* رو رادیو کاستهای قدیمی یه دکمه بود شبیه »، بعد وقتی نوار داشت میخوند روش فشار میدادی صدا در حالت خندهداری تند میشد و میرفت جلو، الان من از اونا برای زندگیم نیازمندم.
* دیروز تحقیق رو به معنای کلمه گند زدم، یعنی از هیچ تلاشی فروگذار نکردم در این زمینه. پنجشنبه هم صبح فرآیند دارم و عصرش توپولوژی. صبح ساعت ده بلند شدم و خواستم شروع کنم خوندن که استادم زنگ زد بیا دلم برات تنگ شده و تا حالا پیشش بودم. موضوع بحث همون پروژهای بود که شروع کرده بودم و هنوز ادامه داره و اینا. انشاالله از عصر هم شروع میکنم به خوندن اون دوتا.
* در تلاشم تا گندی که تو انتخاب رشته زدم رو درست کنم، در موردش پنجشنبه یه پست نوشتم که وقتی دکمه انتشار رو زدم پرید :) دعا کنید درست شه کارم. موضوع هم از این قرار ِ که تو انتخاب رشتهم آموزشمحورها رو زدم :| بعد حالا فهمیدم چه چیزی خوردم :دی
* الان هم دارم میرم سلف، غذا میگیرم و میرم خوابگاه، احتمالا کمکم شروع میکنم به خوندن. احتمالا از توپولوژِی شروع میکنم که بیشتر استادش رو دوست دارم :دی البته خدایی استاد فرآیند هم خیلی استاد دوست داشتنی هست، ولی خب، دکتر مصباح یه چیز دیگهست.
* فعلا که زندگی داره روی سگیش رو نشون میده، البته زندگی که خوبه خدایی، اصلن مگه زندگی چیزی هست که بتونه چیزی نشون بده، حالا میگفتم روزگار یه چیز دیگه، اصلن خفه شو! والا! هنوز نمیدونه فرق زندگی و روزگار چیه میاد اینجا زرت و پرت میکنه. بله خیلی هم خوب اصلا. پوتین برای سربازها، پول آب را جدا میدهیم، پول گاز را نمیدهیم، این چه رسمی است و اینا. مرگ بر دیکتاتور، چه با جوندو چه با تور، مرگ بر اینوری، درود بر اونوری. (خوبم! خوبم! همه چی تحت کنترله).
* خودمونیم لذتبخش هم هست هر چی تو یه لحظه به فکرت رسید رو بیاری روی کاغذ :) مثل همون دکمه » خندهدار میشه صدای خوندنشون :)
یااااااا علی خدا شفات بده پسرم ایشالله که همه چی تحت کنترله
اون استاده داره نبوغ تو رو شکوفا می کنه یا از نبوغ تو سواستفاده می کنه؟ اینو واسه من روشن کن
یا حسیـــــــــــــــــــــــــــــــــــن! :دی خوبم خوبم! :دی
راستش رو بخوای بیشتر داره شکوفا میکنه. میشناسی منو که، تا زور نباشه کاری نمیکنم. اینه که از روزی که دارم روی این طرح کار میکنم خیلی حرفهایتر شدم حتی
پ.ن: بلوف زدم :دی
سلام ؛
میگم این توکّلی و سازمان سنجشو حسینی بای ، خودشونو خفه می کنن میگن دفترچه را لااقل یه نگاهی گذرا بندازین ، چرا نیگاه ننداختی آخه؟
اونم برا انتخاب رشته!
امیدوارم صافش کنی این قضیه رو..
موفق باشی.
سلام حسام جان.
میدونی من تو گوگل سرچ کردم در مورد آموزش محور، ولی خب همین توکلی گفته بود که مشکلی نیست و اینا، ولی بعدا رئیس دانشکده گفت که مشکل هست! خوبشم هست! یکی از اساتیدم گفت که ظاهرا شکاف بزرگی بین وزارت علوم و دانشگاهها افتاده :| همهش هم تقصیر من نیست.
خودمم امیدوارم :(
مرسی.
چرا اینجوری شده این ترم؟
منم امروز وابع رو گند زدم به معنای واقعییییییییییی
فک میکردم بیست میشم میخواستم کاغذو مچاله کنم بکنم تو حلق مراقبهچرا مراقب؟خو نمیزاشت تقلب کنیم
اونجایی که نوشته :اینجانب.............. رشته......... مرکز.......... شماره دانشجویی...........در درس.........
شرکت نموده ام
نوشتم
اینجانب بهزاد فرهادی یه غلطی کردم در درس توابع شرکت کردو
دلم میخواست برم دماغ اون دختره که هی تند تند مینوشت رو از حسودی گاز بگیرم
تقصیر نظامه شاید :دی
اینقد بدم میاد از این مراقبهایی که به آدم اعتماد ندارن :)) والا!
چه دانشگاه باکلاسی دارین شما! دیگه پرکردن و اینا داره، ما یه فرم میارن، بعد عکس قورباغهای ۶۰سال پیش هم روشه، بعد باید امضا کنیم فقط :دی
میدونی این دخترخونا بعضیاشون هم باحالن، هم دوستداشتنی. ولی خب حست رو درک نمیکنم :دی کلا دختر که تو ریاضی موفق باشه خیلی کم دیدم (یه دونه بیشتر ندیدم :دی).
سلام
ما پسرا چقدر آزادیم...دقت کردی ؟!
مهم نیس چی زدی(آموزش محور یا...) حتی مهم نیس چی خوندی... مهم اینه که چند مرده حلاجی!
یه نامبر وان همیشه نامبر وانه! در هر موقعیتی.دکتر چمران بهترین چریک و مبارز هم بود. اگه میرف بنایی میکرد قطعا یکی از بهترین بناها هم میشد...
یادت نره: یه نامبر وان همیشه نامبر وانه!
(از خودم بدم اومد!انگار دارم بچمو نصیحت میکنم ولی چیکار کنم این دل صابمردم نمیذاره...رفیق سایبرمی.... )
سلام.
بستگی داره چطور نگاه کنی خب. ولی با کلیت حرفت در مورد آزادتر بودن پسرها موافقم.
میدونی اونطور زحمت بیشتری میخواد. مثلا اگه شرایطت آزاد باشه آره، اینکه استاد گیر نداشته باشی و دانشگاه گیر نباشه و خودت کلا آدم گیر نباشی آره، میشه با مقاله حتی بدون کنکور رفت دکتری. ولی این شرایطی که من میبینم خیلی سخته، خیلی!
شهید چمران هم یه نمونهی استثنائیه. ایشون از هوای نفسش گذشته. من هوای نفسم از روم گذشته. نمیشه مقایسه کرد واقعا.
بعد اینکه من هیچ وقت نامبر وان نبودم. همیشه البته آرزوی نامبر وان بودن رو داشتم، ولی هیچ وقت نبودم :)
ممنون . میدونی دلخوشیم به این وبلاگ، رفقایی هستند مثل شما.
سلام.
کاش زندگی یه دکمه ی pause داشت.
بیشتر از جلو زدن و خندیدن حال میده بهت.
pause می کنی، استراحت.
یه نفس راحت می کشی.
تازه درساتم تو می تونی بخونی اونموقع.
دلم یه استراحت عمیق می خواد تا بره تا اعماقه تهم.
سلام.
پاوس هم خوبه :) اومدم بگم برا کسی که به زندگی علاقه داشته باشه، دیدم نه واقعا خوبه، برای همه هم خوبه.
منم همینطور. بدجور دلم برا تابستون تنگ شده. بیشتر برا رفتن از این شهر لعنتی.