نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

عوارض ِ بعد از حمله

 * دیدی میگن عوارض فلان، چلان سال دیگه مشخص میشه؟ حالا اوضاع و احوال این ترم من هم از همین قرار ِ. احساس ِ سربازی رو دارم که تو میدون ِ جنگ ِ با خودش، به خودش زخم زده، الان داره چرک‌هاش رو می‌بینه. در حالیکه تو یه دره افتاده تمام تلاش‌ش رو میکنه تا با گیاه‌هایی که دور و برش هست، هم زنده بمونه و هم زخم‌هاش رو التیام بده.

 * شاهد یک شکست دیگه هستم :|.

نظرات 13 + ارسال نظر
بهزاد یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:24 ب.ظ http://behi.fardblog.com

هعیییییییییییییییییییییییییییییی رَوَزِگار
دکی منم حال روزم خوش نیست احساس میکنم از اونجا آویزونم کردن:| برای مدت نامشخص
خدا برنامه منو اینجوری نوشته
if} بهزاد ناراحتی نداره
for(i=0;i>0;i++))
{
چپ
راست
هوک
آپرکات
}
else if narahatish kame
printf("to bayad%d ta narahati dashte bashi pasho 1 narahati bara khodet bsaz",i")
else{
بهزاد مرحله قبل و انجام نداد
cout<<"billllaaaakh in barname jozi az 1 halghe binahate:))"
;
-------------------------------------

هععععی بهزاد :| هععی.

خودم یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ب.ظ

خودم جان همه ی اینا برمیگرده به اینکه سهل انگاری و توجه نداری
خیلی گشتم تا به لینک مورد نظر رسیدم
این شاهد:
http://porpot.blogsky.com/1392/03/20/post-677/
و یه شاهد دیگه که شاهدی میده:
http://porpot.blogsky.com/1392/03/09/post-675/
خوب داداش من، لاوی جونم وختی میبینی داری کار اشتباهی میری پس چرا ادامه میدی
دوس داری یکی همش گوش مبارکتو 360درجه بچرخونه که برق از چشات بزنه بیرون
راستی این امتحاناتا شما تموم نشد
من یادمه ازون روزی که اومدم شما همش امتحان داری
نشون به اون نشونی که کلی نذر کردم

اشتباه یه چیزه، دلیل اشتباه یه چیز دیگه. برا مثال کسی که معتاده اشتباه میکنه، ولی چرا معتاده؟ کسی که روسپی هست اشتباه میکنه، ولی چرا روسپی هست؟ کسی که درس نمیخونه اشتباه میکنه، ولی چرا درس نمیخونه؟
اکثرا به قسمت اول توجه می‌کنیم و قسمت دوم رو نمی‌بینیم. من میدونم که درس نخوندنم اشتباه‌ه، ولی چرا درس نمیخونم؟

نگران نباش! اخراج میشم دیگه در کل امتحانی ندارم :دی


پ.ن: به نظرت ناشکر شدم؟

دونده طوفانی یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:40 ب.ظ

سلام
:((

میفهمم احساستون رو....
به جز حس غم و یاس، خشم و سرزنش خود هم هست...

سلام.

من مقصر نیستم این وسط. نمیدونم چم‌ه، چی شده اینطور شده، مشکل رو نمی‌فهمم کجاست.
به خاطر چیز دیگه‌ای عصبی نیستم، ولی اینکه نمی‌فهمم ریشه‌ی مشکل کجاست آزارم میده و عصبی‌م میکنه.

حالا یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ

دکتــــــــــــر؟
جدیدا خیلی چیزای غمگین مینویسید.اینطوری خب خوب نیست که
بهتر نیست به چیزای خوب فکر کنید؟

آرشیو مرداد ۸۹ رو بخونید، پره از چیزای گل و بلبل :)))

من شرمنده‌تونم، قصد ناراحت کردن بقیه یا انتقال موج منفی ندارم، ولی این گوشه‌ی وبلاگ نوشته که اینجا من خودم‌م. اینا رو می‌نویسم برای به یاد موندن خودم در بعدها.

خودم یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:08 ب.ظ

بیا حالا خوب شد که دو تا کبوتر عاشق رو از هم جدا کردن، بعد میگن افسرده شدی
ما چه روزگاران خوشی داشتیم
مغازه بستنی فروشی، اون همه لاوی که ریخت و پاچ شد
اینا هعیییییییی هعییییییی گفتن داره
راستی خودم جان غصه نخور خدا بزرگه ایشالا که یادت میره
شما ناشکر نشدی فقط یه پسر نق نقوی دماغو شدی اگه باور نکردی برو جلو آینه و دماغت رو نیگا نیگا کن

پوووووووووف :))) حالا یک درصد فکر کن که من شکست عاطفی خورده بودم و به خاطر اون اینطور به گاج رفته بودم! یعنی خودم رو حلق‌آویز میکردم :)))

دماق من خیلی هم خوبه :دی

مجید یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ب.ظ http://javani.blogno.ir

سلام.
دکتر یه نسخه برات می نویسم حالتو خوب میکنه:
درس رو ول کن بیا برو سربازی!

