* اینکه برنامهای که برای این تابستونم ریخته بودم، با یک تماس تلفنی در کل زیر سوال بره و به هم بریزه، عصبیم میکنه :|
* استاد امتحانی که قرار بود فردا برگزار بشه رو موکول کرد به ۲۶ تیرماه :| به همین راحتی، به همین خوشمزهگی :|
* البته توهم توطئه هم دارم که ترجیح میدم بهش بها ندم.
اگه من جای شما بودم که خیلی خوشحال میشدم
نمی دونم داستان از چه قرار بود هیچ وقت واس امتحان دادن اماده نمیشدم همین که امتحان موکول به چند هفته بعد میشد اونقد خوشنود و خرسند میشدم که خدا میدونه
یه برنامهی سه مرحلهای ریخته بودم که به گاج رفت! خوشحال باشم؟ :| :((
من جای تو اعصابم به فنا رفت
عجب صبری داری
یه بندهخدایی افتاد تو چاه، گفتن صبر میکنی طناب بیاریم نجاتت بدیم، گفت صبر نکنم گورم رو بکنم؟ :)) قضیهی منم الان همینه!
استاد باید اول از نظر اخلاقی در سطح بالاباشه
دانشجو از استاداش فقط درس یاد نمیگیره
من اونقدرها هم ایشون رو منفی نمیبینم که احتمالا در تصور شماست! یه دفه اینقد بحث بالا گرفت که تسلطش بر درس رو نشون داد، اون چند دقیقه جز فراموش نشدنیهای من تو زندگیمه! ولی حیف که سنشون دیگه اجازه بهشون نمیده!
به سعید:
http://s1.picofile.com/file/7828154836/Screenshot_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B3_%DB%B0%DB%B7_%DB%B0%DB%B2_%DB%B1%DB%B9_%DB%B4%DB%B0_%DB%B0%DB%B2.jpg
پ.ن: برات اساماس فرستادم دلیور نشد! :دی
به منم اس بده خب چرا فقط به سعید اس میدی
شمارهی تو رو ندارم که!
معمولا میگن بیخیال بشید، منطقی فکر کنید و ببینید که اینطور فقط خودتون ضربه میخورید، پس خودتون رو دوست داشته باشید و اجازه ندین که ضربه بخورین :)
به مهربون!
اگر می خواهید از ناحیه دعا به جایی برسید، زبان حالتان این باشد: تسلیم خدا هستیم، هر چه بخواهد بکند، بنا داریم عمل به وظیفه بندگی کنیم. محمدتقی بهجت
چشم
:)
بعد میگن چرا بچه ی مردم میره معتاد میشه.
دکتر ول کن این زندگی و امتحانو . من دارم میرم معتاد شم. تو نمیای؟
منو دیگه تو جمع معتادها هم راه نمیدن مجید! هق هق هق :(