نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

تصادف ِ اول

 * در بحث وجود، به یه نقطه‌ای میرسیم که یا باید واجب‌الوجودی داشته باشیم برای بر هم خوردن عدم و یا عدم تصادفا بر هم خورده است. شق دوم، چند وقتی هست که ذهن من رو مشغول کرده، دلیلی هم که بر ردش میاد امثال «تصادف‏های بی‏شمار نمی‏تواند یک میلیاردم نظم کنونی را در عالم و موجودات آن به وجود بیاورد.۱» هست که سوال بعدی در این مورد اینه: «چرا؟».

 * شما نظرتون چیه؟


۱. ژان گیتون و برادران بوگدانف، خدا و علم، انتشارات دفتر نشر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۷۵ شمسی.

نظرات 24 + ارسال نظر
کوثرم چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 04:18 ب.ظ

دکتر سلام
خوبی که؟مامان بابا خانم بچه ها،همه خوبن که؟

ببین من به یک رابطه غیر منطقیپی بردم
هر چی من زود به زود بهت سر بزنم شما دیر به دیر پست میذاری و وقتی 2،3روز نباشم یهو شما 2،3 تا پست میذاری

مزاح فرمودم که


این عکس چشممو اینجوری کرد.

خدافظ دکتر

سلام کوثرم که! :))
همه خوبن که، تو خانواده فامیل عمه کوچیکه همه خوبن؟ :دی

غیرمنطقی نیست که! خیلی هم منطقی‌ه که :))

ای بابا که!

بودی که! چه زود میای میری که :دی

ندا چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:50 ب.ظ http://lore.blogsky.com

ای بابا! میخندی دخترم؟ تبسم کن شما! :))

بهزاد چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:51 ب.ظ

مشکل اینجاست دیگه هیچ چیزی حاصل یک اتفاق یا تصادف نیست اتفاق یا تصادف مثل "عدم"یا مثل "مجموعه تهی"ساخته ذهن انسانه برای درک مفاهیم
فرض من یه تاس میندازم عدد شیش میاد این نتیجه که حاصل تصادف نیست چون به چندین عامل وابسته س مثل ارتفاع مکان نحوه گرفتن تاس و....
اینا شبه تصادف هستن
به نظرم تصادف یعنی عدم وجود هیچ گونه نظمی در هیچ قالبی(مکان-زمان یا...)
به نظر من هیچ چیزی حاصل تصادف نیست

خب؟

خودتی چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:52 ب.ظ

نگاه کن من میخوام یه برخورد راحت با این جملاتی که بیان کردی داشته باشم ولی مطمئن باش منظورم از راحت جسارت برای پذیرفتن حقیقته.
طبیعت با سادگی قرین است [ Principia Of Mathematica, Sir Isaac Newton ]
به جمله ی نیوتن دقت کن، وقتی به نیوتن در مورد فرمول گرانش عمومیش انتقاد کردن که تو نمیگی منشا گرانش چیه؟ نیوتن گفت: من فرضیه نمیسازم.
اگه یه فیلسوف کلمه گرا(کلمه گرا، منظورم کسی مغز خودش رو برای یه مشت کلمه ی نامفهوم نادقیق میترکونه و در نهایت هم یک اپسیلون به پیشرفت علم کمک نمیکنه و نه تنها اینا، بلکه کتاب هایی هم مینویسه که فقط وقت دیگران رو میگیره و به طور کل باعث بسته شدن دید جهانیان به تمام عالم میشه!) این سوال میشد یک سری کلمه ی نادقیق تحویل پرسشگر میداد.

کلا فکر کردن با واژه بدترین روش برای فکردنه! شاید بگی مگه میشه بدون واژه فکر کرد؟ منظورم این نیست که باید کلمات رو به کار نبری!
بزار یه مثال بزنم تا راحتت کنم:
از انیشتین پرسیدن ایده اصلی نسبیت رو از کجا به دست آوردی؟ گفت : فردی رو تصور کردم که از روی پشت بام در حال سقوط کردن بود خودم رو جای اون فرد گذاشتم فهمیدم که فرد وزن خودش رو *حس* نمیکنه!
خوب که چی حالا؟ خوب میدونید که ما برای شتاب دادن به اجسام و اشیاء نیاز به وارد کردن نیرو به اونها داریم اما میان زمین و جسم در حال سقوط که کسی واینستاده که جسم رو به سمت زمین هل بده، آها! فضا داره به جسم نیرو وارد میکنه (خمیدگی فضا)، عجب چیزی شدا!
ولی بازم این کافی نیست، اگه من جای انیشتین بودم آیا با رسیدن به همین نتیجه به خودم کاشف نسبیت میگفتم؟ نه! باید به صورت ریاضی مدل سازیش کنم.
رسیدن به ایده ی نسبیت یه طرف قضیه ! اجراش کردنش یه طرف دیگه قضیه! اثبات تجربیش یه طرف دیگه!!!

دو تا موضوع رو مطرح کردم و نقل قول هایی از دو شخصیت، ولی این دو شخصیت هر شخصیتی نیست،
این دو شخصیت درست ترین ها هستن.درست ترین ها یعنی درست ترین راه و فکر و روش تفکر!

خوب حالا میرم مستقیم در مورد پستت باهات صحبت کنم!

عدم؟ عدم چیه؟ آیا تا حالا چیزی به اسم عدم دیدی؟
توجه کردی میان صحبت های انیشتین برای کلمه ی *حس* به صورت ستاره نوشتم، منظورم تاکید بود روی شهود، دنیایی که میبینیم ، حس میکنیم ، درک میکنیم و نتیجه میگیریم.
عدم کجاست؟ فضای خالی عدم نیست، فضا هست، هر وقت عدم رو دیدی یا حس کردی برو مطالبی در این باب بخون.
بزار بهت رک و راست بگم که این مباحث جز تلف کردن بهترین لحظات زندگیت تو رو به هیچی نمیرسونه، نگاه کن ، این حرفایی که زدم دیدگاه کسایی که نقل قول کردم ازشون ، و خوشبختانه منه که باهاشون موافقم.
اگه کتابی که در پایین پست نقل کردی رو به تو کتاب خونت داری بنداز دور و اگه توی کامپیوترت داری از Recycle bin هم حذف کن!(هر چی میگم نظر خودمه)
2+2 = 4 ، ما عدد دو رو تعریف کردیم و البته بهش شهود بخشیدیم و صد البته 4 هم تعریف کردیم و بهش شهود بخشیدیم و تمام اعداد رو تعریف کردیم و بهشون شهود بخشیدیم و تمام این ها رو بر مبنای تعریف عدد 1 هم میتونیم توجیه کنیم.
*ما* تعریف کردیم ، ما استدلال کردیم، ما نتیجه گرفتیم.
و خوشبختانه چیزهایی که ما تعریف میکنیم با حقیقت هم ،هم خوانی داره!(چون ما هم سعی میکنیم از روی طبیعت مدل سازی و تعریف کنیم)

پیشنهاد من : به جای خوندن این کتب فلسفی سعی کن ریاضی رو کاربردی بخونی.این پیشنهاد من به این معنا نیست که خودم الان میتونم ریاضی رو کاربردی به کار بگیرم.سعی میکنم.

در مورد خدا - جهان :
ما سر و نخ نداریم! ما داریم طبیعت رو مدل سازی میکنیم و از طبیعت سر در میاریم و فقط و فقط امیدواریم خدا هم ما رو به سمت خودش راهنمایی کنه!

معرفی کتاب :
کتابی برای هر منطق گرا ( Gödel, Escher, Bach )
کتابی جالب باز هم در مورد منطق (Strange Loop) که در مورد ارجاع به خود در وجود کلمات صحبت میکنه! و اسمشم معلومه یعنی حلقه ی عجیب.
دو تا کتاب بالا رو خودم کامل نخوندم و پیشنهاد میدم کامل نخونید!

نظر کلی خودم : فلسفه ای که به صورت عمومی تعریف شده چرت و پرته ! خاک تو سر این همه آدم که میشینن این همه چرت و پرت سر و هم میکنن !

مدل سازی بهترین چیزه! هر کسی رو بهش تشویق میکنم.

Paul Dirac : ریاضیات یه بازی هست که قوانینش توسط ما تعریف میشه و طبیعت هم قوانینش رو خدا تعریف کرده ولی به طور جالبی ریاضیات میتونه حقایق رو در مورد قوانین خداوند برملا کنه.

نگاه کنید من اینجا این همه نقل قول گفتم نه اینکه به این دلیل باشه که اینجا مسابقه ی نقل و قول کردن از دیگرانه بلکه به این دلیله که این حرفها رو قبول دارم و دوست دارم برای دیگران موثق باشه!
______________________________
دیگه حرف زدن بسته! نمیدونم منسجم نوشتم یا نه!
البته مهم هم نیست!
شما پستت رو با سوال تموم کردی و پرسیدی نظر ما چیه.حالا من یه سوال میپرسم،
سوالی ندارم !

ممنونم خودتیِ ِ عزیز! پنهان نمیکنم که از اینکه پستم برای چند دقیقه تو رو به فکر کردن در موردش مشغول کرد خوشحالم.

و اما در مورد فلسفه،
من فلسفه رو بازی با کلمات نمیدونم و اون رو هم چیزی مثل ریاضی، فیزیک، بیولوژی و … نمی‌بینم. فلسفه نیاز طبیعی‌ه انسان‌ه، مثل هوا، بذار یه مثال بزنم، هر چند مثال، مقال معروفی هست و ممکنه قبلا شنیده باشی. تو راننده‌ی یه ماشینی و ماشینت به یه دو راهی میرسه، یهو متوجه میشی که ماشینت ترمز بریده و سرعت تو هم بالاست، از این دو راه، یک راهش ۵ نفر آدم سالم و جوون قبراق ته‌ش نشستن و اون راه دیگه یک پیرزن افلیج که احتمالا ۱۰ دقیقه دیگه میمیره، تو باید یکی از این دو راه رو انتخاب کنی، کدوم طرف میری؟ چرا؟
این سوال، نمونه‌ی خیلی خیلی ساده‌ی چیزی هست که بخشی از فلسفه‌ی اخلاق رو تشکیل میده، یک دسته معتقدن برای حفظ نظام سیاسی میشه به هر کسی تهمت زد و دسته‌ی دیگه معتقدن که نه، در هر شرایطی تهمت زدن درست نیست! :)
و بالاتر از اون، گیرم که من خیلی ریاضیات رو کاربردی کار کردم و خدای ریاضیات کاربردی شدم اصلا، که چی؟ :) این هم یه سوال فلسفی‌ه :دی

در کل من هر چی فکر میکنم نمیتونم دنیای بدون اندیشه رو تصور کنم، میگم اندیشه داشتن به معنای زیاد کتاب خوندن و حرفای قلمبه سلمبه نیست، اندیشه به معنای فکر کردن و چلنج داشتن :دی با یک مسئله‌ست، هوم؟

sgh چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:36 ب.ظ http://majedehgh.blogfa.com

فراتر از فهم بنده

من چیزی نگفتم که :س

خودتی پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ق.ظ

نگاه کن باید به یه چیز توجه کنی،
هدفت چیه؟ شما باید یه چهارچوب برای بحث در مورد موضوع بزاری، تعاریفی ارائه بدی طرز فکرت رو به دیگران بگی در مورد یک موضوع.

به این جملت توجه کن: "فلسفه نیاز طبیعی انسان هست"،اگه واقعا بخوام دقیقا جوابت رو بدم باید بگم فلسفه رو چی تعریف میکنی؟ اونوقت ممکنه که اون چیزی که هدف شماست یه فلسفه جدید باشه و اون چیزی که به طور کلی از معنای فلسفه میاد نباشه ولی با این حال فلسفه محسوب بشه.

بعد در مورد فلسفه اخلاق گفتی! دیگه موضوع رو خیلی گسترده کردی.شما برنامه نویسی چند نخی میکنی؟ منظورم Multi-threaded Programming هست!
مغز انسان توانایی بررسی یک متغیر در یک زمان معین رو داره.شما نه تنها اومدی از فلسفه به طور کلی صحبت کردی بلکه بحث از فلسفه اخلاق رو کشیدی وسط.
در مورد ماشین ترمز بریده باید بگم که شما باید اول از همه بررسی کنید چنین مسئله ای داخل جهان واقعی رخ میده یا نه سوال شما دقیقا مثله این میمونه که ما بگیم که ماشینی با سرعت بالاتر از سرعت نور در حال حرکت هست ولی حداقلش تا الان میدونیم که سرعت نور حد نهایی سرعت در دنیای ماست گرچه نوترینو ها انقلابی ایجاد کردن ولی به شخصه سعی میکنم کلاسیک فکر کنم نه مدرن.
شما موضوع رو پیچیده میکنی.
کلا فلاسفه دوست دارن زیاد شاخ و بال به قضیه بدن و نورون های مغزشون رو داخل جهنمی که برای خودشون درست کردن بسوزونن!
کاملا حرفتون درسته که در نهایت که خدای ریاضیات کاربردی شدید براتون در نهایت سوال فلسفی پیش میاد.
ولی قبلش از خودتون سوال کنید که با چه هدفی میخواید خدای ریاضیات کاربردی بشید؟
من حداقلش به عنوان یه فیزیکخوان نه فیزیکدان اینطوری فکر میکنم که هر مسئله ای که پرسیده میشه باید اول از همه جنبه ی حقیقیش بررسی بشه نه اینکه هر چیز زاده ی تخیل خودم رو بردارم و روش فکر کنم.
در واقع شرط اول رسیدن به جواب مسئله داشتن *سوال درست* هست.
در کل جوابت خیلی کلی بود، باید توضیح بدی دقیقا چی میخوای بگی! فکر کنم 1 درصد چیزهایی که تو ذهنت بود رو گفتی.

فلسفه از نظر من، یعنی فکر کردن در مورد هر چرای زندگی، فارغ از چگونه. برای مثال شما در نظر قبلی به این مسئله اشاره کردی که «ریاضیات یه بازی هست که قوانینش توسط ما تعریف میشه و طبیعت هم قوانینش رو خدا تعریف کرده ولی به طور جالبی ریاضیات میتونه حقایق رو در مورد قوانین خداوند برملا کنه.» -و نه لزوما عقیده‌ی شما اینه، من بحثم روی یک مثال هست که دارم ارائه میدم- و سوال من اینه: «چرا باید خدا وجود داشته باشه؟»، در نگاه اول پرسیدن یا نپرسیدن این سوال توفیری نداره، ولی در نگاه عمیق‌تر این سوال میتونه مسیر یک زندگی رو مشخص کنه و البته همه میدونیم که یکبار بیشتر زندگی نمیکنیم، پس احتمالا حق داریم در مورد چگونگی زندگی‌مون بحث کنیم، و جالب اینجاست که چگونگی از اون چرایی میاد که فارغ از چگونگی بوده :دی هوم؟ در نگاه اول سوال مجرده، در دنیای واقعی شاید ملموس نباشه، ولی یکی از یزرگترین تاثیرها رو داره.

نه، من بحثم روی فلسفه‌ی اخلاق نبود و حتی خود ِ اخلاق، بحثم روی این بود، با جواب به چراهای مختلف، نگاه‌های مختلفی به انسان به وجود میاد، این نگاه‌های مختلف، اخلاقی‌جات مختلف به وجود میارن. اخلاق چگونگی رو بحث میکنه و ربطی به فلسفه‌ای که من تعریف کردم در اون بالا نداره، ولی از چراها ناشی شده، میشه گفت بدون اون چراها اخلاقی هم به وجود نمیاد -مگه اون دسته از اخلاق‌هایی که در مذهب‌ها و عرفان‌ها به وجود میاد که دُم چرا رو بریدن- درسته؟

اما در مورد اون مثال خاص، بله، اون مثال وجود خارجی شاید نتونه داشته باشه و منظور من هم طرح سوال فقط برای فکر کردن نبود، گفتم نوع برخورد تو با مسئله و استدلالی که برای کارت میاری منجر به دو نوع نگرش میشه که نتیجه‌ش دو نوع زندگی متفاوت میشه، در ادامه‌ش هم گفتم که اون نوع نگاه باعث به وجود اومدن نظام سیاسی و الخ میشه.

در کل اگه بخوای نگاه کنی به اینکه آیا این سوالی که میپرسم، وجود خارجی و شهودی داره یا نه، باید عرض کنم اینطور هفتاد و پنج درصد ریاضیات محض پوچ خواهد شد :دی و ریاضیات محض که پوچ شد، دقیقا همه‌ی علوم باید برن چوپونی :دی

امیدوارم تونسته باشم منظورم رو باز کنم، مشتاقانه منتظر نظرت هستم.

س.م پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ق.ظ

ب.س

1- اعلام وجود
2-گوش میدهم
3-صاحب نظر نیستم اما
نظر شخصی : تو این سطح بااین میزان سواد فقط حسم شاید میگه : هیچ چیز تصادفی نیست. چه برسه به برهم خوردن عدم یا به وجود اومدن نظم.
(اصلا نمیدونم ربطی داشت به سوال شما یا نه)
(کلا الکترونیک و آمار و مخابرات و ژنتیک و...را زیر سوال بردم؟!)

سلام دوست من :)

ارادتمندنم :)

خب منم چون ترجیح دادم فکر کنم این سوال برام به وجود اومده، گرنه اون چیزی که بهش میگیم خدا خیلی جاها به دادم رسیده :دی

س.م پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:18 ق.ظ

یادم رفت تشکر کنم.

ممنون :)

دکتر همساده پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:30 ق.ظ

سلام.
اگر قبول کنیم که عدم به واسطه ی یک تصادف به هم خورده، پس اون تصادف وجود داشته که عدم رو به هم زده.
در واقع هیچگاه چیزی به اسم عدم نبوده و یک واجب الوجود (که طبیعتا ازلی هم هست) باید باشه.

سلام دکتر جان،
خب اینطور تو تصادف رو ناشی از یه علتی میدونی، ولی من میگم نه، یه چیزی مثل همونکه واجب‌الوجود علت نداره برای خودش -طبق تعریف- اینم همونطور بوده. هوم؟

بهزاد پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:44 ق.ظ

خب دیگه!
چون تصادف وجود نداره و بجاش شبه تصادف وجود داره و از طرفی شبه تصادف نیاز به قالبی(زمان-مکان یا کوانتوم یا...)داره پس یه واجب الوجود باید باشه تا این نیاز رو رفع کنه...

تصادف در حیطه‌ی علم ما وجود نداره، تو به چه علتی کلا تصادف رو زیر سوال میبری؟

بهزاد پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:47 ق.ظ

ساعت هشت کنکور صنایع دارم برم حاضر شم فک نکنم قبول شم ولی دعا کن خدا رو چه دیدی شاید قبول شدم:دی

موفق باشی بهزاد جان :)
امیدوارم یه شیرینی افتاده باشم :دی

پ.ن: کار خوبی میکنی داری سوئیچ میکنی، امسال هم نشد، برای سال بعد خیلی جدی تلاش کن براش، میشه ؛)

دکتر همساده پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:31 ب.ظ

خب اینطور که میگی همون تصادف، واجب الوجود مدنظر ماست. در حدیثی از امام صادق(ع) اومده:
چیزی که نبوده، و موجود شده‌ است، یا خودش خود را موجود کرده، یا غیر او.
1-اگر خودش خود را موجود کرده باشد؛
- یا در هنگامی که موجود بوده سبب وجود خود شده‌ است،
- یا هنگامی که نبوده.
در صورت اول، وجود بخشیدن به موجود، محال است.
در صورت دوم باید معدوم، علت وجود شود، و آن هم محال است.
2- اگر غیر او، او را به وجود آورده، اگر آن غیر مانند آن چیز نبوده و موجود شده، حکم او حکم همان چیز است.
{حسین وحید خراسانی: آشنایی با اصول دین صفحه 19}
لینک:
http://wahidkhorasani.com/web/index.php?option=com_content&view=category&layout=blog&id=69&Itemid=25&lang=fa

نه، واجب‌الوجود وجودی هست که همیشه بوده و هست، من میگم بدون اینکه وجودی موجود باشه، به تصادف عدم به هم خورده باشه. هوم؟ اون کتاب رو خوندم و چند صفحه‌ای رو هم، اون چیزی که میخوام نبود، در باب معرفت الله بود، ولی دلیل برای اول کار نبود.

بهزاد پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:23 ب.ظ

اگر وجود داشته باشه و در حیطه علم ما نباشه باید نشانه هایی داشته باشه که از رو اون نشانه ها بگیم وجود داره
اگر بشه یه نشانه آورد که کسی نتونه نقضش کنه میشه قبول کرد که تصادف وجود داره

جهل ما دلیل بر عدم نیست!

بهزاد پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:29 ب.ظ

وای میثم عجب رشته آسونیه!!!!
کاش میخوندم
یه تحقیق در عملیات داشت
یه ریاضی
یه آمار
یه اقتصاد
ولی نمیدونم چرا مث ریاضی فاز نداره
شیرینی که افتادی :
http://s5.picofile.com/file/8112787200/ACSIJ_2013_3_1_278.pdf.html
یکی دیگه هم در مورد الگوریتم تولید اعداد اوله هنوز چاپ نشده چاپ شد میدم بهت

:))
الکی نمیگن مهندسی گلابی که :دی

فاز رو ول کن بابا! اینا توهمه :دی

ایول! شام باید بدی حتی :))

خودتی پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:57 ب.ظ

خوب با این توضیحاتی که دادی تونستم خیلی به چیزی که میخوای بگی نزدیکتر بشم.
سوالها یا بهتر بگم سوالی که ذهنت رو درگیر کرده تقریبا دغدغه ی بسیاری از انسان های متفکر هست.
اینکه چرا خدا؟ شاید بچه ی یتیم عرب هم وقتی در صحراهای عربستان گوسفندان رو چرا میبرد به این فکر بود که باید چی کار بکنه تا وضعیت انسان های عربستان رو تغییر بده؟ خوب نمیتونم بگم دقیقا هر روز داخل یه صحرای خلوت سوزان بودن بدون هیچ حواس پرتی چه تاثیری میتونه روی قدرت فکر کردن داشته باشه.شاید فکر میکرد باید ذهن انسان تسلیم چیزی بشه شاید به دنبال راه حل تمام مشکلات زندگی انسان بود، تسلیم شدن ذهن در مقابل یک قدرت ساخته شده.شاید محمد یک فرده امی(بی سواد) نبوده و شایدم هم بوده ولی بسیار قریب الوقوع بود که یک اندیشمند بوده باشه.محدودیت هایی که برای ذهن انسان با تعریفی جدید به اسم خدا شکل میگرفت میتونست بسیاری از کارها رو راحت کنه.بسیاری از دغدغه ها رو به چیزی بسپاره و زحمت فکر کردن در مورد مفاهیمی به اصطلاح بیرون از جعبه ی فکر رو از دوش انسان برداره.
حتما توجه کردی اصول دین ما : توحید (یگانگی خداوند)
معاد(ایمان به آخرت) نبوت ( پیامبری) تا اینجا برای اهل سنت بود ولی برای شیعه عدل و امامت نیز هست.
به این اصول دقت کن، برای من مثل ریاضی میمونن *ما* تعریف کردیم.معاد و تصور آخرت هم زاده ی تخیل ماست توجه کن من قصد توهین به اسلام و یا زیر سوال بردن خداوند رو به هیچ وجه من الوجوه ندارم ولی فکر میکنم باید با موضوع ساده برخورد کرد و لفظ ساده رو به معنای حقیقی اون به کار میگیرم نه صرفا بی توجهی و کذایی شمردن مفاهیم.محمد فکر میکرد که باید قدرت لاینتها به وسیله ی یک نفر معرفی بشه و اون فرد هم باید اون مفاهیم رو تبلیغ کنه.
کلا بخشی از تصوراتم رو مثال زدم تا بهت بگم که نگاه کردن به تمام پرسش های بنیادی بدون توجه به کاربرد بی معناست بدون دیدن واقعیتی که حس میشه.
*کاربردی فکر کردن* یک *باید* هست به نظر من.
محمد تمام این مفاهیم رو برای انسان تعریف کرد تا بتونه یک چهارچوبی به موضوع ببخشه، یه مدل خوب.

در مورد ریاضی محض هم بگم شاید منسوب کردن صفت "محض" به ریاضیات درست نباشه! خوب میدونیم که ریاضیات محض هم مسیر خودش رو از روی مفاهیم بنیادی که ریاضیات رو به طبیعت متصل میکنه پیدا کرده و همچنین ما نمیدونیم که این 75 درصد باقی مانده که شما پوچ خطاب کردی شاید فعلا کاربرد عملیش آشکار نشده باشه.

خوب همونطور که دیدی زیاد از "شاید" استفاده کردم چون واقعا این بحثی که پیش کشیدی بحثی نیست که روی قطعیت استوار باشه من خودم هم از "شاید" متنفرم ولی خوب چه میشه کرد؟ باید *محافظه کار* بود.

ولی یک چیز رو بهش باور دارم و اونم اینه که باید پرسش های بنیادین رو یک بار در شروع کار بررسی کرد و یکبار هم در پایان کار و دید که نتیجه ی تلاش هایی که کردی چه چیزی به بار آورده.زیاد نباید توی این پرسش ها گیر کرد.زندگی مثل دوچرخه میمونه باید برای حفظ تعادل حرکت کرد.

من اصلا به این بحث کار ندارم که پیامبران چی بودن و یا نبودن که اگه بحث وجود حل شه، به نظر میاد که بقیه‌ی موارد بحثی رو به جای نمیذاره، کما اینکه در بدترین حالت، اگر محمد -یا سایر پیامبران- رو به یک فیلسوف تقلیل بدیم، باز خیلی تونستن فلسفه ببافن :دی
در ثانی بحث اینجا اینه که عقلا به بحث وجود میرسیم و نه صرفا بر اساس شنیده‌ها، یه آدمی کاملا بی‌سواد در افریقا هم که به تولد خودش و پدر مادرش و الی اخر فکر کنه، به هر حال به این نتیجه میرسه که روی چیزی بوده که سرآغاز بوده. هوم؟ یعنی بحث وجود بحثی نیست که نیازش از زمان محمد یا عیسی یا موسی حس شده باشه یحتمل.

دکتر همساده پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:47 ب.ظ

آخه عدم چطور میتونه خود بخود تبدیل به وجود بشه؟!
نمیتونیم توی جواب واژه‌ی «تصادفا» رو بگیم چون تصادف، خود عدم رو نقض میکنه (حداقل یک تصادف وجود دارد). اینه که میگم اصلا عدمی در کار نبوده.

ببین اونطور باز داری تصور میکنی یکی باعث تصادف بوده، ولی من منظورم اینطور نیست، نمیدونم چطور بیان کنم، اینکه تساوی امکان بودن یا نبودن، تصادفا برهم خورده.

sajad پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:34 ب.ظ

باز چی زدی؟
چقدر گفتم از این پارک جنس نگیر قاطی داره
گوش نمیدی برادر من گوش نمیدی
خدا عاقبت همه رو ختم به خیر کنه...

لامصب همه مثل شما نیستن که براشون جنس خوب بیارن :))

بهزاد پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:08 ب.ظ

ببین هرچیزی دارای رتبه است
مثلا نور انواع رتبه داره
نور خورشید نوره
نور لامپ هم نوره
اما میدونیم این دو با هم فرق دارن و طول موجشون و طیف متفاوتی پوشش میدن.
تصادف هم رتبه داره مثلا احتمال اینکه بچه پسر باشه یا دختر یه رتبه ای داره احتمال اینکه به تصادف در تاس عدد شش بیاد یه رتبه داره و....
بالاترین رتبه تصادف که میشه تصور کرد اینه که مطلقا "تصادف"مفهوم تصادف بدون ابزار قبلی و بعدی به وجود بیاد
هرچی رتبه تصادف بالاتر فرض کنیم به سمت عدم میل میکنه اما هیچ وقت بهش نمیرسه پس هیچ وقت تصادف واقعا وجود نخواهد داشت و شبهه تصادف داریم.
حالا فرض محال میگی وجود داره
پس رتبه تصادف با رتبه "عدم"برابر شده پس به تناقض میرسیم و درنتیجه تصادف محض وجود نداره.

خب چرا این حرف رو میزنی؟ این همون صورت هم‌ارز سوال منه که داری ازش برای رد سوالم استفاده میکنی.

دکتر همساده جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:05 ب.ظ

منظورتو نگرفتم.
به نطر تو آیا عدم در کار بوده؟

سوالت رو متوجه نمیشم!

دکتر همساده جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:57 ب.ظ

ببین من میگم اصلا چیزی به اسم عدم نبوده که بخواد تصادفاً به هم بخوره.
سوالم هم این بود که به نظر تو چیزی به اسم عدم بوده(نقیض حرف من)؟

یعنی هستی پیوسته ادامه داشته؟ اینطور به تسلسل میخوریم که!

بهزاد شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ

دوباره کامنتم بخون

منظورت رو بگو

دکتر همساده شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:18 ب.ظ

چطوری به تسلسل میخوریم؟

یه کلیپ از آقای دینانی دیدم که دارم روش فکر میکنم، بعدا نظر میدم در این مورد دکتر جان.

مترسنج یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:16 ب.ظ http://dar300metri.blogsky.com/

این همون ادامه بحث داروینه. ( البته فرقی هم نمیکنه میشه تکامل تدریجی داروینو زیر مجموعه ای از این هم دونست. )منم به شخصه تا الان نتونستم تصورش کنم، تصادفی بودن با عقل جور در نمیاد

در یک بلندمدت معقول به نظر میاد.

بهزاد دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ب.ظ

چشم
منظور:تصادف وجود نداره طبق اثبات کامنت قبلیم و چون سوالت دیدم گفتم کامنتم دوباره بخون نه که من مث بوعلی (کمتر نباشم بیشتر هستم((= )حرفام سنگینه باید 100 بار بخونی تا متوجه بشی

=)))
اوه استاد! :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد