نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

شب

 * اگر که بیهوده زیباست شب؛ برای چه زیباست شب؟. برای که زیباست شب؟.

توکل؟!

 * وقتی کلمه توکل رو می‌شنوید، یاد چی می‌افتید؟، تصور ذهنیتون از توکل چیه؟؛ اصلن توکل رو قبول دارید؟

بوی ماه مهر

 * پائیز شد، مهر شد و بوی ماه دوباره پخش شد. دوباره بچه‌هایی شروع به درس خوندن میکنن که یه روز میخوان دکتر بشن، یه روز میخوان خودشون باشن، یه روز میخوان دکتر خودشون باشن. بچه‌هایی که پیشرفت جامعه‌شون رو بیشتر از پیشرفت خودشون دوست دارند، بچه‌هایی که پیشرفت می‌کنند.

 * هیچ وقت از آهنگ بوی ماه مهر و شعرش که تو کتاب ابتدائیمون بود، خوشم نیومد.

 * برای همه‌ی دانشجوهای فردای خودم، آرزوی موفقیت میکنم؛ و برای همه‌ی کلاس اولی‌ها ... .

بازی وبلاگی - پائیز

 * آرزو منو دعوت کرده به یه بازی وبلاگی که منم خُ لبیک میگم :).

 * بازی از این قرار که باید یه آهنگ، یه فیلم و یه عکس رو که من رو یاد پائیز میندازه بگم. و اما جواب من:

   - آهنگ : Farewell از ۰۱۱۱ .

   - فیلم : آژانس شیشه‌ای.

   - عکس : طبیعت ایل‌گلی تبریز () که تو سلفمون زده.

 * واضح و مبرهنه که من اینارو چون تو پائیز داشتم با دیدنشون و شنیدنشون تو هر فصلی یاد پائیز می‌افتم.

با کلاس


 * شبکه کرمان تو اخبار داشت بچه‌های بمی رو نشون میداد که امسال رفتن کلاس اول و اینا همونایی بودن که تو سال زلزله به دنیا اومدن، خوشحالم که بم زنده است (:

 * بعد خبرنگار با یه دختر خردسال مصاحبه میکنه :

  - دوست داری چیکاره بشی؟

  -- دندون پزشک.

  - چرا دندون پزشک؟

  -- همینطوری.

  - بعد مطبت رو کجا میزنی؟

  -- یه جایی، یه جا با کلاسی ((: (با تلفظ : ye jayi, ye ja ba klasi).

خیلی با این دخترخانوم ۷ ساله احساس همزادپنداری کردم :دی.

 * یه چیزی که هست من تو گوگل سرچ کردم با کلاس، بعد اینایی که اومد بیشتر از با کلاسی، بی حیایی بود.

 * زدم انتشار، متن پرید؛ ولی من قبلش کپی کرده بودم، پست نــَــپـَــرید :)

یادم تو را

 * ساعتای چهار کار تمیز کردن خونه و سر و سامون دادن بهش تموم شد، دیدم که فردا قرار که بیکار باشم و تا خونه‌ی بابام هم که ۱ ساعت بیشتر راه نیست، اومدم خونه.

 * خواهرم هم امروز عصر رهسپار مشهد شد، عصر زنگ زدم گفت که تو جاده‌ست و اینا.

 * وقتی رسیدم خونه و اومدم پشت کامپیوتر دلم گرفت :( راستش دلم برا خواهرم تنگ شد.

 * سر نمازم براش دعا کردم و از خدا براش موفقیت خواستم، مطمئنم که روزای خوشی تو مشهد در انتظارشه :).

 * خلاصه خواهرم؛ یادم تو را.