. تنها کسی که میفهمه الان چی میگم خودمم، بهتره بگم خودم‌هان.
  • دعا کردم تو رو بازم، با چشمی که نخوابیده، مگه میذاره دلتنگی، مگه گریه امون میده؟ حسابش رفته از دستم، شبایی رو که بیدارم، شاید از گریه خوابم برد، درا رو باز میذارم...
  • اولین عکس عاشقونه‌ای که من تو گوشیم داشتم این بود، اونوختا البته این دوستت دارم رو ربط میدادیم به امام زمان، هیچ وقت هم نتونستم پارادوکس این دختره تو عکس با امام زمان رو حل کنم :دی کلا من هیچ وقت نتونستم اینطور پارادوکس‌هایی رو حل کنم.
  • کارم این شده که شب ساعت ده میخوابم (الان یکی باید باشه که بگه غلط کردی نوشتی حسابش رفته از دستم و فلان) بعد صبح ساعت نه بلند میشم، تا ده میچرخم بعد میرم دانشکده، اگه وقت شد یه ذره روی این طرح تحقیقاتی کار میکنم، بعد میام خوابگاه، اگه مشکلی تو سایت داداش حسین بود یه ذره روش میچرخم، شب میرم سلف، بعد از اون میرم مسجد هیات و ساعت ده میام خوابگاه میخوابم. دنبال راه میگردم.

 * الان داره صدای اذون میاد با صدای موذن‌زاده. به کجا چنین شتابان؟


یک) خوشم نمیاد از چس ناله، شاید پاکش کردم این پست رو.
دو) شرمنده‌ی حافظ عزیز هستم به خاطر عنوان پست. بذار به حساب جوونیم.

نظرات 4 + ارسال نظر
حسام چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:11 ب.ظ

سلام ؛

خوب بود دوستم.مرسی.

سلام.

ممنون دوستم ؛)

belladona جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com/

سلام پسر چطور مطوری؟ خونه نرفتی؟ اگه خوابگاهی باید امشب جواب پس بدی که امروزو چطوری گذروندی! گفته باشم! بهتره که یه ناهار خوب زده باشی تو رگ وگرنه عصبانی میشم و ممکنه یه بلایی سرت بیارم. چقد وخ گذاشتی واسه این پست. چقدر خوبه که واسه کارایی که می کنی ارزش قائلی. فقط لطفا اون خواب صبحتو اصلاح کن که خیلی خیلی از آدمایی که تا لنگ ظهر می خوابن بدم میاد!منو اینجوری نگاه نکن حالا اگه بخوامم نمی تونم تا لنگ ظهر بخوابم حتی جمعه ها!

سلام.
خوبم (؛

در مورد امروزم یه پست میزنم :دی



سعی میکنم بهتر شم، ولی قول نمیدم :دی

igu پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:29 ب.ظ http://igu.blogsky.com/

جالب بود دوست من

متشکرم :)

igu پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:32 ب.ظ http://igu.blogsky.com/

تو الان تو راه هستی! دنبال چی میگردی؟

نمیدونم! فکر کنم کم‌کم داره پیدا میشه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد