نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

مرگ بر دارسی :دی

 * کل امیدم به دارسی بود که اونم گند زد :)) مرتیکه‌ی بدبخ :)) داشتم باهاش هم حس پنداری میکردم که به خاطر شرایط نرفته به دختره چیزی بگه که آخرش زارتی رفت گفت :/ کلا الان احساس خلا میکنم از نبود دارسی در جبهه خودم :دی

 * حالا فیلمش رو گذاشتم دانلود شه ببینم واقعا این حیف نون حق داشت یا نه :))

نظرات 8 + ارسال نظر
رومینا سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 ب.ظ http://rahaaaa.blogsky.com/

اسمش آشناست
فکر میکنم یا فیلمشو دیدم
یا رمانشو خوندم
یا داستانشو شنیدم
که دارسی عاشق یک دختری میشه که دختره وضع مالی خوبی ندارن و چندتا خواهرن
فکر کنم 4 تا خواهرن یا سه تا
نمیدونم
ولی دارسی وکیل یک خانواده ی پولداره که یکی از این دخترا که از همه زیباتره برای اون خانواده ی پولدار کار میکنه
از طرفی هم دارسی مرد مغروریه


آره ؟
درسته تا اینجا یا من هنگ کردم ؟

تا نمیدونمش درست بود :))

دارسی خودش یه شخص پولدار ِ و به خاطر رفتن به یه دهکده کوچیک با دوستش با اون دختر آشنا میشه، اون دختر از همه زیباتر نیست، بلکه چشمای خاصش دارسی رو جذب میکنه.

خوب بود، ایول! ؛)

شهرزاد چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ

آخییییی یاد زمان جوونیم افتادم دکتر!
یادش به خیر غرور و تعصب...
هنوزم بهترین فیلمه برام!

من هنوز فیلمش رو ندیدم! دانلود کردمش ولی وقت نشده،
ولی همینطور که جلو میزدم چند دقیقه چند دقیقه، از انتخاب کاراکترهاش خوشم اومد، همونطوری بود که تو رمان تصور کرده بودم. به جز پدر خانواده.

مهدی چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ب.ظ

تو هم سریال میبینی؟ من دوتا رو تموم کردم و مشغول سومیشم. بد دردیه درد بیکاری.
کاش زودتر مهر بشه.

نه بابا، این رمانه. غرور و تعصب نوشته جین اوستون فکر کنم.

نه بابا! چی چی زود مهر شه! آقا داره میره دانشگاه فیلان اله! آرزو میکنه زود مهر شه :/ والا!

مهدی پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:47 ق.ظ

رمان خارجی که بدرد نمیخوره. رمان باید وطنی باشه. اینهمه رمان قشنگ.

اصن تو بگو علوم تحقیقات زابل. حوصلم سر رفته. میخوام سرم گرم شه.

غرور و تعصب خیلی قشنگ بود! حتما بخونش! جدا از ملیت میگم :دی

خب مگه تو این جهاد کار نمیکردی تابستونی؟ :))

فری پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ

این دختره،
که اون اوایل،
می گفتی،
عروس شد؟!
.
.
.
ای خاااااک
چقدر بهت می گفتم بهش بگو می گفتی خودش باید بفهمه (با دهن کجی بخون)
نکنه عروس نشده ما رو گذاشتی سر کار؟!

پ.ن: فیلم رو هم دیدم ولی خوشم نیومد. همین

خبری ازش ندارم فری،
من که تو این پست ازش چیزی نگفتم بابا!

من هنوز ندیدم، میگم همه‌ی دکترا مثه تو اینقد مشکل پسندن؟ :)

رومینا جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:09 ب.ظ http://rahaaaa.blogsky.com/

حالا که اینقدر اهل خوندن هستین
صد سال تنهایی رو خوندین ؟

چند ده صفحه اولش رو خوندم، حالم داشت بد میشد، دیگه ادامه ندادم :دی

فری جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:28 ب.ظ

یعنی چی خبری ازش نداری. بی خیالش شدی؟
ما آمپول زن هم نیستیم!

نمیدونم یعنی چی! شاید بشه گفت بی خیال، راستش نمیدونم بی خیال هم یعنی چی.

ای بابا! شکست نفسی میفرمائید دکتر جان :)

کاپیتان چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:41 ب.ظ http://capitan-z.blogfa.com

دارسی بیچاره رو چی کارش داری
اون بینگلی ک رو مخ تر بود کلا !
خوشم اومد از وبت لینکش کردم
اشکال ک نداره >؟

هه هه یه چیزی :
لینک اولی!
این وبم تازه کاره ...!

موافقم! اون هم خر بود :دی

ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد