نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

از منظر دیگر

 * وقتی آدم به بن‌بست میرسه؛ وقی آدم از آدمیت نا امید میشه؛ وقتی امید، رنگ خیال پیدا میکنه؛ وقتی خیال تنها نشان از یک افق رو میده؛ وقتی تنها امید ِ آدمیت برای نجات از بن‌بست ِ آدم، خیال ِ رسیدن به افق میشه.

 * وقتی به اینجا رسیدی، میشه اینطور نگاه کرد که باید موند و مبارزه کرد، باید باور کرد که «و خدا مرده است …»؛ اگر قرار بر خدا بود، نمی آفرید.

مسابقه!

 * مسیر بالا را شرح دهید! :|

 * بروزرسانی: «حای» جواب درست رو حدس زد: «میتونه مسیرحرکت مورچه باشه رو جزوه یه دانشجوی غرق در فکر!».

من ِ مجازی

 * از سر اتفاق به وبلاگی دست پیدا کردم که سال ۸۷ تا ۸۹ می‌نوشتمش. خیلی داغون بودم آقا! خیلی داغون! خدایا شکرت که بزرگ شدم، چی بود اون آخه! :))) یه وبلاگ هم بود مال سال ۸۴ و اینا که هر چی تلاش میکنم نمیتونم وارد پنلش شم، فکر کنم از ۸۴ تا ۸۶ تو اون نوشتم، از ۸۶ تا ۸۷ تو یکی دیگه که این رو پاکش کردم، از ۸۷ تا ۸۹ هم که تو همون وبلاگی که تو خط اول گفتم، از ۸۹ تا الان هم اینجام.

 * نمیدونم این کار درسته یا نه، این نوشتن‌ها تو این جامعه‌ی چشم‌نگار. من تو چندتا فروم و فیس‌بوک و جی‌+ و فرفر و اینا عضوم و تو هر کدوم هم فعالیت‌هایی داشتم. منظورم اینه که مثلا من باید این وبلاگ رو هم بی‌خیال شم به خاطر جامعه و تضمین آینده‌م؟

 * بگذریم! خلاصه دوست داشتم اینقدر وبلاگ‌ها ضایع نبودن که میشد اینجا آدرس میدادم و با هم شاد میشدیم :)))

به این بهانه صورت گرفت!

 * به بهونه اینکه درس دارم و هفته‌ی دیگه میان‌ترم ِ و فلان، با خانواده نرفتم سیزده به در. خدا همه‌شون رو در پناه خودش سالم و سلامت نگه داره، ولی لذتی که در غار ِ تنهایی هست، در کارزار شلوغی نیست.

کامنت‌دونی بلاگ‌اسکای ای‌جکس شد!

 * هفته‌ی آخر تعطیلات هم داره تموم میشه. تو این تعطیلات من به معنای کلمه درس نخوندم، نه اینکه نشده باشه، نخواستم. حالا نه اینکه نخواسته باشم، حسش نبود.

 * میدونی این روزها جون میده برای یک شات‌دان همیشگی، با یه تیغ :) جدا از اینکه جراتش نیست :دی از کصافط کاریش هم بدم میاد :/ فرض کن یه حموم پر از خون، با یه جسد :| (خواستم پاکش کنم، گفتم باشه، شاید بعدها برام جالب باشه این روزهام.).

 * بگذریم، چس‌ناله اگه فایده داشت، چس‌نال مهم‌ترین موجود دنیا بود :دی

 * برداشتم کامنت‌دونیم رو ای‌جکس کردم، میخواید تست کنید نظر بدین ببینید چطوره :دی دیگه نیاز به رفرش کل صفحه برای ارسال نظر و اینا نیست. میشه از اینجا کدش رو دانلود کرد. برای استفاده هم وارد پنل بلاگ‌اسکای خودتون بشید، ویرایش قالب‌ها رو انتخاب کنید، بعد یه صفحه میاد که دوتا کادر پر از نوشته توشه، شما نوشته‌های کادر «قالب نظرات» رو پاک کنید و محتویات اون فایل رو بریزید توش، بعد دکمه ثبت دومی (که زیر همون کادر پر از نوشته هست) رو بزنید. مشکلی بود بگید با هم حلش کنیم ؛)

 * بروزرسانی (۲۸ / ۱ / ۱۳۹۲): تیک پیام خصوصی بهش اضافه شد، اگه مخاطب این تیک رو انتخاب کنه، به اول پیام یه "[پیام خصوصی]" اضافه میشه. در هنگام ارسال نظر هم یه تصویرک متحرک به جای دکمه ارسال نظر میاد که مخاطب متوجه شه نظرش داره ارسال میشه.

 * بروزرسانی (۱۷ / ۳ / ۱۳۹۲): با بروزرسانی بلاگ‌اسکای، این ویژگی فعلا کار نمیکنه! وقت شه درستش میکنم!

بحثی بر یک گزاره - ۲

 * دیشب با آرزو بحث رسید به اون پست جهان‌های موازی و من نظرش رو پرسیدم و اون گفت: «هیچ غیرممکنی وجود نداره!» و من گفتم که این منجر به پارادوکس راسل میشه و آرزو خواست که در موردش توضیح بدم، این پست به این علت شکل گرفته. احتمالا این پست یه پست نسبتا تخصصی خواهد بود و خوندنش نیاز به حوصله خواهد داشت ؛)

 * الان که دارم به آخراش میرسم می‌بینم این بیشتر به فلسفه نزدیک میشه تا بخواد یه چیز منطقی محض باشه!

ادامه مطلب ...

من باب جهان‌های موازی

 * چند روزه دارم به این فکر میکنم که احتمالا ترکیبی از جهان‌های موازی و تناسخ باید وجود داشته باشه: یک شخصیت با چند ظهور در جهان‌های موازی و همگرایی پس از تناسخ در جهانی دیگر.

 * خیلی ساده منظورم اینه: من ِ «دکتر خودم»، مثلا در هشت جهان موازی شخصیت دارم که اونا مستقلا ولی به نام من زندگی میکنن و به سوی تعالی میرن یا به سوی سقوط (در نظر من احکام اخلاقی مطلق هستند، عدالت همه جا، در همه‌ی جهان‌ها، خوب است و ظلم در همه جا بد، پس تعالی یا سقوط معنا پیدا می‌کند)، بعد از پایان ِ هشت جهان ِ مفروض، از اون ۸ شخصیت، اونایی که به هم نزدیک شدن در هم ادغام میشن و در یک جهان دیگه، از ابتدا با همون ویژگی‌های بدست اومده از جهان قبلی و نتیجه‌ی ادغام‌ها، شروع به زندگی میکنن، مثلا از اون ۸تا شخصیت در ۸تا جهان ِ موازی موجود، ۲تاشون یکی میشن و ۷ شخصیت به وجود میاد، یکی حاصل از ترکیب اون دوتا و ۶تا هم که از قبل بودن و این هفت‌تا در هفت‌تا جهان موازی از ابتدا شروع به زندگی میکنن، و این پروسه ادامه پیدا میکنه تا همه‌ی شخصیت‌ها به خوبی مطلق میل کنند. که از اون به بعد همون شخص واحد زندگی جاودانه پیدا میکنه :)

 * «پس تکلیف اون به بدی سقوط کردن چی میشه؟» جواب من اینه که بدی‌ها در نبود خوبی‌ها تعریف میشن و از هر جهان به جهان دیگه، با بالا رفتن شعور و معرفت شخصیت‌ها، بدی ِ کمتری رو انجام میده، مثلا شاید تو این دنیا قاتل بوده، ولی تو دنیای بعدی میشه دزد، یا توی اون دنیا دیکتاتور بوده، تو این دنیا میشه رئیس‌جمهور :دی همینطور شعور و آگاهی بالا میره و میره، تا جایی که اختیارا تبدیل به خوبی میشه و هر فعلی که ازش سر بزنه خوبی‌ه.

 * «خب پس همیشه یه سیکل تکراری داریم؟» هم نه و هم آره! :) نه چون شخص خیلی بد در دنیای قبل، ممکنه در این دنیا به شکل گرگ ظهور پیدا کنه (ظهور با ویژگی‌های قبلی در جهان جدید) و در این دنیا گرگ نسبتا خوبی باشه و در دنیای بعدی تبدیل به خر بشه :دی و همینطور تا دوباره تبدیل به انسان ناقص‌الخقه و ... و در آخرین جهان با همگرایی همه‌ی شخصیت‌ها، تبدیل به انسان کامل میشه و آره چون همیشه خوبی‌ها و بدی‌ها مطلق‌ند.

 * «حیوون‌ها که اختیار ندارن، پس چطور اختیارا تبدیل به خوب‌تر از قبل میشن؟» کی گفته حیوون‌ها اختیار ندارن؟ اینکه وقتی یه گوسفند علف می‌بینه، بین «علاقه‌ی خودش و کتک چوپون» و «ادامه به راهی که داره میره و کتک نخوردن از چوپون»، دومی رو انتخاب میکنه پس نشون از چیه؟

 * «اگه اینطوره، پس تکلیف ادیان الهی چی میشه که میگن فلان و اینا؟» ببین اون مشکل من نیست! :دی من تو فکر و خیالم که نمی‌تونم محدودیت مثلا دین بذارم، میتونم؟ :دی ولی در کل دین‌ها هم همه سربسته حرف زدن، هیشکی نظریه من رو نه رد کرده و نه قبول؛ به نظر من دین‌ها برای باز کردن فطرت اومدن و اینطور نیست که تنها راه خوب بودن باشن.

 * «فطرت رو هم قبول داری؟» ها پ چی؟ :دی فطرت از نظر من یعنی یک شمایل از اون انسان کامل که به صورت کاملا خواندنی (Read only) در وجود همه قرار داده شده.

 * «جای خدا در این نظریه چیه؟» نمیدونم! در موردش فکر نکردم! اگه خیلی مهمه برات بگو فکر کنم ببینم کجاست، اصن تعریف میشه اینطور چیزی یا نه.

 * «یعنی من اگه الان اینطور زندگی‌ی دارم، به خاطر اینه که تو جهان قبلی خوب (یا بد) بودم؟» دقیقا! و تو میتونی زندگی خوبی رو برای خودت در دنیای بعدی رقم بزنی، اگه تو این فرصت این دنیات خوب باشی، البته ممکنه که اون خودهای دیگه‌ت تو دنیاهای دیگه به اندازه تو خوب نباشن و یا اصلا داغون باشن! ولی میتونی مطمئن باشی در صورتی ادغام پیدا میکنی که در یک همسایگی با هم قرار بگیرین :) اینطور این بخش وجودت در دنیای دیگه خوب خواهد بود، بازم که بهتر از هیچی‌ه :دی

 * «اینطور که میگی ما هیچ وقت پولدار نمیشیم پس!» ببین پولدار بودن یه ارزش‌گذاری نسبی ِ که تو این دنیاست! حتی تضمینی نیست در همین جهان‌های موازی که فعلا شخصیت‌های دیگه‌ی تو اونجا زندگی میکنن، پولدار بودن ارزش باشه! با توجه به این پولدار بودن ارزش اخلاقی محسوب نمیشه که تو جهان بعدی بخواد با تو باشه.

 * «یعنی زندگی تخیلی و تصادفی؟ یکی پولدار یکی فقیر؟ همینطور الکی!» باز که گفتی پولدار! دقت نمیکنی من چی میگم! :\ ولی تصادفی نیست هیچی! جمیع شخصیت‌های تو اگه از زندگی در این دنیا رضایت داشته باشن و اخلاق رو رعایت کرده باشن، در دنیای بعدی هم، با ارزش‌گذاری‌هایی که اونجا هست از زندگی راضی خواهند بود.

 * «تو دنیای بعدی هم چیزی شبیه قرون وسطی تو این دنیا داریم؟» احتمالا آره! چون هنوز احتمالش هست که شخصیت‌هایی باشن که به کمال نرسیده باشن! البته چیزی که مسلمه اینه که شدت بی‌اخلاقی‌ها کمتر خواهد شد و زمان وقوعش هم زودتر خواهد بود، یعنی ممکنه ۱۰ هزار سال بعد از دنیای بعدی اونطور چیزی باشه، به جای ۱ میلیون سال این دنیا (مثلا گفتم!).

 * «تو که گفتی ارزش گذاری‌ها تو اون دنیا ممکنه یه چیز دیگه باشه، پس چطور از زمان حرف میزنی؟» هاها! :)) مچ میگیری نامرد؟ :دی ببین مفهوم‌هایی مثل زمان، انسان، پیاده‌سازی‌های مفاهیم مجرد (و نه خود مفهوم مجردش) وابسته به دنیای ماوقع خواهد بود. زمان یه قرارداده برای فهمیدن طول ِ گذشتن‌ها.

 * «تو این دنیا هم ممکنه تناسخ باشه؟ مثلا من الان بمیرم، تو همین دنیا چند سال دیگه باز بیام» نه! ولی در آخر دنیا ممکنه شخصیت‌های همگرا در یک دنیا با هم ادغام بشن و یکی بشن (و همینطور با شخصیت‌های جهان‌های دیگه).

 * «پس جمعیت‌ها همینطور کم میشن و کم میشن؟» آره :)) خیلی خوبه جدی، مشکل مسکن برای زوج‌های جوان بعدی نخواهیم داشت :))

 * «اگه اینطوره پس داستان آدم و هوا چی میشه؟» چه میدونم!

 * «خوب میشی! قرص‌هات رو بخور!» :/


 * یه ایمیل خالی بدین به get@psiphon3.com و بقیه‌ش رو خودتون میتونید چند ثانیه بعد تو این‌باکس‌تون ببینید ؛) نسخه اندرویدش برا من جواب میده، بدون اون تیک پایین صفحه‌ش.

 * عموما وقتی که نخوام درس بخونم، در حین راه رفتن، چیزهایی مثل این پست شکل میگیرن! تخیل که نیست لامصب :دی