* امروز جلسهی دوم سیمنارم بود، به خاطر خواب کم دیشبم -و یا شاید دلائل دیگهای که به ذهنم نمیرسن الان و البته مهم هم نیستند- اونطور که دلم میخواست و براش وقت گذاشته بودم، نتونستم از ابتدا تمرکز کافی برای بحث به خرج بدم، البته بحث خوب تموم شد، ولی خب مثلا ۷۰ از ۱۰۰.
* هر آغاز، پایان ِ خودش رو رقم میزنه. این جمله، ماحصل امروز ِ من بود که ریشهش از سیمنار نشأت گرفت. نمونههای زیادی رو تو زندگیم دیدم که به استقرا، این جمله رو تائید میکنن. حتی نمونههایی که آغاز خوب نداشتن و پایانشون خوب بودن هم، از یه جایی، یه شروع دوبارهی خوب داشتن.
* جمله بدیهی به نظر میاد، ولی حداقل من بهش توجه نکرده بودم: «هر آغاز، پایان ِ خودش رو رقم میزنه.».
پ.ن ۱: صفحه برای نوشتن این پست رو، حدودای ساعت هشت باز کردم و عکس رو براش گذاشتم، بعد رفتم به این پست آهستان و تا الان که اینجا هستم، الان هم که خستهام و میخوام بخوابم، ولی میدونم اگه ننویسم، یادم میره و برای بعدم نمیمونه، با این مقدمه، نوشتم ولی کوتاهتر از اونچه که توی ذهنم هست.
پ.ن ۲: اتود زیبا و نازنین و مهربانم خراب شد! رفتم ارزونترین اتودی که دیدم رو خریدم، هم اینکه مصرفگرایی رو هو کرده باشم :دی و هم اینکه خراب شد دلم نسوزه، بهش عادت هم نکنم :دی. کلا یکی پدر و مادرها نباید هیچ وقت پیر شن، یکی هم اتودها هیچ وقت نباید خراب شن.