نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

دکتر مصباح

 * اینجا و اینجا گفته بودم که چقدر دکتر مصباح رو دوست دارم، امروز رفتم لیست دروس ارائه شده رو دیدم و دیدم که دکتر مصباح آنایز ۲ ارائه داده :)) منم ترم بعد آنالیز ۲ دارم، بعد خدا کنه که بتونم بردارم باهاش، یعنی سال‌بالایی‌ها برندارن و پر نشه کلاسش که منم بتونم بردارم.

 * خدایا ازت خواهش میکنم، جون دکتر خودم :) من حاضرم ترم بعد ۴ واحد بردارم ولی با دکتر مصباح باشه، خدایا باشه؟

 * بعد از وقتی که اینو دیدم دارم عشق من باش گوش میکنم، کلن خیلی خوشحالم الان. دیروز فکر کنم به آرزو گفتم که اصلن دوست ندارم ترم شروع شه (یا پریشب به وحید گفتم، درست یادم نیست) ولی اگه با دکتر مصباح بردارم، قول میدم هم خیلی خیلی بیشتر درس بخونم و هم از ۲۷ شهریور که کلاسا شروع میشه برم سر کلاس :)) میخواد تشکیل بشه میخواد نشه.

 * خدایا ازت خواهش کردما! اینجا هم ازت خواسته بودم، مشغول الضمه‌ای اگه بخوای اذیت کنی :))

افسانه تاج محل

 * حدودای ساعت ۴ دیگه واقعن گشنگی بهم فشار آورد، درست هم که نیست خودم برم چیزی پیدا کنم و بخورم، نتیجتن باید صبر کرد،  با صبر هم که نمیشه درس خوند، اینکه شروع کردم یه تیکه از تاریخ تمدن ویل دورانت رو خوندن. اونوخ ویل دورانت گفته بود که تاج محل از کجا پیدا شده.

 * چون گشنه‌م بود اسم اشخاص و اینا رو یاد نگرفتم، بعد به زبان خودمم می نویسم، مهم اصل مطلبه، ویل دورانت میگه : هند یه شاه داشت که ۲ تا زن داشت، بعد عاشق یه زن سوم میشه و اون زن ۴ تا بچه براش میاره و از قضا سر زایمان بچه ۴م میمیره، بعد این شاه میاد و یه مقبره میسازه براش آرامگاه خودش و زنش که میشه تاج محل.

 * حالا که تا اینجا اومدیم بگم که سرنوشت شاه چی شد، این شاه اولی که میخواسته به حکومت برسه همه‌ی برادرهای خودش رو میکشه و حکومت رو از چنگ پدرش که به قول ویل دورانت به خاطر قدرت مستیش زده بوده بالا میگیره، بعد یکی از پسرهای خودش درست در زمانی که خود این شاه مستی قدرتش زده بوده بالا، بر علیه‌ش قیام میکنه و حکومت رو ازش میگیره و اونو تو یه زندون زندونی میکنه. تا آخر عمرش هم همونجا بوده و کسی به جز دخترش بهش سر نمیزده.

 * نتیجه‌ی اخلاقی: وقتی به حکومت رسیدید، بچه‌هاتون رو هم بکشید :)).

کرم Clear and Clean

 * اینجا گفتم که جوش سرسیاه اذیتم میکنه، بعد یکی از دوستام دیشب سر بحث نمیدونم چی شد تو زنگ تفریح شب احیا :دی گفت که برا این جوشها از کرم Clear and Clean استفاده کن.

 * قبلش هم یه دفه یه یارویی که لوزام آرایشی و بهداشتی میفروخت، گفت بیا و تو سه مرحله اینارو بردار و اینا، جالبش این بود که چون این جوش‌های من ریزن و از دور معلوم نمیشن اول که رفتیم پیشش، به دوستام یه نسخه داد و به منم گفت که این کرم رو بزن که پوستت براق شه و از اینا، بعد یکی از دوستام گفت که این جوش سرسیاه داره پوستش، بعد گفت بیا جلو ببینم و شروع کرد پیف پیف پیف کردن، تو دلم گفتم مگه ... دیدی؟ :)) بعد گفت بیا تو ۳ مرحله اینارو درمان کن : ۱-لایه‌برداری، ۲-ویتامین‌بخشی، ۳-محافظت از پوست و بعد پرسیدم که چطور و اینا که گفت و منم گفت بابا وِلِش کُنِین! (با تلفظ : velesh koneyn) من حال و حوصله‌ای که صبح ساعت ۵ بلند شم و این کارا رو بکنم ندارم، اصلن به قول شاعر شیرین سخن، سوزان روشن : "مردی گفتن، زنی گفتن و ...".

 * حالا نمیدونم چرا دوباره رفتم تو فکر این جوشا، یعنی کلن من آدمی نیستم که خیلی به ظاهر خودم اهمیت بدم (متاسفانه)، بعد حالا کلن تصمیم بر براندازی این جوشا گرفتم، دیگه کاریش هم نمیشه کرد، چون حکم حکومتیه. بعد نظر شما در مورد این کرم چیه؟

شب قدر ۸۹ - ۳

 * الان احیای شب ۲۳م ماه رمضان ۸۹ تموم شد. میگن سرنوشت‌هارو نوشتن، سرنوشت یک سال آینده رو. امیدوارم که اگه قسمت من مرگ نیست، درس خوندن با کیفیت و لذت باشه. برا خودم نه سفر جایی خواستم و نه چیزی، فقط همین. امیدوارم همه دوستان هم به آرزوهای خوبشون برسن.

 * سرنوشت ننوشت، گر نوشت ...

تقدیر ۹۰

 * اینجا نزدیک اذونه و من میخوام برم برا غسل شب قدر. میگن این آخرین شب قدر امساله و میگن خیلی خیلی احتمالش زیاده که امشب باشه.

 * برای هم دعا کنیم، به صورت خاص نبود نبود، فقط یادی از دوستان بکنیم تو دعاهامون. معلوم نیست که سال دیگه کی باشه و کی نباشه، خوبه استفاده کنیم.

 * برای همه دعا می‌کنم، اگه تو خاطرتون بودم، برام دعا کنید.

آرزو

 * میگم کاشکی از خدا یه چیز دیگه خواسته بودم، من نونوایی نرفتم و داداشم عوضش برامون نون گرفت، بعد گفت بشین یه تحقیق پیدا کن در مورد حج و کعبه در نهج‌البلاغه، هر چی میگردم چیز بدردبخور کمتری پیدا میکنم.

 * این زن داداش ماهم چه موضوع‌هایی بهشون میدن!، والا! خُ نمیشد در مورد آثار سبزی خوردنی در اسلام باشه مثلن، اصلن کی گفته ترم تابستون شما درس عمومی بردارین؟

 * اگه حوصله داشتم میرفتم تو نهج‌البلاغه میگشتم و یه تحقیق میدادم حاصل اندیشه خودم که البته زن داداشم با اون تحقیق نه تنها درسش حذف میشه که از دانشگاه هم اخراج میشه :)).

 * خلاصه من که آرزو کردم، کاشکی کامل‌تر آرزو کرده بودم، مثلن من حاضر نیستم هیچ کاری بکنم، نونوایی هم نمیرم :)).

نانوایی

 * یعنی اینقدر بدم میاد که میگن برو نونوایی، بگن برو جهنم ولی نرو نونوایی، از بس که من بدم میاد، کلن از هر جایی که باید تو صف وایسی بدم میاد، چه کاریه خُ؟

 * الان باید برم نونوایی :(. کسی نون نمیخواد بگیرم؟، میرم نونوایی تافتون.