نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

قسمت

 * امشب محمد، یکی از دوستام اومده بود در خونه تا منو ببینه، بعد همینطور نمیدونم از کجا بحث سر قسمت کشیده شد، دوستم یه حرف جالبی زد، گفت تو یه کار، وقتی انجام میشه قسمته؟ وقتی انجام نمیشه قسمته؟ اصلن قسمته که انجام نشه؟ قسمته که انجام بشه؟ ((:

 * سوالش خیلی قشنگه‌ها، بعد به من گفت برو از یه اخوند بپرس، گفتم ببین جون خودت دیگه من تو لونه زنبور نفرست :دی بخوام از اونا بپرسم که ۲ روز طول میکشه تا فرق جبر و اختیار رو بفهمم، بعدش هم باید یاد بگیرم که چی به چیه و اینا، اصن تو فضولی مگه این سوال رو میکنی؟ (:

 * از شما بپرسن جواب سوال رو چی میدین؟

 * اصلن قسمت وجود داره؟؛

 * قسمت یا همت؟

تلاش کاربردی

 * تلاش و مشتقات اون همیشه یکی از مباحث ایدئولوژیکی وبلاگ من بوده :دی همیشه روشون بحث شده ولی کمتر به واقعیت پیوسته (در حد انتظار نبوده)؛

 * حالا یه موقعیت ایجاد شده که من تلاش نظری رو کاربردی کنم. دوست ندارم تا قبل از انجام شدن و به ثمر رسیدنش در موردش حرفی بزنم، ولی همینقدر که این یکی از آرزوهام بوده بهم خیلی انرژی میده.

 * امیدوارم که بتونم به بهترین نحو این کار رو انجام بدم. شاید بتونه پله‌ای باشه برا موفقیت‌های بعدیم.

 * خدایا تو رو به کاردینال مهربونی خودت به بنده‌هات قسم، کمکم کن تا به بهترین شکل ممکن این کار تموم شه.

 * دعا کنید برام.

شکست شیرین

 * امروز ساعت ۸:۲۵ دقیقه نشستم سر میان‌ترم جبر خطی، برگه ۴تا سوال داشت، چون به اخلاق استاد آشنا بودم، از سوال آخر شروع کردم به نوشتن اومدم اول، ساعت حدود ربع ساعت به ۱۰ بود که رسیدم به سوال یک.

 * سوال یک، یه سوال خیلی جالب و در عین حال یه کم مشکل بود. همینطور که داشتم روش فکر میکردم، استاد گفت وقت تمومه. هیچی دیگه، من یه سوال از چهارتا رو ننوشتم.

 * درسته که به هدفم که نمره کامل بود نرسیدم، ولی خوب بود؛ این نشون میده اونطور که فکر میکنم هنوز رو درس مسلط نیستم و باید بیشتر کار کنم. این شکست بود، ولی شکستی شیرین.

 * راستش افسرده شدم بعد از امتحان، ولی خب الان خوبم؛

میانترم اول جبر خطی

 * فردا ساعت 8 میانترم دارم، من این درس رو حدودن مسلطم ولی نمیدونم چرا استرس دارم، میترسم نمره کامل نگیرم، به امید خدا میرم و امیدوارم که امتحان واقعن خوبی باشه برام. اگه نمره کامل نگیرم واقعن دیگه روم نمیشه تو چشمای دکتر افشین نگاه کنم.

 * از سر شب دیگه هیچی نخوندم و اول نشستم یه فیلم (زن ها فرشته اند ...) دیدم، بعد یه کلیپ از نیکل‌بک (burn it to the ground) بعدم حالا آهنگ از حسام الدین سراج (ای یوسف خوشنام ما ...) که البته به درخواست مهدی همخونه‌ایم بستمش ((: گفت هدفون بذار لطفا که من چون میخوام برم بخوابم بستم البته.

 * خدایا کمکم کن. خدایا بهم کمک کن تا به خاطر تو، برای تو و به سوی تو فردا میانترمم رو نمره کامل بگیرم. خدایا مزد زحمت‌هام رو که نه، بیشتر از اون رو بهم بده. با عدلت هم لطفا خدایا رفتار نکن، با فضلت رفتار کن.

 * امیدوارم پست بعدیم در این مورد باشه که چقدر امتحان خوب بود و اینا، ان‌شاالله.

آرزو و ایده‌آل

 * قبلا در مورد آرزو و چطور میشد و اینا گفتم، بعد یه سوال برا من هست، اینایی که دکترا میگرن چطور دوره جوونی رو داشته‌ن؟، منظورم اینه که شبیه این بچه خرخونا بودن که دیگه نه کاری به دنیا داشته و همه‌ش سرشون تو کار خودشون بوده یا مثلن شبیه منم بودن؟! (:

 * اینو میدونم که آرزو کردن صرف فایده نداره، ولی خب، یه قیژی ویژی ته دلم اذیتم میکنه وقتی که به این فکر میکنم که عاقبتی غیر از دانشگاه در انتظارمه، راستش برا من حقوق و یا شخصیت یه استاد دانشگاه خیلی مهم نیست (کما اینکه از لحاظ مالی فرصت‌های بهتری هم برام هست) ولی اینکه یه فرد آزاد باشی، یه فردی که فقط سر و کارت با کتاب باشه، اونم تو یه جامعه آرمانی و پاک مثل دانشگاه، اینکه بتونی تو علم دنیا شریک شی، اینکه حداکثر بی منطقی که می‌بینی نمره خواستن دانشجوهات بعد از پایان‌ترم باشه ((:، اینکه حداکثر ظلمی که میتونی به یه فرد بکنی کم کاری تو درس دادن باشه، اینکه هم خدا ازت راضی باشه و هم بنده‌هاش، فکرهای لذت‌بخشی هستن که این Phd رو برا من یه ایده‌آل کردن.

 * صبرم زیاده، فعلن که باید تلاش کنم و می‌کنم ولی امیدوارم روزی نیاد که این ایده‌آل برا من یه آرزو بشه.