نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

اکستریم نسبی

 * عارضم به حضور منورتون که فکر کنم آشنا باشم به حضور بعضی از دوستان. پسری بودم که در تکاپوی رسیدن به دکترای ریاضی روزها سپری می‌کرد و بر صفحه‌ی زندگی، خط گذر عمر می‌زدم. من همونم: «دکتر خودم».

 * خیلی گذشت از نبودنم. شاید به جز توییتر و اینستاگرام، جایی نبودم. هیچ وبلاگی و هیچ نوشته‌ای. که نه هیچ، خیلی کم. آسمون بالا رفت و زمین چرخید و عمر سپری شد. چیزی عوض نشد جز اینکه الان سربازم. ۳ ماه از سربازی‌م گذشته و فعلا به عنوان برنامه‌نویس یه سیستم دارم باقی سربازی رو سپری می‌کنم. از ریاضی دور افتادم و تقریبا چیزی شدم که ازش فراری بودم که لا یمکن الفرار من حکومتک.

 * رئیس گفته بود که رفتم سوریه شهید شدم :)). اول نکته اینکه چطور میشه گمانی اینچنین برد بر من سرگردان در اعتقادات، این گمشده‌ی زمان و سرکشیده‌ی جام بلای تشکیک؛ دوم اینکه حاجی کجا این سعادت رو میشه برا من دید آخه، هر ننه‌قمری بخواد شهید شه که زندگی زندگی نمیشه :)).

 * صحبت شهید شد. سر این سربازی‌م، الان جایی‌م که پیکر شهدای گمنام رو برای یه سری عملیات میارن اونجا. تنها شباهتی که بین من و اونا می‌بینم همین گمنام بودن‌ه، اونا گمنام تو زمین و من گمنام تو آسمون.


پ.ن یک: من هنوز هم قبل یا بعد ارجاع به خدا میگم با فرض وجود. من هنوز همون شکاکِ داغونِ له‌م! :)).

پ.ن دو: حال روزهام نه خوب‌ه و نه بد. به جز حفظ کردن کلمه برا زبان با ممرایز و انجام دادن پروژه برا زنده موندن و کمی بالا کشیدن خودم تو برنامه‌نویسی، عملا کاری نمیتونم بکنم تو دوران سربازی. یه چی مثل یکی که نه تو کماست و نه سالم. یچی لنگ در هوا.