البته عوارض داره ها. تا دو سال به خودت فحش میدی و میگی عجب گُهی خوردم اومدم ، سردرد، سرگیجه، احساس خودکمتر بینی، خو اختشاشی، خود درگیری، خود تکرار بینی و ... از عوارض دیگر این نسخه میباشد!

خب دردت چیه پسر؟ بشین درست رو بخون دیگه

سلام مجید جان!

الان هم که دچار همون مشکلات هستم :))

واقعیتش تنها دلیلی که درس رو ول نکردم همین سربازی بوده :| هر چی دیرتر بهتر :| خاک بر سرشون کنن :|

نمیدونم چم‌ه :| خر شدم :|

نون الف یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ب.ظ http://lore.blogsky.com

:سوت

حالا یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ب.ظ

خواهش میکنم دکتر. این حرفا چیه؟
من واسه خودتون میگم که با گفتن خوبیا واسه خودتون خوبیا جذب میشه

متاسفانه دید مثبت‌اندیشم از بین رفته ×ـ×

بهزاد یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:39 ب.ظ http://behi.fardblog.com

دستا همگی بالا برقصون ... رو یالااااا
فردا عقد بهنامه
و من اصلا رقصی بلت نیستم
شاید کردی قر دادم
من رفتمممم خدافظ
شوخی:قابل توجه دخترا زیر 22 سال نت سد جلو راه من برداشته شده ها
((=

:)))

مبارکه بهزاد جان! یه برنامه‌نویس دیگه هم به مرغا پیوست :))


پ.ن: رونوشت به خواهران گرامی :)))

خودم دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:28 ق.ظ

بهزاد جان شمام بشین درستو بخون مگه ازدواج کردن و زن گرفتن خاله بازیه
هر وخ تونستی از خودت احساس رضایت داشته باشی اونخ میتونی یکی دیگه رو خوشبخت کنی
وگرنه چه کاریه ازدواج کردن-کلی هزینه و بریز و بپاچ
خودم جان من کی گفتم شکسته عشقی خورده ی و داری و داشتی!!!!!!!
من گفتم بی هوا یه چیزی بگم که ذهنت رو یکم از ماجرا دور کنم که شاد شی
ولی فک کنم موفق نشدم

رونوشت به بهزاد :))))


مرسی ؛) درکم اومده پایین :دی

بهزاد سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:32 ق.ظ http://behi.fardblog.com

مرسییی میثم جان ایشالا عروسی خودت عربی قر بدم حیف اندام مناسب ندارم
هعیییییی مشکل زن گرفتن تو ایران اینه مثل صفها عمل میکنن نه مثل پُشته ها.
:)) به مرغا پیسوت این برنامه نویسی اینجورین دیگه

من عروسی اسلامی میگیرم :دی

رونوشت به خودم؛ بیا بهزاد رو ادب کن :دی

بهزاد سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:26 ب.ظ http://behi.fardblog.com


خودم جان(خاله!) تا حالا کسی دستاشو دور گردنت انداخته بخاطر علاقه زیاد انقد فشاااااااااار بده که نفست بند بیاد؟
حالا خودت زیر 22 سال نیستی حسودیت شده من کار ندارم زیر 22 ساله هاش ثبت نام کنن خدا روزی رسونه

رونوشت به خودم! بیاه خاله هم شدی :دی

مترسنج چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:26 ب.ظ http://dar300metri.blogsky.com/

سلام مجدد
این توصیفی که کردی خیلیم جالب و انرژی مثبته!
این صحنه که با گیاه و ..دور و برش داره خودشو التیام میده...
یه جورایی بازگشت به خویشتن خویشه!
وقتی از همه جا بریدی این طبیعت به ظاهر وحشیه که تو رو ریکاور میکنه در حد تیم بارسلونای سابق!
انصافا لذت این تلاشو با هیچ پیروزی نمیشه عوض کرد...
در مورد شکست هم باید گف: اولا: همه بلااستثنا از یه قماشیم! اوضا واسه همه یجوره...همه گرفتاری دارن...همه شکستها رو تجربه میکنن..شکستهایی که بعضیاشون در مخیله ما نمیگنجه...(همینکه بدونی تنها نیستی قوت قلبه! )
دوما: هیچ وقت فراموش نکن تا موقعی که خودت به شکست اعتراف نکردی پیروزی!حتی اگه واقعا شکست خورده باشی و همه بیان شهادت بدن...
سوما: میگذرد...
پس سعی کن لذت ببری...

در مورد آخر باهات موافق نیستم. من به شکست اعتراف میکنم و سعی میکنم درس بگیرم! شاید اشتباه باشه البته! البته همین که کفتارها سواستفاده میکنن از اعتراف زور داره، ولی من سعی میکنم بهشون توجه نکنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد