* بعضی وقتا بعضی چیزایی که در موردشون میدونی باید چیکار کنی باعث میشن که برا تو ایجاد دلشوره یا استرس کنن، مثلن نتیجه یه امتحان، ولی بعضی وقتا هست که تو نه میدونی که نمیدونی و نمیدونی که میدونی و این خودش باعث میشه که برات دلشوره ایجاد بشه.
* مثال این نمونه آخری میشه مثال همین دوست داشتن من، من میدونم که ماهم رو دوست دارم، ولی نمیدونم که این همون چیزیه که من میخوام یا نه، من میدونم که با وجود این موجود میتونیم با هم خیلی پیشرفت کنیم، ولی نمیدونم که به دست آوردن همین باعث زدن ریشه پیشرفتم میشه یا نه، از طرفی من نمیدونم که ماهم منو میخواد یا نه، من نمیدونم که من چقدر به آیدهآلهای اون نزدیکم، من نمیدونم که بینمون چقدر تفاوت فرهنگی و عقیدتی وجود داره.
* امید داشتم که وقتی بیشتر بشناسمش این عطش خواستنم کمتر و یا حداقل منطقیتر شه، اما دقیقا حالا داره برعکس میشه، هر چی بیشتر میگذره اون در نظر من ماهتر و عزیزتر میشه.
* حس الان خودم اینه که هنوز خیلی بچهم.
* جدی شانس اگه ۱۰ تا رو داشته باشه، من فکر کنم هیچ وقت اون ۹تا روشو نمیبینم (: دیروز امتحان گسسته دادهم، بعد امروز صبح رفتم همینطور کاغذام رو داشتم جمع و جور میکردم دیدم ئه! این حل سوال پنجه، خودم کف کردم که ایول مثه اینکه اول تو چرکنویس حل کردم بعد تو پاکنویس، بعد خوشم اومد از خودم که چقدر نظم دارم و اینا، دیگه هیچی بعد متوجه شدم که این همون برگه سومه که من تحویل استاد ندادم ((:
* الان رفتم پیشش گفت که اشکال نداره، بردار بیار، خلاصه اینکه اگه استاده گیر بود من دهنم سرویس میشد.
* جاتون خالی میانترم گسسته رو هم دادم و با خیال راحت الان باید به جبر خطی فکر کنم فقط، امشب رو که دیگه کلن دیگه اگه احتمالا دلم اجازه داد یه فیلم انتخاب میکنم میبینم و از فردا جبرخطی رو شروع میکنم. اگه هم اجازه نداد که هیچی، میرم جبر خطی میخونم.
* الان همینطور که داشتم تو سسیتم میگشتم فیلم جشنهای امور فرهنگی رو پیدا کردم، فکر کنم بشینم همینارو ببینم، من که تو خیلیهاش شرکت نکردم، لااقل بشینم اینجا بخندم ((:
* بعد از میانترم دقیقا اینطور بودم، همینطور که عکسه هست، بعد اگه استاد نخواد گیر زیادی بده فکر کنم نمره کامل بگیرم، حالا نگرفتم هم نگرفتم (:
* صبح تا حدود روابط بازگشتی رو خوندم، یه قضیه مشکل رو اینقدر گیر دادم تا فهمیدم چیه، بعد حدود ساعت ۱۱ اومدم کنار بچهها و بعد رفتم فیسبوک و فرندفید و بعدم که الان در خدمت شما هستم.
* الان هم میرم نماز و بعد دوباره میرم سر درس تا ۵، بعدش هم میرم سر امتحان و ایشالا دیگه هر چی خدا بخواد.
* ببین چیزی که هست من باید بتونم این ۴ ساعت رو درست استفاده کنم، حداقل برا یه بار هم تو عمرم شده بیام و با خودم صادق باشم، ببین من میتونم.
