نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

قبل از مصرف، بعد از مصرف

 * امروز عصر داداشم یه پـَد ِ برقی (بتو برقی؟، بالش برقی؟، حوله برقی؟، نشیمن‌گاه‌نشین ِ برقی؟) گرفت آورد خونه، بعد رو جعبه‌ش یه لوگوی سیاه بود (همون عکس بالا)، من فکر کردم این تبلیغشه که یعنی هر کی اینو هر جاش (هر جاش؟ ) گذاشت اینطور میسوزه و ذغال میشه. وقتی یه ذره بیشتر کند و کاو کردم دیدم یکی پشت اون پرده سیاه پنهون شده ، یعنی کی میتونه باشه؟!، یعنی چی میتونه باشه که دیگه نشده نشون بدی و روش رنگ پاشیدن؟!

 * شروع کردم به تراشیدن رنگ روی جعبه، خیلی خیلی مشتاقانه تلاش کردم تا شاید یه چیزی این وسط نصیبم شه ، بعد از تلاش‌ها و مجاهدت‌های بسیار که بدون شک خیلی کم از من دیده شده، آخرش شد این:

* بنده شخصا سکوت میکنم

توسط متخصصان جوان ایرانی صورت گرفت

 * خب همه‌ش که نمیشه به فکر کنکور بود فیلم‌های آموزشی «طراحی تم برای وردپرس، آموزش کامل دروپال ۷، آموزش‌های فریم‌ورک CodeIgniter» و خود فریم‌ورکش رو دانلود کردم.

 * من به شخصه خودم قول میدم، اگه تو کنکور از اینا سوال اومد درست جواب بدم

 * از دوستان اگه کسی خواست بگه شماره حساب بدم، پول بریزه فیلم‌ها رو براش بفرستم خلاصه همه‌ی زندگی که تو کنکور خلاصه نمیشه فردا روز بچه پفک میخواد، زن مانتو میخواد، با ریاضی که نمیشه نون در آورد

 * سیستم رو خاموش کنم، بعد از ۴ روز یه استراحتی بکنه خودمم برم اگه خدا خواست و قسمت شد، چندین‌تا تست بزنم خدا ایندفه اگه کمک کنه که من رتبه بیارم، دیگه واقعن ِ واقعن ایمان میارم بهش حتی به امدادهای غیبی هم ایمان میارم .

آدمی‌زاد همینه!

 * دوستم بهم اس‌ام‌اس داده و نمره‌هاش رو گفته:

آمار۲: ۱۸.۷۵؛ آنالیز۳: ۱۵.۵؛ تحقیق۲: ۱۷.۷۵؛ عددی۱: ۱۸.۱۵؛ تاریخ امامت: ۲۰؛ فلسفه علم: ۱۸.

این منم: یه لحظه فکر کردم کارنامه دبستانشو فرستاده :دی

 * حالا این نمره‌های من:

تفسیر قرآن: ۱۹؛ آمار۲: ۱۴.۱؛ آنالیز۲: ۱۸.۲۵؛ عددی۱: ۱۸.۴۵؛ توابع: ۱۵.۷۸.

 * راستش پیش خودم گفتم کاشکی درس خونده بودم! این ترم درس خوندم، ولی به خودم فشاری نیاوردم، همچین نرمال بود. تو طول امتحانات هم هر وقت بیخیال میشدم و وجدان نصیحتم میکرد، بهش میگفتم بالا ولش کن! کی حال و حوصله داره! بخون پاس شه بره!

 * دقیقن مثه این روزا که دارم بیش از حد تنبلی میکنم و در جواب وجدان میگم: بابا سال بعد! مگه خدا روزاشو ازت گرفته! والا!

 * آدمی‌زاد همینه! گشاد بازی رو دوست داره، از اون طرف وقتی کار از کار گذشت شروع میکنه هفلش۱ کردن!


۱) نمیدونم یعنی چی، به ذهنم رسید گفتم.
پ.ن: عکس رو از تو اینترنت دزدیدم، حقوق معنوی و مادیش مال صاحابش.

آنجلینا و اصغر

 * من قبلن هم گفتم که ارادت خاصی به آنجلینا جولی دارم. چند وقتی بود این ارادت ِ داشت یادم میرفت که اصغر فرهادی تو حاشیه این جایزه آخری که گرفت به آنجلینا دست داد؛

 * بگذریم، مقصود من از این پست، کامنت‌هایی بود که زیر این خبر ارسال شده، اگه وقت دارین حتمن بخونید، آخرش ِ یعنی :))

برنامه جدول ساز تست به زبان PHP

 * اومدم برا خودم پرینت بگیرم، گفتم که به اشتراکش بذارم. از همین برگه‌هایی که چهارگزینه‌ای هست و توش تست میزنن میسازه.

 * من با استفاده از ای‌پی‌های فایرفاکس اینو نوشتم، فکر کنم برای نمایش صحیح باید از فایرفاکس استفاده کنید.

 * دانلود کد از اینجا و نمونه در اینجا.

آنچه گذشت ...

 * هر روز ماکزیمم نیم ساعت درس میخوندم، اونم نه هر درسی، فیزیک: همه‌ی آمال و آرزوهای من. خدا خیرش بده ناصر رو، معلم حساب دیفرانسیل و انتگرالم بود، ترم ۲ با ۶.۵ منو انداخت، مجبور شدم اونو هم بخونم تا پاس کنم، همه‌ی دارایی من سر کنکور همون نیم ساعت فیزیک بود و همون حسابی که برا پاسی خونده بودم.

 * تازه با phpBB آشنا شده بودم، هر روز داشتم یه چیزیش رو انگولک میکردم و یه چیز جدید رو یاد میگرفتم. میشه گفت همه‌ی چیزی که من از طراحی وب یاد گرفتم مال همون دوره‌ای بود که مجبور بودم برا کنکور لیسانس بخونم. سر کنکور فقط عجله‌م میشد که کی شه این دفترچه رو ازم بگیرن و من بتونم بیام کنار phpBB.

 * چقدر مشاور گفت، چقدر خواهرم نصیحت کرد، چقدر حاجی گیر داد، چقدر ... چقدر ... چقدر! این وسط من بودم که ادای اطاعت امر کردن رو در میاوردم و تموم میشد و میرفت.

 * نمیدونم چرا احساس یکریختی بین این روزا و اون روزا دارم.

زندگی تناوبی

 * همیشه میگفتم دوقطبی‌ام، این چند وخ دارم به این میرسم که کلن زندگی من تناوبیه. هــَمچین سینوسی یا حتی تانژانتی (کی به کیه؟ شاید هم کتانژانتی و حتی! حتی! کــُسینوسی).

 * یه وقتایی میرسم به اینکه دقیقن این همون چیزیه که خودم میخواستم، زندگی فارغ از عادت. شاید خدا فقط دو تا نمودار برا زندگی داشته، یکی نمودار ثابت، یکی نمودار تناوبی، خب اولی رو نخواستم شده دومی.

خطر بی‌ادبی؛ اگر احساس می‌کنید به کلمات رکیک حساسیت دارید، این قسمت به بعد را نخوانید!

 * یک و نیم روز از برنامه‌ای که برا این ۲۷ روز ریخته بودم افتادم عقب. لعنتی حافظه‌م عینهو کون مـُرغ، ۲۵ مثقال چیزی میخونم، هر ۲۵ مثقالش رو ۲۵ دقیقه بعدش یادم نیست. خدا بیشتر از این بهم نداده! چیکار کنم! نمیتونم که خودم رو جـِر بدم! شبیه آدما نیستم، ولی آدمم خب.