نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

سینه‌زن آناسی زهرادی…

ذی الحجه گذشت و خبر از یار نیامد…
     بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد…

     ده روز دگر مانده بگویم،
                         ای اهل حرم میر و علمدار نیامد…
                                    سقای حسین سید و سالار نیامد…


پ.ن ۱: با تشکر از مروج‌الاحکام به خاطر به اشتراک‌گذاری محتوا در اینترنت.
پ.ن ۲: هر زمان که من آغلاردیم مزاره، فاطمه ئوزی گئوز یاشیمی سیلدی…[هر زمان که من در مزار گریه می کردم فاطمه خودش اشکای من رو پاک می کرد…] (با تشکر از سلوی به خاطر متن ترکی و آبدارچی به خاطر نوحه، دانلود از اینجا و متن فارسی/ترکی از اینجا.). [ترجمه‌ی عنوان: سینه زن مادرش زهراست….]
پ.ن ۳: اسم‌هایی که برای من آشنان، ولی کسی که از بیرون می‌بینه معلوم نیست چه فکری در موردم میکنه، خوب‌ه یاد بگیرم میشه این نمونه رو به یاد داشت در هنگام قضاوت در مورد هر مرام و مسلکی.

خوشبخت کلاف!

باید که ز داغم خبری داشته باشد      
       هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش      
       در لشکر دشمن پسری داشته باشد
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل      
       بازیچه‌ی دسـت تـبـری داشـــتــه باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی      
       فرزند تو دین دگری داشته باشد
آویـخـته از گردن من شـــاه کــلــیدی      
       این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمی‌ام داد گره در گره اندوه      
       خوشبخت کلافی که سری داشته باشد!

«حسین جنتی»