* اصلن حس خوبی ندارم، کارایی که میکنم شبیه کسی نیست که میخواد درس بخونه، من دیروز در مجموع ۲ ساعت هم پای کتاب نبودم.
* میدونی بعضیا وقتی به جایی میرسن علاوه بر خواستن یه چیز دیگه هم دارن، واقعن خواستن، من میخوام ولی واقعا نمیخوام، اگه میخواستم اینجور نبودم.
* دارم ساعات آخری رو سپری میکنم که تا امتحان مونده، اکثر بچهها الان یه دور کتاب با تمرینها رو تموم کردن و من هنوز دارم تو دوگان مضاعف سیر میکنم، تازه این تموم شه میره تو ترانهاده تبدیل خطی. بدون اینکه تمرینی حل کرده باشم.
* فکر کنم همه چیز دوباره داره یه جوری میشه، دوباره داره از خودم بدم میاد، همیشه همینطور بوده، همیشه چوب کمکاری خودم رو خوردم، نمیخوام ایندفه هم بشه بار بعدی برا خاطراتم؛
یعنی چی آدم اینقد تنبل باشه
این چه دکتریه که این مملکت داره
بشین درستو بخون دیگه 
الان ترغیب شدی؟
عالی بود، فقط یه کم دیر گفتی،
امتحان امروز صبح تموم شد.
خوب ننوشتی امتحان چه طور بود؟
دارم مینویسم :)
خب باشه واسه درسای ترم بعدت
باشه