* راستی صبح کلاس اندیشه و الان هم کلاس آمار رو کوبوندم تو دیوار، خدا منو ببخشه (:
* من گسسته نمره کامل میگیرم انشاالله، من نمره کامل میگیرم.
* قرار بود شنبه میانترم جبرخطی داشته باشم، هیچی افتاد دوشنبه ۲۹ آذر. کلن احساس میکنم خیلی خیلی بیش از حد همه چه یه جوریه. اصن انگار خیلی نباید گیر داد، چه میدونم همینطور چیزی.
* بعد گفتم که این دوگان مضاعف یه جوریه، امروز به دکتر افشین گفتم این یه جوریه، گفت یه جوری نیست، نامانوسه ((: بعد توضیحش این بود که «شما عادت کردی که این ترم پیوستگی یاد بگیری، سال بعد هم پیوستگی یاد بگیری، سال بعد بعد هم ... یعنی همهش یاد گرفتی مودیفای کنی، یاد نگرفتی چیز جدید یاد بگیری، حالا اومدی یه چیز جدید یاد گرفتی میگی یه جوریه».
* از اینجا نتیحه میگیریم که الان همه چی برا من نامانوسه، حالا غریبه که نیستی، این کلمه نامانوس هم برا من یه جوریه D:
* یکی از چیزهایی که من از بچهگی خیلی دوستش داشتم امام حسین بوده، نمیدونم چرا ولی من تو هر مرحلهای از زندگیم یه جوری امام حسین رو دوست داشتم، یه روز به خاطر مظلوم بودنش، یه روز به خاطر یه چیز دیگه و امروز هم به خاطر وایسادنش پای حقیقت.
* دقیقا این امام حسین من، خیلی جاها هم کمکم کرده، خیلی جاها رو تو زندگیم میبینم که اگه نبود چنان زمین میخوردم که سالهای سال دیگه بلند شدنم با خدا میبود، جاهایی که اگه دوست داشتنش نبود ممکن بود خیلی کارها رو میکردم که الان باعث پشیمونیم میشد.
* منظور از این همه روضه خونی این که این محرم که نمیتونم برم هیاتی، جایی، همچین یه جوریم، الانو اومدم پشت سیستم چون دیگه واقعا دلم با ذهنم همراهی نمیکرد (از این لوس بازیایی که وقتی کسی حس درس خوندن نداشته باشه میندازه گردن در و دیوار، الان این حرف منم از همونا بود) بعد یه نوحه از حمید علیمی که امشب دلم دوباره، تنگه برات اباالفضل رو میگوشم.
* بلند شم برم درس بخونم که حتی امام حسین هم راضی نیست من تنبلی کنم.
* در ادامه سریالهای خوندن جبر خطیم رسیدم به دو تا موجود که باهاشون مشکل به هم زدم، این دوتا اینان :
* (هافمن صفحه ۱۳۵، پاراگراف سوم) اگر W زیرفضایی k-بعدی از یک فضای برداری n-بعدی V باشد، آنگاه W اشتراک (n-k) ابرفضا از V است.
* (هافمن صفحه ۱۴۳، خط ۴م) ... اگر L تابعکی خطی روی *V، فضای دوگان V ... .
* اولی رو میتونم اثبات کنم، ولی هیچ تصوری ازش ندارم، یعنی چطور بگم، نتونستم هنوز هضمش کنم، یه جوریه.
* دومی فکر کنم اشتباه نوشته، چون تابعک خطی رو از فضا به فیلدمون تعریف میکنیم، ولی این اومده از فضا به فضا تعریف کرده، تصور من از جمله «تابعکی خطی روی» اینه که از ویاستار به ویاستار، حالا شایدم من اشتباه میکنم.
* کلن این بخش دوگان مضاعف هم خوبه و هم تخیلی، بعد این عکسه هم در اصل یه چیز دیگه بود، ولی من برداشتم اینطورش کردم، اون صفحه رنگی الان یه ابرفضاست.