نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

زندگی ایده‌آل ۲

 * فکر کنم از ۸۸ یا ۸۹ به بعد، شب‌های ماه رمضون، ایده‌آل من رو تامین میکنه. از امشب هم شروع کردم پیشوازش رو :)

 * خدایا ببخش بر این کمترین، به بزرگی خودت، تمام روزهایی که گذشت.

نظرات 11 + ارسال نظر
خودم سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:21 ق.ظ

امیدوارم که طاعات و عباداتتون مورد قبول درگاه حق
کلا روز بر من معاف شده، به هزار و سه دلیل
حالا سه دلیل رو میگم
1.دیوانم
2.فقیرم
3.مسافرم
این سه مورد بالا خودش کلی داستان داره

ممنون! البته هنوز شروع نشده که :دی پیشوازه :دی

خوش به حال شما :))

دونده طوفانی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:28 ق.ظ

سلام
خوبید انشالله؟

عکس بسیار هنرمندانه ایه
از این جور عکسها که بازی نور و تاریک و روشنایی داره خوشم میاد! دی:


خوش به حال اون حال و هوای معنوی شما.
توی این ماه مبارک، عاجزانه التماس دعا دارم

سلام.
ممنون!

ای بابا! عکاسی مثل شما تعریف کنه باعث افتخاره ^_^

حال معنوی دقیقا کجا بود؟ :)))

بهزاد سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 ب.ظ

ترجمه اسپانیش که دوست داشتی بدونی:
Yo te quiero, te extraño, te olvido
Aunque nunca me has faltado, siempre estas conmigo
Por las veces que he fallado y las heridas tan profundas
Mejor tarde que nunca para pedirte mil disculpas
Estoy gritando callado yo te llamo, te escucho, lo intento
De ti yo me alimento
Cuando el aire que respiro es violento y turbulento
Yo te olvido, te llamo, te siento

[Translation:]
I love you, I miss you, I forget you
Even though you never let me down and always are by my side
For all the times I've failed and hurt you deeply
Better later than never to give you a 1000 apologies
I'm shouting silently, callin' you, I'm listening to you, I'm tryin'
You nourish me
When the air that I breathe is violent and turbulent
I'm forgettin' you, I'm callin' you, I'm feelïn' you

lمنبع :
Versuri de la: http://www.versuri.ro/

مرسی :)

خودم سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:14 ب.ظ

فضای بین میز و صندلی احیانا کم نیس؟؟؟
اهان اونقد درس میخونی که چشاتم ضعیف شده ها

نه! خوبه :دی
من؟ درس؟ چشم؟ :دی

نون الف سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:22 ب.ظ http://lore.blogsky.com

چقد زود گذشت این چند سال، حواست هست؟

saeed hashempoor سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:08 ب.ظ

میگن خوابیدن در این ماه هم عبادت است.پس بگیر شبارو بخواب،روزهارو هم بخواب،اصلا تا میتونی بخواب..
منکه بعید میدونم بتونم شبا بیدار بمونم وهمچنین بعید میدونم با این گرما و روزای طولانی،روزا بیدار باشم.پس کلا هروز تقریبا 20ساعت عبادت(خواب ) و4ساعت به سایر امور زندگی...
خدایا به حق هشت وچهارت
ببخش مارا،شتر دیدی ندیدی

من به این فلسفه‌ای که گفتی عمیقا باور دارم! حتی خودت دیدی که، تو غیر ماه رمضان هم اجراش میکنم!

خودم چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:52 ق.ظ

منم ازینکه نمی تونم یه دیندار واقعی باشم (نماز و روزم به وقت باشه و اصول و فروع دین رو اجرا کنم اونم به درستی و منطقی) از خودم متنفر میشم
همیشه دنبال گریز و فرار هستم البته به اقضای کار حسابداری که دارم، میگم.
و تا حالا کسی رو ندیدم که واقعا بتونم اوشونو الگو قرار بدم
از دروغ گرفته تا دو بهم زنی و فتنه گری در ذات افراد دیدم و اسم خودشونو گذاشتن مسلمان
چرا بعضی از افراد فک میکنن که مسلمان بودن ینی تو ماه رمضان نماز و روزه بگیرن، دیگه تمومه

من از خودم ناراحتم

خودم جان، حداقل من خودم رو که می‌بینم همینطورم که تویی. با این تفاوت که واقعا حس و حال فکر کردن به اینطور چیزا رو ندارم دیگه :دی

در کل من ترجیح میدم اگه چیزی هست با خودم باشه، کمتر در مورد بقیه قضاوت کنم و بیشتر سعی کنم اگه بتونم عیب‌های خودم رو ببینم! بقیه هم خود دانند، به من چه :دی

شلیر چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:38 ب.ظ http://chiroki-dl.blogfa.com

قدمت آرامش من تو شبای رمضون بیشتره

به سلام! چه عجب! تعجب شلیر جان!

والا من این چند سال اخیر همه‌ش تابستون‌های پراسترس داشتم! اینه که یادم نمیاد آرامش ماه رمضون رو :دی

مترسنج چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:32 ب.ظ http://dar300metri.blogsky.com/

التماس2آ

محتاج ۲آ رئیس!

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:43 ب.ظ

سلام
آیا به وبلاگتون خوش اومدم؟

سلام!
مسلما خوش اومدین! ولی ای کاش اسمتون رو میدونستم :)

sajad شنبه 22 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ب.ظ

اون کلید ، کلید در خونتونه احتمالا توهم از اون دست آدمایی که آخرین نفر تو خونه میخوابن و در رو قفل میکنن .
جزوه بازده به مقیاس رو چرا انداختی اون زیر ؟
لیوان چاییت چرا اینقد کوچیکه؟
این موقع شب به کی زنگ میزدی؟

مگه وقتی میخوابن در رو قفل میکنن؟ :))

به درد نمیخورد! ولی خوشم میاد که تشخیص دادی :))

راستش چندین دفه تا حالا به حجم لیوان‌ها اعتراض کردم، ولی کسی وقعی ننهاده :|

اینو گفتی یاد یه جک افتادم امروز تو جملک میخوندم، نوشته بود: «زنگ زدم ۱۱۸ گفتم شماره ادیسون رو دارین؟ اونم یه شماره داد. زنگ زدم یه خانمی گفت بیمارستان فارابی بفرمائید» :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد