* امروز ۴ شنبهس، من فکر کنم یکشنبه آینده میانترم آمار ۱ داشته باشم. بعد باید ۲۰۶ تا تمرین رو بخونم با ۵۷ صفحه کتاب. باید یه برنامهریزی خیلی قشنگ بکنم که ایشالا شاید به همهش برسم (؛
* این استادش هم کلا مشهوره که میندازه، یعنی دو تا از همخونهایهای من تا حالا حداقل یه دفه از دستش افتادن ((: بقیه دوستام هم همینطور. اینه که نمیدونم چیکار کنم.
* خلاصه اینکه واجب التماس دعا.
* امروز دعای عرفه میخونن، من چون حسش نبود برم مراسم (یعنی یه آدم پایه پیدا نکردم، راستش پیدا شد ولی من دیگه نرفتم)، نشستم تو خونه و دعا عرفه با صدای شیخ حسین انصاریان و این سایت و تفسیر دکتر شریعتی رو همینطور گوش میکنم و گاهی هم میخونم.
* بعد یه جایی امام حسین میگه : عَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ، یعنی دل پرستاران رو بر من نرم کردی، خیلی جالبه برا من، من فکر میکردم همینطور بذاته همه بچه کوچیک رو دوست دارند، ولی امام حسین خیلی ریز میاد به این نکته نگاه میکنه، وقتی نگاه کردم طبق گواه یکی از دوستان که تو بیمارستان بوده و دیده بچهها رو بعد از به دنیا اومدنشون (دکتر ناشناس) دیدم همینطور هم هست واقعا.
* خیلی دعای قشنگیه دعای عرفه، سال دیگه معلوم نیست کی؟ کجا؟ چیکار؟ ... .
* خلاصه اینکه دعائی، اشکی، ماه من ... . اینجا قلبی شکسته ... .
* آقا یه غلطی کردم اومدم این مجمع دیوانگان رو راه انداختم! والا! بالله، به پیر، به پیغمبر، قصد خوبی داشتم، دیگه این همه فشار چیه دارین میارین؟، ظرفیت فشار من محدودهها!!! حالا گفته باشم، دیگه یه موقع خودتون باید پول دوختش رو بدین.
* بعضی وقتا آدم باید بگه بیلاخ، یعنی از من بپرسن که بامعنیترین کلمه ترکی که بلدی چیه؟ میگم همین بیلاخ. یارو نشسته بالای گود میگه چپهش کن، چپهش کن!، خو د لامصب میتونی چپهش کنی بیا خودت چپهش کن ((: بیلاخ!، همهش که من نمیتونم چپهش کنم :دی
* میگن فشار روحی که زیاد بشه، اگه شاعر باشی، جفنگ میگی، اگه اخوند باشی ملت رو میفرستی جهنم، اگه استاد باشی همه رو میندازی، اگه دکتر خودم باشی هیچی نمیشی ((:
* الان خیلی معلومه دارم چرت و پرت میگم؟
* اینجا گفتم که باید فرم حلقه مطالعاتی که قول دادم و اینا رو طراحی کنم، حالا یادم اومد ((: اصلن حوصله کد نوشتن ندارم ساعت چهار و ربع کم، میرم میخوابم، فردا هم که میرم دانشگاه و برمیگردم، پس فردا هم که فقط ۵ و نیم، ۷ و نیم کلاس دارم، پس پس فرداش هم یه خاکی تو سرم میکنم :دی.
* جدی خیلی بده که برنامه به هم بریزه. از بدقولی هم بدم میاد (من اصلن بدقول نیستما، اصلن، مثلن این من نبودم، لعنت به دروغگو!!)، حالا نخوام مطلقنگر باشم، من سعی میکنم بدقول نباشم.
* جدی جدی سرم شلوغهها ((: الان ۴ روزه حموم هم نرفتم، الان پشهها همینطور تو موهام اسکیت بازی میکنن، مثه اینایی که میرن تو جنگلهای پوشیده از برف اسکیت بازی میکنن.
* گفته بودم که میخوام آخر هفته بشینم و درس بخونم، هیچی الان اومدم بگم که آخر هفته شد و من به جز ۴ صفحه آمار هیچی نخوندم، یعنی وقت نکردم که بخونم. چون خواهرم گفت که داره میاد خونه بابام و تا یکشنبه هم بیشتر اینجا نیست، دیگه من طاقت از کف بدادم و برای دیدن رویش همچون ابری بهاری بدویدنندی و به خانه بابا آمدندنی.
* بعد یه لپتاپ هم گرفتم برا خواهر جان، دیگه تا رو به راه شه و اینا، دیگه وقت درس خوندن نشد. لپتاپه DELL مدل N5010؛ چیزی جالبی که هست به صورت پیشفرض روی این مدل لپتاپ اوبونتو نصبه و البته به همین خاطر قیمتش خیلی ارزونتر میشه. بعد منم برداشتم روش سون نصب کردم و تا با این سرعت فکستنی درایور و اینا رو دانلود کردم، شد الان که البته در خدمت شما شنوندگان عزیز و گرامی هستم.
* حالا بیانصاف هم نباشم، یه الگوریتم خوشمل و جیگر طلا هم برای تکه دوم برنامهم پیدا کردم.
* خدا به خیر بگردونه آمار رو، هفته بعد میانترم دارم، چهارشنبه و پنچشنبه و جمعه، کلن میشینم آمار میخونم. تازه فکر کنم جبر خطی هم ۴ روز بعدش میانترم داشته باشم. دیگه خلاصه خدا خودش کمک کنه تا نمره کامل رو بگیرم.
* میگم چقدر خوب بود مجبور بودیم مثه عنوان این پست من روزها رو بگیم، شب اول هفته، شب دوم شب اول هفته، شب سوم شب اول هفته (یا شب اول شب دوم اول هفته)، شب سوم شب اول هفته (یا شب اول شب سوم اول هفته و یا شب اول شب دوم شب اول هفته و ...) خیلی باحال میشدا (((:
* من قرار بود پنجشنبه یا جمعه این هفته کلاس جبر خطی داشته باشم تا دکتر بتونه درس رو جمع و جور قشنگ برامون توضیح بده، به همین خاطر گفتم که این هفته خونه بابام نرم، ولی الان رفتن دانشکده و یکی از همکلاسیهام گفت که کلاس دکتر تشکیل نمیشه ((:
* ولی باز من خونه بابام نمیرم، میمونم اینجا و آمار میخونم یه ذره و برنامه رو تکمیل میکنم و فرمی رو که به اون خانمه مسئول حلقه قول داده بودم رو طراحی و کدنویسی میکنم و خلاصه سرم شلوغه.
* بعد خیلی مناسبه که الان آهنگ همه چی آرومه و من چقدر خوشحالم پخش بشه، البته این نوعش :دی
* امیدوارم که بتونم همه رو به نحو احسن انجام بدم.
* عکس پست رو این گذاشتم تا ماه رو ببینم، ماه من.
* ساعت ۱:۳۱، نوشتن پست قبل و شروع به چرخیدن تو اینترنت.
* ساعت ۲:۱۱ : شروع به نوشتن مقدمات لازم.
* ساعت ۲:۲۸ : یافتن یک راه جالب و تلاش برای اثبات آن.
* ساعت ۲:۳۸ : رسیدن به اولین نتیجه منطقی.
* ساعت ۲:۳۹ : تلاش برای سادهسازی در یک شاهد کوچکتر.
* ساعت ۲:۴۶ : شکست در سادهسازی؛ بریک تایم.
* ساعت ۲:۵۱ : تلاش برای تبدیل راهحل بالا به تابع بازگشتی.
* ساعت ۲:۵۷ : وارد شدن حل بالا به مرحله جدید.
* ساعت ۳:۰۷ : نوشتن راهحل منطقی برای راه ذکر شده در بالا.
* ساعت ۳:۱۱ : شروع به نوشتن شبه کد و آزمایش آن.
* ساعت ۳:۱۳ : شکست شبهکد؛ تلاش برای نوشتن شبهکد به صورت تابع معمولی.
* ساعت ۳:۱۸ : بفرما کلوچه!
* ساعت ۳:۲۲ : نوشتن یک شبهکد موفق در نتیجه؛ تلاش برای نوشتن برنامه.
* ساعت ۳:۲۶ : جستجو برای arrayListها در سی#.
* ساعت ۳:۵۲ : پیدا شدن خطای تخیلی در کد نوشته شده.
* ساعت ۳:۵۷ : رفع ایراد کد.
* ساعت ۴:۲۵ : اجرای بدون خطای برنامه؛ تلاش برای چاپ دادهها.
* ساعت ۴:۲۸ : اجرای برنامه و شکست در نمایش صحیح؛ تلاش برای یافتن نقطه مشکلزا.
* ساعت ۴:۳۱ : اجرای دستی برنامه برای اشکالزدایی (چون من با trace ویژوال استدیو حال نمیکنم).
* ساعت ۴:۴۵ : پی بردن به این نکته که الگوریتم ابداعی من ناقص است، اما میتواند به صورتی اصلاح شود که به درستی جواب موردنظر را بدهد؛
* الان میرم نمازمو میخونم و میرم لالا تا فردا حدودای ساعت ۹ یا ده، بعد دوباره میام روش کار میکنم.