* «من: جناب دکتر غرض از مزاحمت میخواستم بگم روی سایت ACM هر چی تلاش میکنم نمیتونم به یه الگوی واحد برسم، تازه بعضی پیجهاش با یه لینک جدید وارد پیجهای قبلی میشه که این باعث ایجاد حلقه میشه بعضا. هر چی روش کار میکنم بعضا مشکل هنوز پابرجاست!
استادم: خب من الان چیزی به ذهنم نمیرسه، شما اصلا این سایت رو نمیتونی ولش کن، برو روی همون DBLP فلان کار رو انجام بده.
من: بله چشم!
استادم: شما تا ۱۴م یه سر میتونید بیاید دفتر من؟ بعدش که من نیستم.
من: سعی میکنم خدمت برسم ».
* این مکالمهی امروز صبح من با استادم بود. راستش خسته شدم، غریبه که نیستی، همیشه هم همین بود، خیلی خوب شروع میکنم و به بدترین شکل ممکن تموم میکنم. اون سایت ِ هم حوصلهم نمیشه روش کار کنم، همون ACM، و گرنه خیلی سخت نیست! فقط الان که گفتم نمیشه، وقتی یکی دیگه انجامش داد فکر میکنه من واقعا نمیتونستم که برام حداقل روی این یکی مهم نیست!
* الان میخوام ایندفه مثل همیشه نباشم، بشینم روی DBLP خوب کار کنم، چهارشنبه هم برم تحویلش بدم. سعی میکنم اگه باز خواست کاری بذاره روی دوشم قبول نکنم، چون میدونم که میپیچونم اگه قبول کنم، بهتر ِ ناراحت شه تا فکر کنه من نمیتونستم.
* یک پسر ِ ۳ ساله هستم.
فدای تو پسر سه ساله که اینقده جیگری
مرســـــــــــی
دکی تنبل نباش تو کارت خیلی درسته حرف نداری پسر
فقط آخر کارو رها نکن ادامه بده
به قول ادیب "امیدت به خدا باشه غمت نباشه"
به قول خودم"گشاد بازی در نیار د این همه میخوری یخوابی بس نی؟ بشین کارتو انجام بده لندهور"
آخرت ادب و فرهنگ
فدای تو :* :دی
اون جملهی خودت خیلی اثر داشت :)))
سعی میکنم درست باشم ؛)
e
مث خودمی جملات آبدار بیشتر بهمون اثر میکنه
منم حداقل بشینم تاریخ ریاضیات بخونم تحقیق که نمیفهمم هععععععععی بیکاری بد دردیه
ترم تابستون داری یا چی؟
پ.ن: بهزاد اون همون صفحهی بعدیه دیگه، مثل یه کتاب وقتی که داری میخونی، وقتی صفحهی ۶۰ باشی، بخوای بری ۶۱، نمیگی که برم صفحهی قبلی. البته این سلیقهایهها