نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

روزهایی که گذشت - یک

 * شنبه میانترم عددی داشتم، به معنای کلمه و با تمام توان تا تونستم اونو گند زدم. از 5 تا سوال، دو تا نصفیش رو نوشتم و بقیه‌ش هم فرت!

 * این روزا سرم خیلی خیلی شلوغه، کلا وقتی نیست برای زنده بودن. حالا هر چند منم آدمی نیستم که خیلی به خودم فشار بیارم، کلا تو برنامه‌م چیزی عوش نشده، فقط این منم که حس میکنم وقت ندارم، و گرنه این من، همون منه و این وقت هم همون وقت.

 * پروژه‌ای کراولر وارد یه مرحله جدید خودش شده، هر وقت وقت الکی پیدا شه :دی میخونم تا بیشتر در مورد مکانیزم کراولرها بدونم. استادی که باهاش کار میکنم پری‌روزا بهم میگفت، تو این دانشگاه کسی به فکر کار کردن نیست :دی این ترم پایینیا که باید کار کنن که حال ندارن، این ترم بالایی‌ها هم که دیگه ازشون گذشته، البته شما (یعنی من :دی) با اینکه می‌بینم اصلا وقت ندارین خیلی خوب کار میکنین (اسمایلی دود سیگار از گوشه لب دادن بیرون و خیلی ریلکس کلاه از سر برداشتن).

 * پنجشنبه هفته قبل جشن فارغ‌التحصیلی بود. من نرفتم، چون معتقدم که من وقتی فارغ‌التحصیل میشم که جناب عزرائیل رو زیارت کرده باشم. دست از طلب ... .

 * به افسانه: توپولوزی داره وارد بخش‌هایی میشه که گفتم مشکلن :دی البته منم هنوز وقت نکردم ببینم استاد چی میگفت :دی ولی خب، معلوم که دیگه صرفا نظریه مجموعه بازی نیست.

 * نتایج کنکور تا آخر این هفته میاد، ولی من فکر نکنم که تا آخر هفته بعد ببینمشون (غلط کرد هر کی اینطور ادعایی کرد، تا آخر هفته‌ی بعدش مهلت انتخاب رشته تموم شده!) امیدوارم که اگه آبرو نمیاره برام، ازم آبرو هم نبره (منظور اینه که اگه من خراب کرده باشم، بقیه هم خراب کرده باشن :دی).

 * هفته بعد دوتا میانترم دارم، دوشنبه پردازش تصویر و سه‌شنبه فرآیندهای تصادفی. فرآیند که کلن تخیلی هست، پردازش هم که تخیلی شده جدیدا (از وقتی وارد مبحث پردازش در حوزه فرکانس - که ریاضی‌ها اونو بیشتر با موجک‌ها و سری‌های فوریه میشناسن- شده).

 * حدود چهل روز مونده به آخرین ترم تحصیلی‎م (با فرض رتبه آوردن تو کنکور)، نمیدونم چرا، ولی از همین الان دلم داره تنگ میشه برای این دانشگاه لعنتی، همکلاسی‌های پفکی، شهر چس...ی. میدونی چهار سال رو به سرنوشت اینجا گذروندم، روزهایی که مطمئنن اگه جای دیگه بودم وضعم الان این نبود. اعتراف میکنم که اینجا رو دوست دارم. به خاطر همه اون روزهایی که گذشت ... .

 * آدم وقتی عنوان پیدا نکرد، میتونه یه جمله بدیهی بنویسه و آخرش هم بنویسه «یک» یا «چهار». مخاطب هم که فکر میکنه قبلا چیزی بوده که این الان شماره رو یکی بیشتر کرده. بعدن هم اصلا لازم نیست یه مطلب دیگه‌ای باشه با همون عنوان و یه شماره بیشتر.

نظرات 5 + ارسال نظر
حسام یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 ب.ظ

چقدر زود تموم شد..

خیلی خیلی.

پ.ن:حسام جان در موقعیتی نیستم که بتونم بیام تو وبلاگت و نظر بدم. ان شا الله جبران خواهم کرد.

belladona دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:45 ب.ظ

اوه اوه اوه خعلی باحال نوشتی خعععععلی
ایشالله که همه چی به خیر و خوشی میگذره و تو خوش باشی همه ی روزا و لحظات زندگیت و راضی باشی از همه چی.همه ی این روزایی که واست گذشت رو دوست داشتم و جذاب بود. این از نگاه من خواننده ست بنابراین بهتره که خودت هم از این لحظاتت لذت برده باشی. امیدوارم این اتفاق واست افتاده باشه و اگه چشمت کمتر قشنگیها رو می بینه و کمتر ازشون لذت می بری سعی کن بیشتر ازشون استفاده کنی جیگر! دیدی باز من رفتم رو منبر دیدیییی؟ دیدیدیییییییییی

مرسی مرسی :)

بعضی وقتا همه خوشی همون چیزاییه که گذشته.

فری سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ق.ظ http://fffery.blogsky.com/

طراوت جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 ب.ظ http://nabeghehaye89.blogsky.com

سلااااااااااااااااااااام
خوبید؟
میدونی من یکی که خیلی امیدوارم از کنکورت نتیجه گرفته باشی امشب میاد نتایج دیگه! حتما بیا بگو چه کردی دکتر !

حالا یه بارم یه استاد پیدا شده مث آدم از دانشجوش تعریف کنه! جدیش بگیر بابا! راست گفته! باور کن

سلام.
ممنون :)

نتیجه‌ها رو زدم. امیدتون ناامید شد، شرمنده‌م :)

من که خودم باور دارم، بیشتر از اونی هم که استاد میگه حتی :دی

حای پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:00 ب.ظ http://merry.blogsky.com

حال میکنم باهات!
اون جشن فارغ التحصیلی ...
عین من! من نفرت داشتم از شرکت در جشنی که یه مشت بچه توش به دوست دختر و دوس پسراشون آویزون بودن و دلشون خوش بود به یه کاغذ پاره که تا چش به هم بزنی بدرد در کوزه هم نمیخوره....
خوشحالم که جزئ اون دو نفری بودم که جشن رو تحریم کردیم!...
(یاد آوری: ازت تعریف میکنم یه موقع جو نگیرتت! نیس خودم خیلی بیجنبم!از اون لحاظ!)

کلا باهات موافقم :) خوشحالم که یکی همفکر خودم پیدا شده :)

چاکرتیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد