* پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست | گشت ارشاد اگر سر برسد... بدبختیم (+) :دی۱
* من باب اینکه چند روزی رو که گذروندم، سهشنبه شب به دعوت یکی از دوستان قرار شد بریم سینما برای دیدن «قلادههای طلا». ظاهرا امور فرهنگی دست و دلبازی به خرج داده بود و علاوه بر سرویس، قسمتی از هزینهها رو هم به عهده گرفته بود. خلاصه رفتیم اونجا، تنها نتیجهای که گرفتم این بود: «افرادی در بازه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال، با سن عقلی ۱۳ تا ۱۵ سال». جنتلمنمآبها و مادمازلنشانهایی که در حالت عادی خط واصل بین جاسبیلی تا سر دماغشون موازی خط سفید وسط جادهس، چنان خودشون رو نشون دادن که بیا و ببین!
قبلا توبه کرده بودم که دیگه دانشجویی نرم اردو، ایندفه هم توبه میکنم دیگه با جمع دانشجویی نرم سینما و یا هر چیز دیگهای. حداقل تو این دانشگاه ِ علیهالسلام.
جالبی داستان به اونجایی بود که وسط فیلم برق سینما رفت ((: یعنی شانس در حد شعور یک جلبک :دی
* باید ۷۱ هزار تومن پول بدم برای تمدید هاست و دومین ): اونم تو این اوضاعی که تو اروپا ملت مستضف زیر شدیدترین ریاضتهای اقتصادی ممکن قرار گرفتن. همچین بگی نگی عذاب وجدان دارم به خاطر این پول خاطر این پول خرج کردنها. انشاالله خدا بهشون کمک کنه تا بتونن یه کشور آزاد تشکیل بدن، فارغ از تمام ارزشهای سرمایهداری.
* یه مطلب تو ذهنم هست با عنوان «شخصیت حقوقی، سایت حقیقی» و یا اینطور چیزی، در مورد اینکه یک سایت حقوقی به اسم شخص حقیقی ثبت میشه.
مثالی که الان تو ذهنم هست، سایت رهبریه. «رهبر» در معنای قانونی یعنی فردی که با توجه به شرایطی زعامت امور رو به دست میگیره، بدون توجه به شخص به اینطور کسی میگیم رهبر، در نظام اسلامی -به اعتقاد من- یه روز رسولالله رهبر ِ، یه روز حضرت امیر، یه روز روحالله و امروز سیدعلی. توجه کنید که من منکر متغیر بودن منرلت این افراد نیستم، ولی چیزی که هست اینه که بدون توجه به شخص و با علم به صحیح بودن انتخاب، ما به این شخص میگیم «رهبر». خب حالا وقتی یه سایت برای نشر گفتههای این فرد حقوقی بالا میاد، یک سایت حقوقی خواهد بود و نه حقیقی. البته که شخص حقیقی هم میتونه برا خودش سایت داشته باشه، مثلا مثل خامنهای.آیآر، اما اینکه یک سایت حقیقی به اسم شخص ثبت بشه به نظر من درست نیست.
در این شب پر از سکوت ، واژه ها یاری ام نمیکنند ، کاش تو بودی تا سکوتی مرگبار
بر لحظاتم سایه نمی افکند ، کاش تو بودی تا در دریای مهربانیت غرق میشدم
سلام دکتر! حالت چطوره؟ ذلم واست تنگ شده بود...خوشم میاد مث همیشه با انرژی و شادی...
نشناختی؟
م د ی ر م ر کز سابق!
در اولین فرصت با یه بلاگ جدید میام...
بازم بهت سر میزنم
مراقب خودت باش
سلام مدیر جان. یه دفه یاد آهنگ هایده، حمیرا نمیدونم کی بود افتادم که سلام ای یار قدیمی :)
عجب! تعجب! پیداتون شد! معلوم هست کجایی؟ ایران نیستی؟
منتظرت هستم :*
چه خوب توصیفی بود از تماشاگرنماها :دی
مرسی :دی
واقعا خسته نباشی خیلی زیبا وخوب بود ایشاالله همیشه موفق باشی *خسته نباشی آتش به شب تار زدی خسته نباشی ای غصه دمت گرم که در لحظه شادی با رگ رگ من تار زدی خسته نباشی
سلام.
ممنونم بابت شعر و تعریفهاتون.