نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم
نوشته های دکتر خودم

نوشته های دکتر خودم

اینجا من یعنی خودم در مورد خودم و خود خودم می نویسم

کلید موفقیت

 * یه جمله از آیت‌الله بهجت (درود خدا بر او) :

بعضی «التماس دعا» دارند، می گوییم «برای چه؟» درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: «دعا کنید!»

 * هر چی خواستم از ذکر این جمله اینجا بگذرم، نشد!؛ واقعا خدایی می‌بینید طرز تفکر رو؟.

 * مثلن فرض کنید که من میرم پیش یکی، حالا یه چیزی، یه درددلی میکنم، بعد طرف میاد یه راه‌حل میذاره جلو پام که این کار رو بکن، این کار رو نکن، ان‌شاالله درست میشه؛ بعد من دوتا رفتار میتونم داشته باشم، یا اعتماد کنم به ایشون (که تو درستیشون شک ندارم فرضا، یا راه‌شون منطقیه از لحاظ عقل) و برم تا کارم درست شه، یا اینکه اصلن انگار نه انگار که این بنده‌خدا داشت چی میگفت! پـــَـــرت! :دی

 * خودم تو زندگی خودم اینو تجربه کردم که وقتی دنبال حرف نبودم و واقعن دلم چیزی رو خواسته و راهش رو از این و اون پرسیدم و اونام یه راه منطقی گفتن، رسیدم، وقتی هم که حرفم اومده که هیچی!

 * آدم خودش رو که نمیتونه گول بزنه؛ اینطور آدمیم من (:

دعای مطالعه

 * امروز همینطور که تو سیر و سلوک عرفانی خودم بودم :دی به دعای مطالعه رسیدم، این دعا اینه:

اللهم اخرجنی من ظلمات الوهم و اکرمنی بنور الفهم اللهم افتح علینا ابواب رحمتک و انشر علینا خزائن علومک برحمتک یا ارحم الراحمین
پروردگارا مرا از تاریکی هایی جهل نجات ده و به نور ادراک مزین فرما- خدایا درهای رحمت را بر ما بگشا و خزائن دانش را بر ما عرضه دار- ای بخشاینده ترین بخشایندگان

 * تو هر دعا و نیایشی که خونده میشه، یکی از مهم‌ترین چیزهایی که باید بهش توجه کرد، ترتیب چیزهاییه که خواسته میشه؛ مثلن تو همین دعا اول از خدا میخواد که از وهم نجاتش بده و بعد میخواد که فهم مطلب رو بهش بده؛ اگه تو درس خوندن عادی خودمون هم توجه کنیم، تا وقتی توهم و خیال باشه نمیشه درس رو فهمید، درس یه جوری میشه، وقتی آدم واقع‌بین باشه (منظورم از واقع‌بین اینه که وظیفه‌ی خودش رو تو شرایطی که هست تشخیص بده، مثلن من الان که باید درس بخونم، بلند نشم بیام پست بدم) به صورتی طبیعی کارهاش بهتر میره جلو.

 * پاسخ به یک شبهه : سوالی که امروزه اکثر جوانان از من میپرسن اینه که چطور میشه که با یک دعا، آدم درسش بهتر بشه و اینا؟!، خب جوابی که من میتونم خدمت این دوستان عرض کنم اینه که همینی که هست! ؛) ببینید هر کسی در درازمدت یه نکته رو با خودش تکرار کنه (مثلا هر روز که بلند میشه بگه امروز سرم درد میکنه) بعد از یه دوره‌ای این باورش میشه، اثر تلقین خیلی زیاده، خیلی!، خب حالا اگه یه نفر همه‌ش وردش این باشه که خدایا ازم وهم رو دور کن، جدا از اثرات متافیزیکی که مطمئنن وجود داره، این خودش یه تلقین میشه براش که باید از خیال و توهم دور باشه، خب این باعث میشه خیلی تو درس خوندنش پیشرفت کنه.

 * ان‌شاالله خدا همه‌مون رو از وهم و خیال غیرمفید دور بگرداند و درس‌خون‌های خیلی خفنی تبدیل نماید؛ و صلی الله علی سیدنا محمد {در این لحظه میکروفن رو میزنم کنار و از منبر میام پایین، بعد همه هم جلوی پام بلند میشن :دی}.

همدرس

 * میگم چیزی به اسم همدرس خیلی چیز خوبیه‌ها! یکی که ازت سوال کنه و مشکلاتش رو بپرسه، تو هم مجبور باشی به خاطرش درس بخونی و جواب بدی (: البته همین رفتار رو هم اون باید برا تو انجام بده، به چیزی شبیه هم مباحثه‌ای تو حوزه مثلن.

 * البته این نکته هم قابل تامله که همدرست باید از خودت بهتر باشه، یا حداقل مثل خودت باشه، فکر کن مثلن یکی باشه که بخوای هنوز مقدمات رو بهش بگی، دهنت سرویس میشه یعنی.

 * راستش رو بخوای، خودم الان که فکر میکنم می‌بینم اگه قرار باشه یه روزی اینطور چیزی تو دانشگاه‌ها مد بشه، من یکی تو سطح خودم انتخاب میکنم که با هم بکشیم بالا، یکی هم تو سطح پایین انتخاب میکنم که اونو بکشم بالا، اینجور چندتا خاصیت داره، یکی‌ش اینکه پایه‌ی دونسته‌های خودم قوی میشه، یه فایده دیگه‌ش هم اینه که برام لواشک میخره و اینا ((:

 * دکتر خودم، سه ساله از اینجا :دی

عللی تللی

 * به صورت فارسی ثلیث (صلیص، سلیس، سلیث، سلیص، صلیث، صلیس و ...) که بخوام عرض کنم از صبح که ساعت ۱۱ بلند شدم تا حالا پشت کامپیوتر و وقتم رو به بدترین شکل ممکن تلف کردم.

 * تنها کار مفیدی هم که کردم این بود که عکس بالا رو درست کردم :دی (این بیضی‌گونه) و بعد ۷ یا ۸ خط کد PHP نوشتم که البته اونم بچه‌بازی بود، دیگه هیچی (:

 * الان دلم میخواد یه جایی باشم پر از چمن تر و تازه و یه رود کنارش، با یه درخت گردن کلفت سیب قرمز که بالای اون بلبل‌ها دارن میخونن و منظره خیلی قشنگ غروب، با یه نسیم روح‌نواز و هوای خیلی خیلی معتدل، بعد اینقدر سرم رو بزنم تو اون درخت که خون بالا بیارم :|

امید


 * صدای محسن یگانه و سکوت قلبتو بشکن و برگرد ...

 * روزهای سخت نبودن ِ با تو                                            
خلا امید رو تجربه کردم ...

 * ذره ذره آهنگ داره با وجودم راه میاد؛ یه چیزی در حد دیدن یه گل وقتی به زور خاک رو زده کنار، وقتی یه گنجشک به بچه‌ش غذا میده، وقتی یه پدر بچه‌‌ش رو میزنه، نه از خشم که از خون دل.

 * سکوت قلبتو و بشکن و برگرد ...

شیوه های یادگیری

 * چند وخ پیش با شاگرد اول فیزیکی‌ا همینطور داشتیم می‌چرخیدیم تو خیابون که بحث رسید سر این نکته که من چیکار کنم که درس بخونم (: اون گفت ببین تو باید ببینی چطور خودت بهتر یاد میگیری، مثلا من وقتی سر کلاس گوش کنم یاد می‌گیریم، اگه هم سر کلاس یاد نگرفتم دیگه یاد نمی‌گیرم؛

 * در مورد همین موضوع تو اردو وقتی داشتیم بر می‌گشتیم، تو اتوبوس من و فرمانده قبلی بسیج دانشگاه نشستیم کنار هم (: ایشون به جز بسیجی بودنش، واقعن یه الگوی حسنه‌س برا من؛ ریاضی رو ۷ ترم خونده و تموم کرده، تو دانشکده تو سال فارغ‌التحصیلیش اول شده (معدل و اینا)، فوق لیسانسش رو داره ۴ ترم تموم میکنه (با کارای پایان‌نامه و اینا)، تو چندتا دانشگاه دور و بر داره درس میده، زن گرفته :دی و خلاصه تو همه‌ی ابعاد زندگی اجتماعیش که من نگاه می‌کنم واقعن موفق بوده؛ همین بحث با ایشون شد (بدون اختیار این بحثا پیش میاد و واقعن هم برا هر دو طرفمون هم جذاب میشه که اونا هم اسرارشون رو برملا میکنن :دی)، ایشون گفت ببین من اصلن برام استاد مهم نیست، خودم باید از روی کتاب بخونم و بعد چیزی رو که فهمیدم بنویسم تا درس رو بفهمم (: به من هم گفت تو برو شیوه‌ی یادگرفتن خودت رو پیدا کن.

 * الان یکی از دوستام اومد کارم داشت، این دوستم فیزیک میخونه و ترم ۴ه، شاگرد اول ورودیشونه و باز همین بحث با ایشون پیش اومد؛ ایشون گفت ببین من قبل از کلاس درس رو میخونم و سر کلاس سوال میکنم؛ فقط هم تو کتابخونه یاد می‌گیرم.

 * فکر کنم اگه با تک‌تک این بچه خرخونا اگه دوست شم و جیک و پیکشون رو در بیارم، همه به این نکته اذعان میکنن که یه روش خاص و منحصربه‌فرد خودشون برای درس خوندن داشتند؛ حالا دیگه اینکه این روش چه طوری بدست میاد و چطور باید فهمید چی هست رو نمیدونم.

 * خلاصه باید برم شیوه‌ی یادگیری خودم رو پیدا کنم؛ هر چند من به شخصه هر چی فکر کردم فقط یه نکته فهمیدم، برا من کافیه که من از محتوا یا استاد اون درس خوشم بیاد، دیگه تو وسط بیابون هم باشم تمام تلاش خودم رو میکنم براش و کافیه از یکی بدم بیاد ...؛ این سلیقه است، شیوه نیست (!!!) باید برم ببینم شیوه‌ی خاص خودم چیه.

بحثی بر یک گزاره

 * جاتون خالی من قبل از عید امسال، خدا خواست و رفت جنوب، مناطق جنگی؛ سوغاتی این سفر من هم یه سرماخوردگی خفن بود که دیگه شکر خدا هست. همین سرما خوردگی باعث شد که من به یک گزاره فکر کنم (بابا ایکیوسان!)، دیدین میگن «سالی که نکوست، از بهارش پیداست»؟، آیا از این گزاره میشه نتیجه گرفت که من که حالا سرما خوردم سالم نکو نیست؟ ((:

 * جواب اینه که نه! از گزاره منطقی تنها نتیجه‌ی منطقی که میشه گرفت اینه : (عکس نقیض یک گزاره)؛ هیچ چیز بیشتری هم نمیشه برداشت کرد (:

 * برای روشن‌تر شدن موضوع اجازه بدین درس امروز رو با یه مثال تموم کنم :دی همون گزاره بالا رو در نظر بگیرید، همونطور که میدونید ما اون گزاره رو میتونیم به صورت «اگر سال نکو باشد آنگاه از بهارش پیدا است» بنویسیم، حالا عکس نقیض این گزاره میشه «اگر از بهارش (منظور از ش امسال است) پیدا نباشد آنگاه سال نکو نیست» (: یعنی تنها نتیجه‌ی منطقی که میشه گرفت همینه و مثلا نمیشه نتیجه گرفت که «سالی که نکو نیست از بهارش پیداست»؛

 * خلاصه خیالم راحته که امسال هم ان‌شاالله خیلی سال خوبیه. دیروز داشتم به خواهرم میگفتم من سال ۸۷ عید نوروز سرخچه (یا سرخک یا آبله‌مرغون یا خروسچه و خلاصه همین جونورا :دی رو گرفتم، البته در این مبحث خانم دکتر باید نظر بدن :دی) گرفتم، هیچی عید اونسال که زهر شد نسبتا، ولی اتفاق خیلی خوبی که افتاد این بود که منی که اندازه بز هم برای کنکور درس نخونده بودم کنکور ریاضی قبول شدم ((: حالا امسال هم چون سال کنکور منه (البته سال کنکور اصلی من سال آینده‌س احتمالا! چون ۸ ترم تموم نمیشه) میگم شاید دوباره با اینکه قد یه مرغ هم درس نخوندم زد و من کنکور یه رشته خوب و جای خوبی قبول شدم (مثلا تحقیق در عملیات امیرکبیر که روزبه هم اونجا باشه و غریب نباشم :دی)

 * سوالی بود در خدمت هستم (: